این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
گزارش روزانه سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر /۲
غوغای پروانه و لذت ویرانگر قمار
نیره رحمانی
روزگاری در جشنواره رسم براین بود که بهترین فیلمها را سانس های آخر هر روز نشان میدادند، اما چندسالی است که این شیوه را کنار گذاشته و بهترین فیلمها را سانس اول و گاه دوم هر روز به نمایش در میآورند. با این شیوه شاید از ازدحام سانس های آخر کم کرده و نهایتا بسیاری از اهالی رسانه را که تمایلی به دیدن فیلمهای بخشهای جنبی ندارند، زودتر راهی خانه می کنند، اما از سوی دیگر بخش قابل توجهی از این اهالی رسانه که ساعت یک و نیم هنوز سرکار هستند، عملا تماشای فیلمهای مهم را از دست می دهند.
این اتفاقی است که در روز دوم جشنواره دریغ برخی از رسانه ای ها را که نتوانستند خود را سروقت به پردیس ملت برسانند و سانس اول را از دست دادند، گرفت، چرا که یکی از فیلمهای پر سرو صدا و بحث انگیز جشنواره سی و هشتم با نام «شنای پروانه» در این سانس نمایش داده شد.
البته گفته می شود در روزهای بعد قرار است، این مشکل را چاره کنند و در یکی از سالن های پردیس ملت، نمایش مجددی برای فیلمهای برتر بگذارند تا آنها که به هر دلیلی فیلمی را از دست داده اند، امکان تماشای آن را داشته باشند. داشتن سالن های متعدد یکی از مزیت های پردیس ملت نسبت به برج میلاد است که در چنین موقعیتی خود را به خوبی نشان می دهد.
****
در روز دومِ سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر نیز بهترین اثر نمایش داده شده درپردیس ملت فیلم اول آن روز بود. فیلمی که پخش تیزر های آن در فضای مجازی بسیاری را از قبل مشتاق تماشای آن کرده بود.حضور جواد عزتی که نقشهای جدی و تلخ را بسیار بهتر از نقشهای کمدی اش بازی می کند؛ شکل و شمایل امیر آقایی در نقش گنده لاتی که یادآور وحید مرادی است و همچنین نمایش فضاهای ملتهب و پر از درگیری از جنوب شهر این انتظار را به وجود آورده بود که «شنای پروانه» فیلمی گرم و تاثیر گذار باشد که نهایتا انتظارات تماشاگران را هم تا حد زیادی برآورده کرد. به همین خاطر هم نشست پرسش و پاسخ این فیلم شلوغ تر از همه فیلمهای دو روز اول بود.
فیلم آشکارا متاثر از آثار خیابانی در موج نو سینمای ایران است. با این حال حرف زمانه خود را می زند، محمد کارت با فیلم خود به قلب جنوب شهر رفته و از زاویه نسبتا تازه ای به ساختار اجتماعی و مناسبات میان آدمهای چنین بافتی از جامعه رفته است.
به همین دلیل کم لطفی است اگر آن را یک فیلم لاتیِ معمولی حساب کنیم که حرفی جزترویج لمپنیسم ندارد. چرا که نگاه فیلمساز به شخصیت های اصلی فیلمش شاید با همدردی توام باشد، اما به هیچ وجه قهرمانپرورانه و همراه تایید نیست. در جای جای فیلم «شنای پروانه» نشانههای حضور فیلمسازی را میتوان دید که نه تنها با سوژه، آدمها و فضایی که قصه در آن میگذرد بسیار آشناست، بلکه توانایی ارائه تصویری سینمایی و ملموس از این حال و هوا را دارد. به همین خاطر تماشاگران را به خوبی با خود همراه کرده و بر آنها تاثیر میگذارد. بدون شک «شنای پروانه» از فیلمهای محبوب مردم در جشنواره امسال خواهد بود.
***
در «بیصدا حلزون» بهرنگ دزفولی زاده به سراغ معضلات فردی، خانوادگی و اجتماعی ناشنوایان رفته است. ایده اصلی بر مبنای عمل کاشت حلزون در گوش بچه های کم شنوا شکل گرفته که با این عمل می توانند شنوایی خود را بدست بیاورند. تقابل اصلی فیلم هم روی اختلافات زوجی ناشنواست که هم پدر و هم مادر عاشقانه پسرشان را دوست دارند، مادر به خاطر علاقه به فرزندش و نجات او از معضلات ناشنوایی قصد عمل فرزندش را دارد، اما پدر او سخت مخالفت می کند. چراکه باور دارد شنوا شدن پسرش باعث جدایی دنیای آنها از یکدیگر و نهایتا دور شدن از پسرش خواهد شد.
