این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
نگاهی به داستان نویسی و پروست و تاثیرپذاری آن بر مخاطبان
شاید پروست آینده همه ما باشد
ترجمه مریم شرافتی
مقدمه و توضیح مترجم: نویسندگانی چون فاکنر، جویس، ویرجینیا وولف و مارسل پروست ذهنی پیچیده دارند و نباید انتظار داشت که رمانهایشان ساده و خواندن آنها آسان باشد. پروست توانسته است نگاه ما را به جهان تغییر دهد؛ به خاطر جستجویش برای همه چیز، به خاطر تلفیق داستان و اندیشه، به خاطر احساساتش، به خاطر ذهنیتش درباره تعدد و تنوع هر اتفاق و هر احساس و بالاخره به خاطرالهگان نقابداری که در جهان پیرامون ما زندگی میکنند. لحظات زندگی پروست ، تجربهها و معاشرتهایش تاثیر به سزا ئی در سرنوشت پردرد او داشتند و همین پیچیدگی افکار و تجریبیاتش است که پایه و در واقع ساختار رمان سترگ در جستجوی زمان از دست رفته[۱] را تشکیل میدهند. او نگارش در جستجوی زمان از دست رفته را در ژانویه ۱۹۰۸ و به قصد یک رمان شصت وپنج صفحهای آغاز میکند اما زمانی که در ۱۱ مارس ۱۹۱۳ آن را به نشرگراسه میسپارد تا با هزینه شخصی اش چاپ شود چیزی در حدود ۱۲ دفتر است. نگارش رمان تا سال ۱۹۲۲ به طول میانجامد اما انتشار آن تا سال ۱۹۲۷ به طول میانجامد. شاید در دورهای که پروست میزیست هرگز او را مانند امروز دوست نداشتند اما آنچه حائز اهمیت است این است که حتا کسانی که آثارش را نمیخوانند به او احترام میگذراند. پروست به ما میآموزد که برای بیان چیزها کلمات دقیق انتخاب کنیم.. همتای پروست در شهرت و محبوبیت سلین است که در شماره زمستان به این نویسنده پرداخته شد. این دو از نویسندگان محبوب فرانسوی در قرن حاضر هستند
مارسل پروست در ۱۸ اکتبر ۱۹۲۲ ، در ساعت چهار و نیم بامداد درگذشت و در ۲۲ اکتبر در پرلاشز به خاک سپرده شد. مقاله زیر ترجمه بخشهایی از مقالات مجله مگزین لیترر شماره ۳۵/ ۱۹۹۷ میباشد.
نخستین ترجمه رمان پروست به انگلیسی در سال ۱۹۲۰ تحت عنوان Remembrance of Things past منتشر شد. این عنوان برگرفته از بخشی از یک غزل شکسپیر است. حتا خود پروست هم از ترجمه انگلیسی جلد اول به نام Swan’s Way به شگفت آمد اما درباره صحت و دقت عنوان اصلی تردید داشت. در واقع ترجمه این عنوان به زبان فرانسهSouvenir des choses Perdues میشود که برگردان صحیحی نیست و عنوان رمان میبایست به Search of lost Time برگردانده شود. اما مجددا در سال ۱۹۸۱ بر اساس چاپ پلیاد(۱۹۵۴) تصحیح ومنتشر شد. نکته قابل توجه این است که بعد از ترجمه رباعیات خیام مشهورترین ترجمه در ادبیات انگلیسی است. اما ترجمه بعدی این اثر که در آغاز دهه ۵۰ میلادی به به چاپ رسید به زبان ژاپنی بود- پروست در ژاپن نویسندهای دشوار فهم تلقی میشود.- و گفتنی است که ده مترجم در این ترجمه همکاری داشتند. دومین ترجمه در آغاز دهه هشتاد به همین سیاق منتشر شد. اما سومین ترجمه که از سال ۱۹۶۶ آغاز شده و قرار بر این است که هر سال فقط یک جلد از آن منتشر شود و مجموعا در شانزده مجلد چاپ شود. مترجم جدید میگوید که جملات طولانی در زبان ژاپنی غیرقابل فهم میشوند.ربنابراین باید دقت شود که دو نکته در ترجمه رعایت شود؛ یکی دقت و دیگری رسا بودن واژگان پروست. زیرا ضرباهنگ جملات و تسلسل تصاویر و احساسها باید به درستی منتقل شود و علاوه بر اینها مهمترین موضوع انتقال درست فلسفه پروست است. زیرا مناظر و اشخاص در رمان همان قدر که در مکاناند در زمان نیز واقعاند و ژاپن به دلیل داشتن میراث بودا ئی اش به راحتی با تجزیه و ترکیب دا ئم شخصیتها و منش آنها در طول زمان کنار میآید چون تمایل دارد که خود را به دست زمان بسپارد و تسلیم آن شود.
