این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
طاعون خوانی در کوران کرونا
نورالله نصرتی
۱
در روزگار کرونا زدگی ایران و جهان و قرنطینه شدن و خانه نشینی مردمان، بازخوانی رمان هایی چون «کوری» ساراماگو و «طاعون» کامو، چه از سوی مخاطبان نخبه و مانوس با ادبیات جدی و جاندار جهان و چه عامه مردم کتابخوان، دور از انتظار نیست. هر دو رمان، حاصل ذوق و خلاقیت و مهارت بالای نویسندگان خود هستند و بلاهای نازل شده بر جامعه انسانی را در وضعیتی آخرالزمانی با شخصیت پردازی و فضا سازی استادانه و دیگر عناصر روایی لازمه یک شاهکار ادبی ترسیم می کنند. هرچه ساراماگو در کوری، بر وجه حیوانی و خطرناک بشر در وضعیت بحرانی- از جمله در شرایط قرنطینه- تاکید می کند، کامو در طاعون پرده های جدیدی از عظمت روحی بشر را کنار می زند تا نشان دهد انسان همچنان توان آن را دارد که با مسئولیت پذیری و نوعدوستی، به زندگی عبث خود ارزش و معنا بخشد. در بخش پایانی طاعون می خوانیم: «دکتر ریو تصمیم گرفت سرگذشتی را بنویسد… و بگوید که آنچه در میان بلایا می آموزد این است که در درونافراد بشر ستودنی ها بیشتر از تحقیرکردنی هاست.» در نهایت اما هر دو اثر راه نجات انسان از مهلکه و بلای جمعی را از خود گذشتگی فردی و مسئولیت پذیری اجتماعی و بذل انسانیت و مهروزی به همنوع می دانند.
آنچه طاعون را در این میان، شاخص تر و در وضعیت حاضر خواندنی تر می کند، جز جایگاه فکری و فلسفی فراترکامو از یک رمان نویس صرف، آن است که اثر او تاویل های اجتماعی و سیاسی- تاریخی مشخص تری پذیرفته و برای روزگار کنونی نیز راهکار بشردوستانه جمعی یا سلوک اجتماعی مشخص تری پیشنهاد می کند: ضرورت نوعی همبستگی ملی، جمعی و جهانی برای مبارزه با فروبستگی های فکری و بحران های بزرگ و تهدیدکننده بشری، با برگذشتن از اختلافات فکری و عقیدتی و سیاسی میان آنان که در گرفتاری شان در وضعیت طاعون زده با یکدیگر وجه اشتراک دارند. «دکتر ریو» در شهر طاعون زده اوران، همراه با یک سازمان داوطلبانه متشکل از افرادی با دیدگاه های اعتقادی و منش های شخصی متفاوت، به جنگ طاعون می رود و بر آن پیروز می شود.
در ابتدای ترجمه فارسی طاعون توسط زنده یاد رضا سید حسینی– ترجمه ای که ویرایش جدید آن مرجع این نوشتار است- نامه ای از کامو خطاب به رولان بارت آمده که روح این اثر را تببین می کند: «کوشیده ام که طاعون دارای چند بعد باشد. با وجود این یکی از مسائل آن مقاومت اروپا در باره فاشیسم است… طاعون به یک معنی، چیزی است زیاد تر از مقاومت، اما چیزی کمتر از آن نیست. در مقایسه با رمان بیگانه، طاعون بی گفتگو گذاری است از سرکشی انفرادی به جهان اجتماعی. اجتماعی که باید در مبارزه هایش شرکت کرد. اگر از بیگانه تا طاعون راهی در راستای تحول باشد، این تحول در جهان همبستگی و مشارکت است. رامبر(روزنامه نگار) شخصیتی است که تجسم این امر است، از زندگی خصوصی چشم می پوشد تا خود را وقف مبارزه جمعی کند. کتاب شهادتنامه ای است بر آنچه می بایست صورت پذیرد و آنچه بی گمان مردمان باید در آینده، در مبارزه با وحشت و سلاح کندناشدنی اش، به زعم جدایی های فردی شان باز به انجام رسانند… چون خود را در مقامی نمی بینم که به تنهایی آدمیان معتقد باشم، می بینم که برعکس، احساس زیستن در جامعه ای و برای جامعه ای که تاکنون در تاریخ سابقه نداشته در من زنده است».