این تقابل نقطه عزیمت درام را شکل داده و با اضافه شدن شاخ و برگهایی به محور اصلی میکوشد تماشاگر را با خود همراه کند. اگرچه طرح کلی فیلمنامه نسبتا تازه به نظر می رسد اما پرورش آن در کلیت فیلمنامه به گونه ای است که از اواسط فیلم به بعد تماشاگر را خسته می کند. در این فیلم عملا از خرده روایت هایی که می توانند جزو جذابیت های هر فیلم برای همراه کردن مخاطب باشند استفاده درستی نکرده همانند ایده مهاجرت برادر سعید که اگرچه از شخصیت های مکمل قصه محسوب می شود و در جای جای فیلم هم حضور پیدا می کند، اما حضوری منفعل و غیر سازنده دارد. این مسئله آشکارا نشان دهنده ی عدم توجه به اهمیتیست که او به عنوان سازنده یکی از مهمترین خرده روایت های فیلم باید داشته باشد. از پایانبندی فیلم هم به عنوان یکی از ضعفهای آن باید یاد کرد، شاید فداکاری های الهام به عنوان مادر، برای رهایی فرزندش از ناشنوایی پذیرفتنی جلوه کند اما لااقل در شکل کنونی فیلم سرپوش گذاشتن او روی مرگ همسر سابقش که در طول فیلم پیداست هنوز دوستش دارد، به این راحتی چندان پذیرفتنی جلوه نمیکند.
از این ها که بگذریم، مشکل عمده فیلم این است که سازندگان آن اثری را که نهایتا به درد نمایش تلوزیونی میخورد و در آن قاب می تواند تماشاگر را راضی کند، به روی پرده بزرگ سینما آوردهاند.
«تومان» ساخته مرتضی فرشباف یکی از آن فیلمهایی است که در فضای شلوغ جشنواره که مخاطب از تماشای فیلمی به سراغ تماشای فیلم دیگر می رود، نمی توان قضاوت درستی درباره آن کرد. فیلمی این چنین شلوغ ، پر از دیالوگ که به شدت هم روی روابط میان آدمها در موقعیت های زمانی مختلف تمرکز یافته، نیازمند تماشای مجدد در زمانی به دور از مشغله است که در ذهن تماشاگر به خوبی ته نشین شود.
به همین خاطر هم فعلا واکنش ها کاملا در مورد آن متفاوت و اگر درست تر بگوییم متقابل است. برخی با فضای فیلم ارتباط برقرار کرده اند آن را می پسندند و برخی هم که ریتم تند و روایت خطی اما بریده بریده فیلم کلافه شان کرده، میانهای با آن ندارند.
با همه این ها «تومان» فیلمی است با قصه ای تازه، چیزی که بسیاری از فیلمهای ایرانی فاقد آن هستند. این تازگی را در فضای فیلم، جغرافیای آن و حتی بازیگران فیلم می توان مشاهد کرد. ایده استفاده نکردن از بازیگران شناخته شده کارکرد خوبی در حفظ تازگی و بکر بودن فضاهای فیلم و موقعیت های درونی آن داشته است.
داستان فیلم روی نوعی قمار پنهانی و غیر رسمی در ایران شکل گرفته که بهانهای برای نمایش جاه طلبی بی انتهای آدمهاست و تغییراتی که پول و قدرت بر نهاد آدمی می تواند داشته باشد. رابطه دوستانه و بسیار نزدیک عزیز با داوود و نامزدش آیلین در ابتدای فیلم، به راحتی تحت الشعاع دگرگونی موقعیت مالی آنها قرار میگیرد. جاه طلبی داوود رابطه عاشقانهاش با آیلیین را به نابودی میکشاند، همانطور که لذت قدرت و پول بر همدلی بسیار زیاد او با عزیز تاثیر می گذارد و آنها را از هم دور می کند. فیلمساز با روندی تدریجی نشان می دهد که چگونه کسب پول و قدرت با جابجایی جایگاه اجتماعی همراه شده و به مسخ ارزشهای پیشین پرداخته و کمر به نابودی روابط شفاف انسانی می بندد. در «تومان» این پول است که باعث قربانی شدن آدمها می شود.
ضرب آهنگ تند فیلم، پرداخت سینمایی موفق آن، فیلمبرداری حساب شده و در خدمت جزییات بصری فیلم و بازی های خوب هنرپیشگان آن همگی دست به دست هم داداند تا «تومان» کار در خور اعتنایی برای مرتضی فرشباف باشد، گامی بلند و رو به جلو بعد از فیلم متفاوت اما متوسط«بهمن»، توسط این فیلمساز باشد.
‘