شاید امروزه پروست به نوعی سمبل فرانسه باشد چرا که تمام آداب و سنتهای فرانسوی در او تجلی یافته است. عشق به معماری، تجزیه وتحلیلهای روشنفکرانه، احساسات فراوان، دلبستگی به نقاشی و مجسمه سازی و … . از دیگر سو در نوشتار پروست همه پزرگان حضور دارند؛ از هومر و افلاطون گرفته تا تولستوی و داستایوفسکی.
به طور کلی میتوان گفت تمام چیزهایی که در غرب وجود دارد در آثارش منعکس میشود و پایان میگیرد. از ویژگیهای شخصیت پروست میتوان به حساسیت او در برابر صدا و علاقه غیرطبیعی و دیوانهوار به مادرش است.
پروست به عشق فراوان نیاز داشت، زیرا بر این باور بود که در روابط عاطفی و احساسی اش یک سویه عشق میورزد. دوست داشت که آثارش خوانده شود و این شاید یکی از دلایلی است که بخشهایی از نوشتههایش را در مجلههای عامه پسند چاپ میکرد. در ابتدا خبرنگار محافل اشرافی بود – همکاری با روزنامه فیگارو- و بعد از آن نویسنده یک رمان روان شناختی که در سال ۱۹۱۹ برنده جایزه گنکور[۲] میشود و در نهایت چنین معرفی میشود: آفریننده و شاعر.
نویسنده یک رمان بلند که راوی تحول قشرهای بالای جامعه پاریسی در مدت نیم قرن( ۱۹۲۰-۱۸۷۰) یا به عبارتی موجزتر یک رساله زیبایی شناسی است در فرم و قالب داستان.
موضوع رمان:
عنوان رمان در جستجوی زمان از دست رفته و دارای موضوعی سه گانه است:
الف) پیر شدن راوی: راوی کمی قبل از پیر شدن استعداد نویسندگی اش را کشف میکند. به گونهای که رمان با صداهای مختلف، زندگی کسی را که من نامیده میشود، روایت میکند که همان نویسنده رمان است.
ب) پیر شدن شخصیتها: با تغییرات جسمانی و روانی آنها همراه است.
ج) تغییر و تحول محیط: ارتقاء اجتماعی، زوال یا ناپدید شدن شخصیت ها، ظهور آدمهای ناشناس، تغییر موقعیت و روابط آدمها در جامعهای که مجموعهای است از آدمهای ناهمگون اما در عین حال نیز اجتماعی منسجم است.
تازگی در محتوا:
از دیگرسو رمان نیز به گونهای ابزی با کلمات است: زمان از دست رفته، زمان بازیافته.
الف) زمان از دست رفته: زمانی است که گریخته است و حتا با یادآوری اش هم اجازه بازسازی اش فراهم نیست. در حقیقت زمانی است که به کارها و اشتغالات بیهوده گذراندیم.