۲
کامو در پیشانی رمان خود نقل قولی از دانیل دفو- نویسنده انگلیسی خالق «رابینسون کروزوئه»-آورده که در فهرست آثارش اثری بنام«خاطرات سال سیاه طاعون» به چشم می خورد. کامو در طاعون نقبی هم به تاریخ شیوع طاعون و عواقب هولناک آن می زند: صحنه های تکان دهنده و آخرالزمانی ای که شیوع طاعون از آتن گرفته تا شهرهای چین و مارسی فرانسه و بیمارستان قسطنطنیه و گورستان میلان وخیابان های لندن وحشت زدهپدید آورد. در چنین شرایطی، دکتر ریو یک عقیده راسخ دارد و به آن عمل می کند؛ سر تا سر رمان شرح این عمل گرایی انساندوستانه او و دیگرانی است که در ادامه مسیر به او می پیوندند: «اساس این بود که انسان کار خود را به نحو احسن انجام دهد.» در «طاعون» اشاره ای جالب به شیوع طاعون در ایران وجود دارد:«صد سال پیش یک اپیدمی طاعون تمام سکنه یکی از شهرهای ایران را کشت بجز مرده شوی را که لحظه ای از کارش دست بر نداشته بود».
در رمان طاعون، شرایط شهر طاعون زده «اوران» از نظر وضع بهداشتی اسفناک و از نظر امید واری عمومی و عواطف فردی طاقت فرسا و عبث به نظر می رسد. مقامات کلیسا یک هفته دعای همگانی تشکیل می دهند و «پانلو» کشیش خطابه های آتشین معنوی ایراد می کند. روزنامه ها تماما به طاعون و جوانب و عواقب و زمان احتمالی پایان آن می پردازند، اعلان داروهای جدید با این ادعا که «در جلوگیری از طاعون معرکه می کند» بر در و دیوار شهر خودنمایی می کند، در ترامواها مسافران تا حد امکان پشت به همدیگر می کنند تا از سرایت متقابل جلو گیری کنند، در رستوران ها و مکان های عمومی شرایط و ضوابط جدید حاکم می شود… نگهبان شبانه یک هتل نیمه تعطیل شهر می گوید: «این مرض لعنتی! حتی کسانی هم که دچارش نیستند آن را در قلب شان دارند». مردم که عادات همیشگی شان بر هم زده شده دچار احساسات مختلف می شوند و «اولین عکس العمل آنها متهم ساختن مقامات دولتی» است. سودجویان پا به میدان می گذارند و مواد غذایی ضروری در بازار کمیاب می شود. در جلسه کمیسیون بهداری استانداری همچنان برخی مقامات در پذیرفتن نام و ابعاد فاجعه تردید دارند! اما برای دکتر ریو«چندان اهمیتی ندارد که شما آن را طاعون بنامید یا تب فزاینده، مهم این است که از آن جلوگیری کنید ونگذارید نصف شهر را بکشد… نباید طوری رفتار کنیم که گویی خطر مرگ نیمی از مردم را تهدید نمی کند» سپس لزوم قرنطینه شهر و تدفین مردگان با شرایط خاص طرح و عملی می شود. کامو در شرح حال مردم محصور در قرنطینه با توانمندی نویسنده ای لایق جایزه نوبل- که بعد از طاعون آن را دریافت کرد- سنگ تمام می گذارد، او شهر/اجتماع طاعون زده را بمثابه مکان و وضعیتی استعاری با دلالت های معنایی مختلف- اعم از فلسفی و سیاسی و اجتماعی- چنان می سازد و می پردازد که کنش و واکنش آدمای شاخص آن یعنی شخصیت های رمان اش- از دکتر ریو گرفته تا کشیش پانلو و ژان تارو کولی صفت و درویش مسلک و رامبر روزنامه نگار و کتار سابقه دار کیفری و کارمند شهرداری عاشق ادبیات و دخترک طاعون گرفته رو به مرگ و بقیه اشخاص و رویدادهای فرعی و اصلی اش در جان خواننده نقش می اندازند.
