این مقاله را به اشتراک بگذارید
نیم قرن با «سیمای زنی در میان جمع»
فاطیما احمدی
هاینریش بُل از خوشاقبالترین نویسندههای آلمانی است که بیشتر آثارش با ترجمههای متعدد در ایران منتشر شده، تا جاییکه برخی ناشران، مجموعهآثار وی را منتشر کردهاند. استقبال از آثار بُل، نسبت به دیگر نویسندههای آلمانی عجیب است. اولین ترجمه آثار بُل برمیگردد به اواخر دهه چهل: رمان «عقاید یک دلقک». از آن روز تا امروز بارها کتابهای بُل ترجمه، بازترجمه، بازنشر شدهاند؛ اما یکی از مهمترین آثار بُل، شاید مهمترینش که تنها یک ترجمه دارد، «سیمای زنی در میان جمع» است که آکادمی نوبل در سال ۱۹۷۲ آن را جامع آثار او معرفی کرد. این کتاب را زندهیاد مرتضی کلانتریان در ابتدای دهه شصت ترجمه و نشر آگه منتشر کرد.
«سیمای زنی در میان جمع» اینگونه آغاز میشود:
«قهرمان اصلی، در این قسمت، یک زن آلمانی ۴۸ساله است. قد او یک متر و هفتادویک سانتیمتر و وزن او در حدود شصتوهشت کیلو و هشتصد گرم است؛ یعنی با اختلاف سیصد یا چهارصد گرم، وزن ایدهآل برای چنین قدی. رنگ چشمهایش چیزی است بین آبی تند و سیاه. انبوه موهای براق و بلوندش، که کمی خاکستری میزند و او آنها را به روی شانههایش افشان میکند، به سرش حالتی میدهد که گویی کلاهی طلایی بر تارکش گذاشته باشند. این زن لنی فایفر نام دارد. نام خانوادگی پدریاش گرویتن است، او سیودو سال تمام، البته با چندتا قطع و وصل، به امر عجیب و غریبی اشتغال داشت که در عرف متداول و مرسوم به آن «کار» میگویند: در ابتدا پنجسال به صورت کارمند غیرمتخصص در موسسه پدرش و بعد، بیستوهفت سال تمام بهعنوان کارگر غیرمتخصص در امر گلآرایی نزد سایرین. بعد از اینکه در اوج تورم، تنها دارایی غیرمنقولش را که عبارت از خانه باشکوهی بود و در مرکز شهر جدید قرار داشت و چهارصد هزار مارک میارزید، از روی دستوپا چلفتی به ثمنبخس میفروشد، بدون دلیل قانعکنندهای -نه پیری و نه مریضی را میتوان عنوان کرد- کارش را رها میکند، بهطوریکه در حال حاضر تقریبا درآمدی برای گذران زندگی ندارد…»
هاینریش بُل هم در کنار توماس مان که نخستین نویسنده آلمانی برنده نوبل ادبیات بود، نخستین آلمانی برنده جایزه نوبل ادبیات پس از جنگ دوم جهانی است. هنگامی که بُل در سال ۱۹۷۲، جایزه نوبل را گرفت؛ همگان بر گرفتن جایزه نوبل او، اشتراک نظر داشتند. جایزهدهندگان و خود بُل بهخوبی میدانستند که این جایزه بیش از آنکه به خاطر دلایل ادبی باشد بیشتر بهخاطر ارزشهای اخلاقی اعطا شده است. گرفتن جایزه ادبی نوبل برای بُل بیش از همه علامت پایان دوران جنگ و پذیرش دوباره آلمان در زمره ملل متمدن و تنشزدایی بین شرق و غرب بود که به جلوگیری از فاجعه هستهای کمک میکرد.
هاینریش بل، یکی از مهمترین و پرخوانندهترین نویسندگان آلمانی است و آنطور که زیگفرید لنتس نویسنده برجسته آلمانی بُل را توصیف میکند او نویسندهای است که در آثارش حقیقت زمان را عریان میسازد و به همین دلیل با گذشت زمان کهنه نمیشود و جاوید خواهد ماند. بل را میتوان در یک کلام روایتگر تصویری روشن از آلمان پس از جنگ و زندگی و زمانه مردم کاتولیک برشمرد.
بل بخشی از سالهای جوانی خود را در جبهههای جنگ گذراند. او در ۲۲سالگی به خدمت سربازی اعزام شد. با اینکه خانوادهاش از نازیها و حزب ناسیونال سوسیالیسم نفرت داشت، بااینحال او در ابتدا راه مخالفت با آنها را در پیش نگرفت. در نامههایی که بل از جبهه جنگ به همسر آیندهاش، آنه ماری نوشت، این مساله بهخوبی روشن است. پس از آنکه بل در جبهه شرق زخمی شد، به ابعاد مصیبتبار فاجعه جنگ و سیاستهای انسانستیزانه رژیم نازی پی برد. پس از جنگ، بل با همسرش در شهر کلن، شهری که ۸۰درصدش در اثر جنگ ویران شده بود، اقامت گزید. از آن پس، «دیوانهوار» نوشت. آنطورکه که خودش میگفت: «من با نوشتن جهان را تغییر میدهم. همین که مینویسم، جهان تغییر مییابد.»
اولین داستانهای بل در سال ۱۹۴۷ به چاپ رسیدند. اما موفقیت با انتشار «قطار به موقع رسید» در ۱۹۴۹ به او خوشآمد و سپس با داستان «گوسفندهای سفید» در سال ۱۹۵۱ اولین جایزه ادبیاش را از گروه ادبی ۴۷ دریافت کرد. وقتی بل جایزه گروه ادبی ۴۷ را که هزار مارک بود، دریافت کرد، به یکی از دوستانش پس از مراسم اهدا گفت: «باید فورا بروم اداره پست و پول را حواله کنم. بچههایم گرسنهاند و توی جعبههای حمل زغالسنگ میخوابند…» بُل درد و رنج این عاشق رمانتیک زخمدیده را با چیرهدستی به خواننده منتقل میکند، بهویژه در «سیمای زنی در میان جمع»؛ و همین توانایی نیز جایزه نوبل ادبی را برایش در سال ۱۹۷۲ به ارمغان آورد. هیات داوران جایزه ادبی نوبل، در توضیح اهدای این جایزه میگوید که بُل «شخصیتهایش را استادانه، پراحساس و با عاطفهای عمیق» شکل میبخشد. آنطور که خود بُل به سبکش، عنوان «زیباییشناسی انساندوستانه» میدهد. شاید اوج این زیباییشناسی انساندوستان را بتوان در «سیمای زنی در میان جمع» جست.
بُل در این کتاب برای شرح زنگی شخصیت اصلی رمانش یعنی لنی فایفر، ابتدا از زمان حال و از ۴۸سالگی او آغاز میکند و پس از شرح بسیاری از خصوصیات او در این سن به گذشته میرود و سیری بلند در گذشته و خاطرات دور زندگی او دارد و همانطور که در گذشته غوطهور شده، ناگهان لحن روایت تغییر پیدا میکند. اینبار با لحنی دیگر روال زندگی لنی را از گذشته به حال و سپس آینده به تصویر میکشد: تصویری از انسان؛ انسان رنجدیده و شکستخورده، که بهزعم بُل، قهرمانان واقعی آنهایند.
آرمان