ب) زمان باریافته: گذشته احیا شده است. زمانی است که راوی آن را تلف نخواهد کرد. لحظهای است که راوی تصمیم به آفرینش هنری گرفته و این دقیقا همان زمانی خواهد بود که تصور میشد از دست رفته است. راوی آن را کشف اساسی مینامد و در واقع نوعی اشراق است که در سایه آن زمان از دست رفته به زمان بازیافته وصل میشود. جاودانگی یا جهان شمولی نتیجه ادغام این لحظه جدا و متفاوت است. یکی پاسخگوی ادراک قدیمی و دیگری پاسخگوی ادراک آنی. ادراک قدیمی که سرشار از ارزشهای عاطفی است که در تلفیق با زمان مادی جان میگیرد. که عبارت است از آگاهی یافتن به خویشتن با استعلاء زمان و رسیدن به عظمتی که مانع از آگاهی نیست. انسانی است که در زمان غوطه ور است.
زمانی که میخواهم رمان بنویسم میکوشم تفاوت موسیقی پیاپی روزها را نشان دهم.[۳]
یکی دیگر از بخشهای اساسی که رمان در جستجو… را تشکیل میدهد، سدوم و عموره[۴] نام دارد. درونمایه اصلی آن همجنس گرایی است؛ چه مردانه و چه زنانه. پروست برای نخستین بار این درونمایه- همجنس گرایی- را به وضوح و به تفصیل در یک رمان فرانسوی مطرح میکند. آنهم درکنار درونمایههای دیگر. به عبارتی دیگر پروست این موضوع را اساساً از منظر اجتماعی مطرح کرده است:
1- همجنس گرایی به عنوان یک فرقه
۲- تاثیر امیال فرد همجنس گرا بر روابط او با دیگری( همجنس گرا به عنوان شخصیت تقلبی و نقابدار)
۳- واکنش دیگران در برابر این ویژگی.
تازگی در سبک:
زمان بازیافته تجربهای است اساساً شاعرانه و گریز از زمان مادی است. اما شیوه بیان، خاص او ، نثری است با جملات پیچیده و دشوار. این نثر، سرشار از تصویر است و از راه بازی با قیاس و تمثیل چشم اندازی وسیع پیش روی میگذارد. همه چیز میان دو قطب جریان دارد: کمدی و تغزل. یکی در زمان عینی و دیگری در زمان دورنی و ذهنی.
پروست با شور وعشق به زبان یه عنوان یک نوع وسیله تداعی و افشاگر توجه میکند نه فقط به عنوان یک وسیله بیان. در سراسر کتاب با بوطیقایی سر و کار داریم که گاه تغزلی است و گاه طنزآلود، با ارجاعاتی به اساطیر یا نویسندهای کلاسیک مانند راسین. پروست با توجه به جریانهای ادبی دوران خودش چنین است:
– یک ضد روشنفکر و طرفدار اشراق برگسونی[۵].
– یک امپرسونیست مقید به حوادث زمان ومکان که احساساتی را که موجوداتو اشیا بر میگردد را تحلیل میکند.
– یک ضد سمبولیست که معتقد است آثار کاملاً سمبولیک این خطر را دارند که فاقد زندگی و در نتیجه فاقد عشق هستند.
ساختار اثر:
در این رمان و شاهکار قرن بیستم روایت مداوم وجود ندارد. زیرا لحظههای اساسی که تکیه گاه قصهها هستند لحظههایی هستند که در آنها یک لایه از زمان رویدادها در مدت محسوس بیرون میریزند؛ مانند یادآوریهای ناگهانی، لحظههای بیداری، خیال پردازی هنگام بی خوابی ها. اثر، روایتی است پیوند خورده به یک لحظه از کسی که خود را من مینامد. رمان یک اُوِرتور (افتتاحیه) و یک فینال( خاتمه) دارد: نمایش برخی موتیفهای مهم از آغاز( بیدار شدن در شب و تجربه اصلی زمان بازیافته) و در هم آمیختن اغلب موتیفها در پایان( در مهمانی عصرانه گرمانت[۶]ها راوی به انزوای خود میخزد تا به کار روی اثرش بپردازد.)