۳
از انتشار طاعون بیش از هفتاد سال می گذرد. بر متن غنی و تاویل پذیر و اثر شاهکار و ماندگار گرد و غبار زمان نمی نشیند هیچ، که هر زمان معانی تازه از آن می زاید و بر جان مخاطب اش می افزاید. «طاعون» را که در چنین روزها و شبها و چنین روزگار طاعون زده ای- از شیوع افراط گرایی های خونخوارانه و تمامیت خواهی های ضد انسانی گرفته تا ویروس های ایدز و ابولا و سارس و حالا کرونا- می خوانی، انگار کامو دوباره همان روزنامه نگار تیزبین و انسان گرای هوشمند و دردمند و مرگ آگاه اما عاشق زندگی است که فراز و فرود رفتارها و روحیات انسان-طیف های مختلف انسان- را در وضعیتی ویژه و آخرالزمانی، موشکافانه ثبت می کند. دست آخر می بینی انسان و دلبستگی ها و نفرت ها و واکنش ها و رفتارهای انسانی، از فرد فرد آنها گرفته تا سیستم ها و دولت های انسان ساخته، در زمان ها و مکان های مختلف چه وجوه اشتراکی دارند! همان بیماری تهدید آمیز برای همگان، همان توجیه ها و تمهیدهای سیستمی و دولتی و بدگمانی های اجتماعی، همان فرصت طلبی ها و سوداگری های کاسبکارانه عده ای و از خودگذشتگی عده ای دیگر، همان جدل های اهالی علم و دین با هم، و نهایتا همان حس همدلیهمبستگی عمومی و نهایی برای آنکه زندگی دوباره سرود پیروزی سر دهد..
اتفاقا چنین برهه هایی، زمان کشف رمز ماندگاری آثاری است که حاصل ژرف اندیشی فلسفی، هوشمندی تاریخی- سیاسی- اجتماعی و توانمندی خلاقانه و نبوغ آمیز نویسندگان شان هستند، آثاری که افق های دلالت معنایی شان از محدوده ی زمان و مکان خلق خود، همچنینزمان و مکانی که در جهان داستانی شان جاری و موجود است، فراتر می رود و داستان شان، می شود داستان انسان در همه ادوار زمان و همه اقصای جهان. آنگاه بمثابه ذخیره ها و پشتوانه های فرهنگی و معنوی بشری، مدام مورد استفاده و رجوع قرار می گیرند و خواندن شان به یک «آیین» بدل می شود. مگر نه اینکه آیین ها گرچه آداب و رسومی ظاهرا تکراری اند، هر بار چون کنشی تازه برای پالایش روحی برگزارکنندگان خود جلوه می کنند؟! این همان تزکیه(کاتارسیس)است که ارسطو در بوطیقای خود از آن گفته و خصوصا آلبرکاموی درام شناس و نمایشنامه نویس با آن آشناست.
۴
مضمون محوری طاعون اما صرفا ضرورت همبستگی و همکاری جمعی در کوران یک بلای بزرگ اجتماعی یا جهانی برای دفع یک بلای بزرگ و تسکین یک درد مشترک بشری نیست. آلبر کامو فراتر از نگرش سیاسی و اجتماعی، تاملات فلسفی جدی دارد و «معنای زندگی» دغدغه همیشگی اوست. از این قرار، طاعون اثر نویسنده ای است که درک نهایت نومیدی و اشتیاق به یافتن روزنه ایاز امید، جوهره آثار اوست. دکتر ریو در این مسیر در دل نومیدی و رنج و وحشت از مرگ، راهی به سوی امید و محبت و برادری می گشاید. او در بحث با ژان تارو یکی از شخصیت های دیگر طاعون می گوید: «من در ظلمت شب هستم و می کوشم روشن ببینم».
کامو در خطابه خود هنگام دریافت جایزه نوبل گفت: امرسون(فیلسوف/نویسنده آمریکایی) می گوید: «هر دیواری دری است.» پس در صدد جستن دری و راه خروجی نباشیم مگر در دیواری که در برابرش زندگی می کنیم.(تعهد کامو،ص ۱۰۱). این امر مفهوم دیگر جستجویی برای یافتن یک معنا برای زندگی است، از دل بی معنایی احاطه کننده آدمی، جستجویی که در نزد کامو، همان طغیان و سرکشی انسان در برابر عبث بودن زندگی است. اغلب کامو را به خاطر «بیگانه» که اثر مشهورتر اوست – با ارزیابی ای سطحی و شتابزده- از پیشگامان هیچ انگاری یا پوچگرایی (Absurdism) و نویسنده ای می دانند که نوای نا امیدی و پوچی سر می دهد. البته کامو«سیزیف» را قهرمان پوچی می داند و منتقدان هم «بیگانه» او را تفسیر ساده اسطوره سیزیف برشمرده اند. اما نکته باریک تر از مو این است که کامو تا انتهای درک نومیدی و عبث بودن زندگی و همان «ظلمت شب» که دکتر ریو در طاعون می گوید پیش می رود اما نور