این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به «زیباییشناسی و ادبیات» اثر دیوید دیویس
از فلسفه به ادبیات
محمدصادق رئیسی
مجموعه زیباییشناسی به پرسشها و مباحث زیباییشناختی مطرحشده در همه اشکال هنری میپردازد. «زیباییشناسی و ادبیات» یکی از کتابهای این مجموعه بزرگ است که نشر نقش جهان با ترجمه عبداله سالاروند منتشر کرده است. در این کتاب دیوید دیویس استاد دانشگاه مکگیل که دکترای فلسفه دارد، چهار گونه پرسش را که فیلسوفان در حوزه هنری ادبی دنبال میکنند بررسی میکند. از این منظر این کتاب سهم ارزندهای در زیباییشناسی معاصر دارد و یکی از مهمترین آثارمنتشرشده در قرن بیستویکم است که فهم ژرفتری از ادبیات به خواننده میدهد. آنچه میخوانید نگاهی است به این کتاب و اینکه چرا خواندن این کتاب برای اهالی ادبیات همراه با «لذت آگاهی» و «عیش مدام» است.
ادبیات چیست؟ این پرسشی است که همواره و پیوسته، در همه اعصار تاریخی و تقریبا در اکثر جوامع مطرح بوده یا میتوان گفت ذهن بسیاری از اندیشمندان و شارحان ادبی را به خود معطوف داشته است. چیستی و چرایی ادبیات، آنقدر در میان منتقدان ادبی جذاب بوده و چنان جایگاهی داشته که با گذر زمان، بهواسطه همان جذابیت خود، از جمله موضوعات و مباحث وسوسهآمیز در میان فلاسفه جا باز کرده و بعدها، به بخشی از حوزه تفکر فلسفی نزدیک شد. گرچه اگر بنا باشد به سابقه تاریخی چنین نگاهی بپردازیم، بیتردید نخست باید به آثار ارسطو و افلاطون نظری بیافکنیم که مصادیق نظری فلسفی را در میان شخصیتهای ادبی میجستند. این امر نشان از اثرگذاری و ارزشمندی آثار ادبی و میان دیگر انواع متون از جمله متون تاریخی است. آنجا که فلسفه در هر نقطه از تبیین نظرات خود و درک صحیحتر و کاملتر خود از نمونههای ادبی بهره میجوید.
از این جهت است که بدون تردید میتوان گفت ادبیات اساسا ماهیتی فلسفی دارد. از اینرو، آثار بسیاری در این زمینه به نگارش درآمدهاند که در فهم دقیق و عمیق میان مخاطبان، بسیار راهگشا بودند و علاقمندان بسیاری را به سوی خود سوق دادهاند. اما آنچه زمینه نگاه به مباحث زیباییشناسی در ادبیات را به حوزهای مستقل در شناخت دقیقتر و همهجانبه بدل کرد، هنگامی بود که ادیبان فیلسوف یا فیلسوفان ادیب در قرائتهای آثار ادبی به این عرصه پا نهادند. از سارتر گرفته تا هگل، کانت و هایدگر، ریکور، بارت، ایگلتون و چه بسیار دیگران. این نزدیکی هم به ادبیات کمک کرد تا تفسیرهای بسیاری بر آثار ادبی نوشته شد که سویههای بسیار دقیق فلسفی در خود داشت و هم به فلسفه مدد شایانی رساند که توانست ایدههای فلسفی را با نمونههای ادبی قابل فهمتر سازد. پس شکی نیست دیگر سالهاست این دو زندگی مسالمتآمیزی در کنار یکدیگر آغاز کردهاند و هم کناری این دو موجب شده تا مخاطب به «لذت»های بیشتری دست یابد. لذتهای پنهان در لایههای متن ادبی، که صرفا با استفاده از بهواسطه فرایندهای زیباییشناسی بازشناسانده شود. اگرچه باید به این نکته هم توجه داشت که سویه زیباییشناسی تنها بخش ادبیات نیست، اما سویهای است که به لایههای مفهومی و کشف فضاهای درونمتنی نظر دارد.