این رمان بر پایه مفهومی فراطبیعی از زمان استوار است و پروست در این رمان کوشیده تا با نشان دادن سویه غیرواقعی زمان و معکوس کردن جریان آن از طریق یادآوری و بازیابی خاطرات در کنار ابداع سبکی جدید از استبداد زمان بگریزد. این سبک با پیچشهای خود ذهن خواننده را فرا میگیرد علاوه براین جنبه مهم دیگر این رمان کاربرد استعاره است. بطور کلی میتوان گفت که زمان خود یک استعاره وسیع است و این دگرگونیها به تغییرات اجتماعی و فردی هم اشاره دارد.
پروست نیز مانند برخی از نویسندگان قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، غیرمستقیم و با پرهیز از رویارویی به وقایع مینگریست. نگرشی که بیشتر شاید مناسب استعاره است. او این استعاره را به کارگرفت تا چگونگی پیوند تجربهها را نیز بنمایاند. قابل ذکر است که پروست در جوانی با آثار جان راسکین[۷] منتقد هنری انگلیسی آشنا شد و آثارش را ترجمه کرد و از طریق او به ظرفیت استعاره پی برد. حالت ناتمام نوشته و چگونگی پایان رمان که به شکلی غیرقطعی رها شده، راه تخیل را برای خواننده باز میگذارد که شاید استعارهای از زندگی باشد.
ویژگی دیگر رمان به دیدگاههای پروست نسبت به هنر، ادبیات و بیان مربوط میشود؛ پروست خود را نویسندهای فاقد نیروی تخیل مینامد این در حالی است که در آثارش تخیل با روشن بینی پیوند خورده است به عبارت واضح تر سبک همان روشن بینی است. به عبارت ساده تر سبک؛ یافتن ابزاری است برای انتقال محتوا به مخاطب.
پروست ساختار دستوری غیرعادی را ابداع کرد و از طریق نقطه و ویرگول گذاریِ نامتعارف، نوشتهای با آهنگ ویژه خودش را به خواننده ارا ئه کرد و این شاید از مواردی است که به دلیل تفاوت ساختاریِ میان زبانها همیشه در ترجمه از کار در نمیآید. پروست در اوایل بهار اعلام میکند که نقطه پایان را بر نوشته خود گذاشته است؛ میگوید: امشب کلمه پایان را نوشتم حالا میتوانم بمیرم. آیا این نقطه بایان بر جملات به مفهوم مردن نیست؟! هر پاراگراف جهان کوچکی است که با دنیای کل رمان در ارتباط است و معمولا با شرح امور شحصی آغاز میشود و سپس به اشیای بی جان میرسد. آنچه قابل ذکر است این است که در این رمان اشیا اهمیت ویژهای دارند به عنوان مثال در یکی از بخشها، چند صفحه به شرح نوشیدن چای و خوردن نوعی کلوچه اختصاص دارد. در این کنش ساده، صحنهای چنان جاندار و پرمعنا پدید میآید از جمله صحنههای مشهور ادبی جهان است.
در بخشی دیگر، نویسنده (راوی) بار دیگردر خاطرات گذشته اش غرق میشود و با روشن بینی مضاعف خود تجربه تلخ بوسهای شتابان و در معرض دید را با سایههای درهای بسته زندگی مقایسه میکنند.
پروست پیشتر در مقالهای نوشته بود که استعاره میان یک تصویر و یک شی زمانی نیرومند تر میشود که تصویر بر شی منطبق شود.
سبک بدیع مارسل پروست در رمان در جستجوی زمان از دست رفته چنان جذاب و شگفتی آفرین است که بربسیاری از نویسندگان بعد خودش تاثیر گذاشت. از جمله میتوان به ویرجینیا وولف اشاره کرد که در یادداشتهای روزانه اش مینویسد: نمیتوان اثر پروست را خواند و تحت تاثیر آن قرار نگرفت.
گاهی آینده با ما همان کاری را میکند که گذشته کرده است؛ مثلا سوان[۸] با حالتی تسلیم و اندوه بار به ماههای تابستان میاندیشد که باید دور از اودت بگذراند.
