این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
نگاهی به «مواجهه با مرگ» اثر براین مگی
هنگامی که مرگ در میزند
آرش محسنی
کتاب را میبندم، لیوان چایی نیمهگرم را سر میکشم و از خودم میپرسم: «اگر بدانم چه زمانی خواهم مُرد، با باقی زندگیام چه میکنم؟» در فانتزیها و متلها همیشه این سوال را از یکدیگر میپرسیم و پاسخها اغلب پاسخهایی غیر واقعی است. دانشمندی پاسخ داده است که شب آخر را به یادگیری زبان چینی مشغول میشوم. کسانی میخواهند تا جایی که میتوانند کنار عزیزانشان باشند و کسانی میخواهند تا زندهاند عبادت کنند یا عشق بورزند، اما براین مگی در رمان «مواجهه با مرگ» پاسخی بسیار طولانی به چنین پرسشی میدهد. او در این کتاب با حوصله و دقتی که از فیلسوف سادهگویی چون او انتظار میرود، به رمزگشایی از احساسات آدمی نسبت به بزرگترین معما و هراس زندگیاش میپردازد.
جان اسمیت، روزنامهنگار ۳۱سالهی نسبتا مشهوری که در لندن زندگی میکند، پس از بازگشت از سفر کاری لبنان، متوجه غدههایی در گردنش میشود. این زنگ هشداری برای او و آغاز مرحلهای تازه در زندگیاش است. نویسنده از زاویهی دید دانای کل و از بالا، احساسات جان و اطرافیانش و رفتار آنها در موقعیتهای مختلف را در روایتی کاملا کلاسیک بازگو میکند و خواننده را در جریان لحظه به لحظهی اتفاقات زندگی جان و تحول شخصیتش قرار میدهد. هنگامی که مادر جان از پزشک میخواهد تا این نکته را که پسرش بیماری لاعلاج «هاجکین» گرفته است از او مخفی کند، در حقیقت جان به نمادی از انسان نوعی تبدیل میشود که در تمام طول داستان تحت نظارت خواننده است. در واقع نویسنده به چربدستی تمام، خواننده را در مقام خدایی قرار داده که ناظر به تمامی احوالات جان است و رازی را میداند که خود جان نمیداند؛ در حقیقت بزرگترین راز زندگی جان که مرگ قریبالوقع اوست بر تمامی مناسبات داستان سایه انداخته و باعث شده تا هرچیزی با عینک چنین پیشامدی دیده شود. براین مگی خواننده را در این راز مهم شریک میکند و اجازه میدهد تا با علم به آن، رفتارها و احساسات جان را زیر نظر بگیرد. این شکل روایت از چند منظر دیگر هم قابل توجه است؛
بیخبری جان از بیماری کشنده و مرگ احتمالیاش هنگامی که همهی اطرافیان او ماجرا را میدانند، معادله را به شکل یک تئاتردرمانی از پیش طراحیشده در آورده است. در حقیقت جان در یک فضای شبیهسازیشده و در نوعی تغافل مصنوعی به سر میبرد و نوع کنش او به وقایع برای اطرافیانش ارزشی رفتارشناسانه دارد. دوستان و خویشان جان از سر دلسوزی بیماریاش را از او مخفی کردهاند و این پنهانکاری جان را تا حد یک موش آزمایشگاهی تنزل داده است. آنها چشمانداز زندگی بدفرجام جان را میبینند و از شادی و هیجانی که در زندگی جان موج میزند غرق اندوه میشوند.
تعلیقی که بیخبری جان از نوع بیماریاش به وجود میآورد، تعلیقهای بسیاری را در دل خود دارد. تعلیق بزرگ هنگامی ساخته میشود که مادر جان، پزشک و دیگران با هم قرار میگذارند تا بیماری جان را از خودش مخفی نگاه دارند. بیخبرگذاشتن جان و نوع رفتارهای او در وضعیتهای مختلف، تعلیق بزرگی است که پنهانکاریهای دیگران، پیشرفت بیماری، ازدواج جان و آیوا و باقی ماجراها زیر مجموعهی آن قرار میگیرند. مجموعهی این تعلیقها که در بافت کشدار و مفصل ماجراها به آهستگی بازگشایی میشود، با دو اتفاق مهم به پایان میرسد؛ یکی آگاهی جان نسبت به بیماریاش و دوم مرگ دردناک او. براین مگی از همان آغاز با معرفی جان به عنوان روزنامهنگاری که متوجه تودههایی در گردنش شده، هشدار پایان تلخ داستان را به خواننده داده است اما این برملا کردن پایان ماجرا چیزی از پیکرهی اصلی رمان را به خواننده لو نمیدهد. در حقیقت نویسنده به عمد داستانی بسیار ساده و پیرنگی بسیار قابل فهم برای رمانش انتخاب کرده تا ذهن خواننده را به مباحث فلسفی عمیق آن پیرامون زندگی، عشق، مرگ و رستگاری معطوف کند.