را در خود انسان و انسانیت و مسئولیت پدیری و دیگر دوستی او می یابد؛ درست بر خلاف سارتر که دیگری یا دیگران را «دوزخ» می داند. به همین دلیل، منتقدان نکته بین، قرابتی بین نومیدی پوچگرایانه روکانتن در«تهوع» سارتر و مورسو در بیگانه کامو نمی بینند چرا که «مورسو تحولی عکس قهرمان سارتر را سیر می کند: در حالی که وی اندک معنایی در جهان می یابد روکانتن اندک اندک معنای جهان را از دست می دهد. روکانتن در تهوع غوطه می خورد، مورسو سرانجام به شورش می رسد. مادرش بر خلاف آغاز قصه، در پایان چهره محبت و امید او می گردد. نه اینکه پوچی به معنای فلسفی واژه در بیگانه مورد تردید قرار گیرد- بل، چنان که کامو خود همیشه می گفت، او کشف پوچی را فی نفسه غایتی نمی دانست، پوچی برای او یک مبدا بود. (تفسیری بر بیگانه کامو، صص ۸۸-۸۹)
کامو در مقاله ای با عنوان «من پیامبر پوچی نیستم» ادبیات نومید را دو واژه متناقض می داند، چرا که «نومیدی خموش است… نومیدی راستین برابر با احتضار، مرگ یا ورشکستگی است. پس وقتی نومیدی سخنگو شد، استدلال کرد و اثری مکتوب به وجود آورد، آنا دست برادری به سوی ما دراز می شود» کامو در ادامه همین تحلیل می نویسد: «من از سیاه ترین نوع نیهیلیسم فقط دلایلی جسته ام تا بر آن فائق شوم. البته کار من از روی فضیلت و بزرگمنشی کم نظیر نیست، بل از سر وفای ذاتی به نوری است که در شعاع آن تولد یافته ام و قرنهاست که در میان این نور انسانها آموخته اند تا زندگی را، حتی در آغوش درد و رنج نیایش کنند»(فلسفه پوچی، صص ۸۵-۸۶)
به همین دلیل- همانند سیزیف در اسطوره یونانی که بسیار مورد توجه و علاقه کاموست- آگاهی از رنج و درد خود در کنار اشتیاق به زندگی، رویا رویی با مرگ و تلاش و مبارزه خستگی ناپذیر برای ادامه همین زندگی بی معنا به قصد بخشیدن معنایی به آن در دل همین مبارزه، همگی وجود تشکیل دهنده منش اصلی قهرمان های مهم آثار کامو از جمله در طاعون است. دکتر ریو در فضایی که با مرگ و هراس و احاطه شده ضرورت پاسداشت ارزش و ادامه زندگی و کمک به بیماران را از یاد نمی برد و به مبارزه با طاعون بر می خیزد و از شهر نمی گریزد. در مقاله «امید و نومیدی» از کتاب «افسانه سیزیفـ» کامو می خوانیم: «شهامت عظیم آن است که با دیدگان باز به نور و مرگ بنگریم. وانگهی آن پیوندی که شور زندگی و نومیدی نهانی را به هم گره می زند چگونه وصف می شود؟»( فلسفه پوچی، ص۶۵)
۵
کامو روزنامهنگاری برجسته بود و شیوه ترکیبی روایتگری و داستان پردازی او در طاعون – آمیخته ای از دانای کل و وقایع نگاری بر اساس یادداشت های روزانه ژان تارو (یکی از شخصیت های مهم کتاب)- هوشمندانه و کارآمد است. همچنین، کامو نمایشنامه نویس بود و آن ذات چند صدایی بودن جهان متن رمان را از سنت دراماتیک(و دموکراتیک) یونان باستان به ارث برده بود و اثرش بیش از هر رمان نویس دیگر برخوردار از «منطق مکالمه» مورد نظر نظریه پردازانی چون «میخاییل باختین» است؛ جهانی چند صدایی که در آن صدای همه شخصیت ها با دیدگاه ها و منش های متفاوت شان شنیده می شود. اما مهم تر از همه اینها، کامو از زمره نویسندگانی است که خلاقیت هنرمندانه با ژرف اندیشی و تفکر در وجودشان به هم رسیده تا بار دیگر این گزاره مهم به اثبات رسد که فرم و ساختار و تکنیک و هر چه ناظر برقدرت خلاقیت و آفرینندگی هنری و ادبی است، بدون برخورداری مولف از دانش و تامل و تفکرو دغدغه یا همان «اندیشه مضمون» که ارسطو در بوطیقا یا نظریه ادبی اش از آن به عنوان یکی از شش عنصر اصلی درام(و داستان و رمان) سخن گفته، به جایی نمی رسد. به راستی که نه ذوق و خلاقیت بدون نگاهی ویژه به جهان هستی و تامل ژرف در آن به خلق اثری ماندگار منتهی می شود، نه تفکر و ژرف اندیشی فلسفی و اجتماعی و سیاسی بدون ذوق و تخیل و خلاقیت هنری به خلق اثر ادبی قابل اعتنا می انجامد.