درک مشترک ما تنها بر پدیدههای مشترک استوار است. این که موضوعی فرضی از هرگونه تحرک ذاتی مستثنا باشد تغییری در این وتقعیت ایجاد نمیکند.
از دیدگاه فلسفی، پروست تحت تاثیر برگسون بود و مانند جیمز جویس- همتای انگلیسی اش- نمی توان شالوده رمان او را خلاصه کرد به عبارت دیگر رمانش شالودهای ندارد که بتوان خلاصه کرد. آثار پروست شبیه تابلویی امپرسیونیتی است که هر کسی برداشت خود را از آن دارد. بنابراین تردیدی که در خوانش رمانیهای پروست به ویژه در در جستجو… به خواننده دست میدهد از مزایای رمان است. پروست در نوشتن داستان این تصور را را برای خواننده ایجاد میکند که درحین خواندن داستان شریک غم و شادی، اندیشهها و حتا ناگفتنیهای قهرمان داستان میشود و چنان این تصور را میآفریند که به قولی خواننده دیگر خود را کنار گود احساس نمیکند بلکه حس میکند خود وارد گود شده و جزء اشخاص داستان است.
از طرفی درک حوادث و کشف روال منطقی آنها به عهده خواننده است. خواننده باید در طول خواندن از میان اندیشههای گوناگون شخصیت ها، ماهیت اصلی آنها و هم چنین روند اصلی داستان را کشف کند.
در داستانهای نوشته شده در قرن نوزدهم نویسنده هیچ شک و شبههای برای خواننده ایجاد نمیکند و با ورود هر شخصیت به داستان، بلا درنگ به معرفی او میپردازد؛ لباس، شغل، طبقه اجتماعی، رفتار و دیگر ویژگیهای او را به خوبی و به وضوح شرح میدهد. در رمان پروست اندیشههای شخصیتها بهترین معرف آنها هستند. این ذهنیت مطلق در آثارش سبب شده که بسیاری از قوانین داستانهای سنتی در هم بشکند. به عنوان مثال حوادث به صورت مسسل وار روایت نمیشوند، بلکه به شکلی پیچیده و حتا گاهی با هرج ومرج کامل بازگو میشوند تا خواننده این بخشهای مختلف وگاه وصلههای ناجور را به هم وصل کند.
در نوشتههای پروست، نویسنده غایب است و شخصیتها به زبان خود و از دیدگاه خود وایع را تفسیر میکنند. دو عنصر زمان حال و زمان گذشته در این رمان هفت جلدی نقش مهمی دارند. زمان حال بر سراسر داستن سایه افکنده است و این در حالی است که زمان گذشته گاهی پیدا میشود و گاهی پنهان است. میتوان به طور خلاصه گفت در چهارچوب زمانِ حال تمام وقایع گذشته منعکس میشوند.
از نخستین ستایندگان پروست، ژان کوکتو و لوسین دوده( پسر آلفونس دوده[۹]) بودند و جلد دوم این رمان به همت ﻟﺌون دوده (برادر لوسین) جایزه ادبی گنکور را ربود. در مقابل، پل کلودل عوالم پروست را مردود شمرد زیرا به گمانش جانی بسته، تهی و فاقد حماسه و هرگونه تعالی بود. فرانسوا موریاک علی رغم ستایش هنر پروست تاسف از این داشت که دنیایش فاقد خداست. اما آندره ژید[۱۰] که بزرگترین خطای ادبی قرن را مرتکب شده بود در مقایسه میان پروست و بالزاک از اظهار نظر صریح امتناع ورزید. لویی آراگون[۱۱] و آندره برتون[۱۲] و کلا سورﺋالیستها پروست را تحقیر کردند و همانند جیمز جویس و داستایوفسکی ارزشی برایش قاﺋل نبودند. آنها اصولا از رمان نفرت داشتند حتا اگر نویسنده اش نابغه باشد. اما پل والری[۱۳] نیز مانند کوکتو او را تحسین کرد.