کتاب مواجهه مرگ در ۶۷ فصل، رمان بسیار مفصلی است که مباحث فلسفی بسیار عمیقی را با خواننده در میان میگذارد. براین مگی با حوصلهی بسیار خواننده را به جهان استدلالهای مهمش دربارهی زندگی، عشق، مرگ، دین و جاودانگی میبرد و چون از همان آغاز او را در مقام دانای کل قرار داده است، به هیچ رو نمیگذارد لحن روایتش آموزگارانه یا پیامبرگونه به نظر برسد. به عکس، او با صمیمیت و به صراحت از زبان شخصیتهایش از مرگ و تاثیراتش بر زندگی آدمی میگوید به گونهای که انگار خود خواننده نیز در مقام یکی از شخصیتهایش در حال مناظره با اوست.
مواجهه با مرگ آخرین کتابی است که زندهیاد عبداللهنژاد به فارسی ترجمه کرده است. او چندی پیش از مرگ نابهنگام و ناباورانهاش دربارهی ترجمهی این کتاب نوشت:
«در تمام مدتی که این کتاب را ترجمه میکردم، به مرگ فکر میکردم. شبح مرگ بالای سرم ایستاده بود. خیال میکردم لابد قهرمان داستان که بمیرد، من هم میمیرم. نمردم. ولی شبح مرگ هنوز بالای سرم ایستاده. رهایم نمیکند.» و او به راستی شبح مرگ را بر فراز سرش دیده بود. شبحی که در کوتاهزمانی یکی از مترجمان و ادیبان فرزانهی روزگار ما را از ادبیات فارسی ستاند و نگذاشت تا پرتوهای دانش و فرزانگیاش همچنان به ما برسد. نثر مجتبی عبداللهنژاد در این کتاب انعکاسی از فارسی روان و زیبای خود اوست. او برای نزدیکی بیشتر خواننده به مت،ن تمامی ضربالمثلهای کتاب را معادلسازی کرده، شعرها را فارسی و در پارهای موارد منظوم کرده و بسیار از فرهنگ ایرانی برای مشابهسازی فضاها و انعکاس لحن گفتگوها سود برده است.
از مرحوم عبداللهنژاد ترجمهی رمان دیگری به نام «هندرسون شاه باران» نوشتهی سال بلو در نشر نو منتشر شده است. از دیگر آثار او میتوان به «گفتگو با مسعود سعد سلمان»، «عرفان و فیزیک جدید»، «شب بیپایان»، «آیینه سراسر ترک برداشت» و «شاهد خاموش» اشاره کرد.
براین مگی متولد ۱۹۳۰، نویسنده، فیلسوف و سیاستمدار انگلیسی را با درسگفتارها و آثار فلسفیاش میشناسند. سابقهی آشنایی خوانندگان ایرانی با او به کتابهای «مردان اندیشه: پدیدآورندگان فلسفهی معاصر» و «فلاسفهی بزرگ: آشنایی با فلسفهی غرب» هردو به ترجمهی عزتالله فولادوند برمیگردد. مگی به خاطر نوشتن کتابهای همهفهم در حوزهی فلسفه مشهور است. «سرگذشت فلسفه»، «داستان فلسفه»، «فلسفهی شوپنهاور» و «فلسفهی نوین بریتانیا» از دیگر کتابهای ترجمهشدهی او به زبان فارسی است.
نقل از الف کتاب
«مواجهه با مرگ»
نویسنده: براین مگی
مترجم: مجتبی عبداللهنژاد
ناشر: نشر نو؛ چاپ دوم ۱۳۹۷
۶۰۰ صفحه، ۶۹۰۰۰ تومان
‘