هر جا از رمان طاعون سخن به میان آمده، اغلب به شخصیت محوری/راوی آن دکتر ریو پرداخته اند. اما بنا به همان خصوصیت چند صدایی این رمان کامو، بقیه شخصیت های طاعون نیز با کنش و منش و متفاوت خود حضوری پر رنگ و ساخته و پرداخته به دست توانمند نویسنده بزرگ آن دارند. رامبر روزنامه نگار، پانلو کشیش، کتار سابقه دار، گران(کارمند لطیف الطبع شهرداری که می کوشد غم های خود را با آرمان خلق اثری ادبی التیام بخشد) مادام ریو مادر دکتر، دکتر کاستل همکار دکتر ریو، پیرمرد عجیب همسایه ژان تارو، میشل سرایدار سالخورده محل اقامت ریو و… همه به خوبی ترسیم شده اند. اما در این میان، شخصا در بازخوانی طاعون پس از سال ها، «ژان تارو» این مرد غریبه مرفه که دیر زمانی نیست وارد شهر اکنون طاعون زده ی اوران شده و در هتلی بزرگ در مرکز شهراقامت دارد و اهل یادداشت نگاری از وقایع روز است، با زندگی کولی وار و مرام و نسب اسپانیایی اش برایم جلوه خاص تر و بیش تری داشت. صحنه مرگ او در خانه دکتر ریو پس از همراهی ها ی داوطلبانه اش با دکتر در مبارزه با طاعون و مباحثه های جدی اما دوستانه اش با او، با پرداخت فوق العاده کامو یکی از تاثرآورترین به یادماندنی ترین صحنه های کتاب است. مشخص است کامو که خصوصا استاد توصیف های قوی در هر دو مقوله زندگی و مرگ است، با حس و حساسیتی ویژه و با همه وجود و توان و تجربه نویسندگی، صحنه خاموشی تدریجی تارو- این دوست محبوب دکتر ریو- را پرداخته است.
در فرجام سخن، دوست دارم این نوشتار را با قولی از همین شخصیت به پایان برم که برایم از به یادماندنی ترین شخصیت های کتاب است و خود وجوهی دیگر از دیدگاه های کامو را نمایندگی می کند:تارو، طاعون را وضعیتی می بیند برای نوعی کسب معرفت و سلوک تازه در زندگی به شیوه خودش: «من پیش از اینکه این شهرو این اپیدمی را بشناسم دچار طاعون بودم. لازم به گفتن نیست که من هم مثل همه مردم هستم. اما خیلی ها هستند که این را نمی دانند. یا خوش دارند که در همین وضع بمانند و نیز کسانی که می دانند و می خواهند از ایمن وضع بیرون بیایند. من همیشه خواسته ام بیرون بیایم… این اپیدمی به من هیچ چیز یاد نمی دهد جز اینکه باید آن را دوش به دوش شما شکست داد. من به علم یقین می دانم که هرکس طاعون را در درون خود دارد. زیرا هیچ کس، نه، هیچ کس در دنیا در برابر آن مصونیت ندارد… تواضع را یاد گرفتم. فقط بگویم که در روی زمین بلاها و قربانی ها وجود دارد. و باید تا آنجا که ممکن است از همکاری با بلا پرهیز کرد.»
اسفندماه ۹۸-تهران
منابع:
طاعون/ آلبر کامو- ترجمه رضا سیدحسینی(ویرایش جدید)/انتشارات نیلوفر.
کوری/ژوزه ساراماگو-ترجمه مهدی غبرایی/نشر مرکز-۱۳۷۸٫
تعهد کامو(مجموعه مقالات)/ترجمه مصطفی رحیمی/انتشارات آبان. تهران ۱۳۶۲٫
فلسفه پوچی(مجموعه مقالات)/ ترجمه محمد تقی غیاثی/ انتشارات پیام- ۲۵۳۶٫
تفسیری بر بیگانه کامو/پ. لوئی.دی/ترجمه محمد تقی غیاثی/انتشارات امیرکبیر. چ دوم. تهران ۱۳۷۰
* نقل از فصلنامه الکترونیکی ادبی هنری «سدا»/ شماره پنجم/بهار ۱۳۹۹
‘