و در آخر آنکه در جریان این جستجوی زمان از دست رفته پروست اثری کاملا اصیل و کاملا اخلاقی خلق کرده که تصویر بسیار روشنی از یک جامعه رو به زوال اراﺋه میدهد. از میان هزارتوهای خاطره، شرح زندگی سوان، ساکنان آن شهر کوچک، حال و روز عمهای مالیخولیایی، رابطه پسربجه با مادرش، ماجرای ازدواج سوان و زندگی اش در پاریس با زبانی سیال روایت میشود. ما این آدمها را هم در جوانیشان میبینیم و هم در ایام پیری. این ادغام زمان گذشته و حال ما را از گذشت زمان آگاه میسازد و پروست با قلمی بی نظیر ارزشهای جامعه اشرافی را به شکلی ظاهری و تقلبی به ما باز مینمایاند و آنهارا به مثابه نقابی میداند که در پس آن واقعیتی مهیب پنهان شده است. به راستی که شاید پروست آینده همه ما باشد.
کتاب شناسی مارسل پروست
در جستجوی زمان از رفته- ۱۹۲۲- ۱۹۰۸
o طرف خانه سوان- ( انتشار ۱۹۱۳)
o در سایه دوشیزگان شکوفا- ( انتشار ۱۹۱۸)
o طرف گرمانت ۱ و ۲ – ( انتشار ۱۹۲۰)
o سدوم و عموره ( در ۲جلد، انتشار ۱۹۲۲)
o اسیر – ( در ۲ جلد، انتشار ۱۹۲۳)
o گریخته یا آلبرتین ناپدید میشود- ( ۲ جلد، انتشار ۱۹۲۵)
o زمان بازیافته – ( ۲جلد، انتشار ۱۹۲۷ )
ژان سانتوی ۱۸۹۵ (بعد از مرگ پروست در سال ۱۹۵۲ در سه جلد در سال چاپ میشود)
خوشیها و روزها ۱۸۹۶
کتاب مقدس آمین (جان راسکین- ترجمه) ۱۹۰۴
کنجد و سوسنها (جان راسکین- ترجمه) ۱۹۰۵
برضدسنت- بوو۱۹۰۹ ( بعد از مرگ پروست در سال ۱۹۵۴ منتشر میشود)
[۱] À la recherche du Temps Perdu [۲] À l’ombre des jeunes filles : در سایه ی دوشیزگان شکوفا [۳] مارسل پروست- تعطیلات عید پاک- روزنامه فیگارو- ۲۵ مارس ۱۹۱۳ [۴] Sodome et Gomorrhe (1922) [۵] Henri Bergson (1859-1941) : فیلسوف فرانسوی و برنده نوبل ۱۹۲۷ او تمایزات بین زمان مکانیکی و زمان روانشناختی را مطرح کرده است. [۶] Guermantes [۷] John Ruskin (1819-1900) : منتقد هنری و جامعه شناس انگلیسی [۸] Swann [۹] Alphonse Daudet
[۱۰] در اکتبر ۱۹۱۲ پروست دستنویس طرف خانه سوان را برای انتشارات گالیمار فرستاده بود تا در صورت موافقت آن را چاپ کنند. در ۱۳ دسامبر همان سال آندره ژید که از مشاوران NFR به مدیریت گاستون گالیمار بود، بعد از خواندن آن را با تحقیر رد کرد و پروست را یک خودنمای سالنی و یک تازه کار نامید و گفت که رمان پر از داستان دوشس ها ست. اما بعدها ژید نامه ای به پروست نوشت و از او عذرخواهی کرد و اظهار کرد که رد آن دستنویس از بزرگترین اشتباهات او در زندگیش بوده و شرم دارد که چنین اشتباهی کرده است. م
[۱۱] Louis Aragon (1897-1982) [۱۲] André Breton (1896-1966) [۱۳] Paul Valéry (1871-1945)جن و پری
‘