از هنگامیکه همسویی فلسفه، زیباییشناسی و ادبیات پدید آمد، آثار ارزشمندی در این حوزه به رشته تحریر درآمده است. نگاه بسیاری از منتقدان و پژوهشگران به موضوعاتی تازه جلب شد که عمدتا باید از منظر فلسفه به آنها پاسخ گفت یا بهتر است گفته شود تنها فلسفه است که میتواند از پس پاسخ به پرسشهایی برآید که به هستیشناسی ادبیات ارتباط پیدا میکند. در این میان تازهترین کتابی که منتشر شده، کتاب «زیباییشناسی و ادبیات» است که دیوید دیویس آن را نگاشته و عبداله سالاروند آن را به زبان فارسی ترجمه و انتشارات نقش جهان آن را منتشر کرده است. کتاب سراسر در پی تبیین نگاهی دقیق و بایسته در فهم و واکاوی آثار ادبی است و پیوسته در جایجای فصلها در پی رسیدن به پاسخهای فلسفی است و از این رهگذر به عناوینی از جمله نظریه عواطف، وجودشناسی و شناختشناسی میرسد و در هر یک از این نظریات، نمونههای بایستهای از متون ادبی برجسته را واکاوی میکند.
با نگاهی آنی به فهرست کتاب، به ظاهر عناوین تازهای به چشم نمیخورد. موضوعات، موضوعات آشنا برای مخاطب پیگیر است. از «ماهیت اثر ادبی» گرفته تا «ادبیات و عواطف و اخلاق و جامعه»، همگی جزء مباحث همواره مطرح در میان فلاسفه و زیباییشناسان ادبی بوده است. اما چه نکته تازهای دیوید دیویس، نویسنده کتاب، را مجاب کرده تا گام در این راه مالوف و شناختهشده بگذارد. چیزی که یک فیلسوف را به حوزههای ادبی نزدیک میسازد، همانا هستیشناسی ادبی است. از چگونگی شکلیابی آن گرفته تا خاستگاهها و زمینههای اجتماعی آن و شناخت و ارزش قائلشدن برای یک اثر ادبی. اما دیویس یک تفاوت اساسی و بنیادین و البته تیزبینانه را نیز هنگام تبیین ماهیت ادبیات مطرح میکند، و آن خط فاصل میان اثر ادبی و اثر هنری ادبی است. از اینرو، ماهیت شناختها امکان مشخصتری در اختیار منتقد یا مخاطب نکتهسنج قرار میدهد تا به فهم درست و دقیق محتوای اثر دست یابد.
از سوی دیگر در تلاش برای جداسازی داستان از ناداستان برمیآید و وجوه تمایز آن را در زبان میجوید، چراکه ما در خلال خوانش متن داستان، که ارجاع به درون خود متن است، به یک امر غیرواقعی نزدیک میشویم که با علم به خیالیبودن، با یک وجه عاطفی تمایل پیدا میکند، و از همین وجه بسیار اثرگذار است که بینش اخلاقگرایانه ادبیات سربرمیآورد، چراکه اساسا روح ادبیات با ذات تزکیه نزدیک است و همسویی دارد، همانی که ارسطو آن را کاتارسیس مینامد. سویه روایی ادبیات میل به پاکسازی روح انسان دارد. و چون جان انسان را تحریک میکند، درنتیجه به تغییر اخلاق در فرد میانجامد.
باری، زیباییشناسی بر آن است بر نکاتی انگشت بگذارد که به آفرینش معناهای متفاوت منجر میشود. باور به حقیقت ادبی و مخاطب فرضی تا قصدگرایی مولف یا زمینهگرایی، از کثرتگرایی تفسیری تا وحدتگرایی تفسیری، همگی در ظاهر بیان نوعی تناقض به شمار میآیند، یکی در تقابل با دیگری برمیخیزد، درعینحال هر کدام از این تقابلهای دوگانه، خود حاکی از آن است که ذات ادبیات در بیان تناقض است. از لابهلای همین تناقض است که لایههای معنایی چندگانه برمیخیزد و آن جنبه لذتبخشانه در ذهن و زبان مخاطب رخ میدهد. از همین منظر است که هستیشناسی ادبی در پی فهم بیشتر از ادبیات به مدد خواننده میآید. کمک میکند تا انسان برای تناقض درونی خود پاسخی بیابد. به همین دلیل است که پیوسته جوامع درصدد ایجاد شرایط شادیآور و آسایشی برای مردماند، اما میل به ادبیات تراژیک در انسان بیشتر است. یافتن چرایی و چگونگی این مثال ساده، در کنار بینهایت نمونههای دیگر در این حوزه، به دو امر بسیار بزرگ میانجامد: نخست پیوستگی خلق آثار ادبی در جهان و پویایی ادبیات، دیگری درک و فهم ژرفتر ادبیات از رهگذر زیباییشناسی ادبی.
«زیباییشناسی و ادبیات» کتابی است مشتمل بر نُه فصل که به بررسی ماهیت ادبیات، تبیین پرسش اثر ادبی چیست، ماهیت داستان، خوانش داستان ـ حقیقت داستانی، خوانش داستان ـ تفسیر آثار ادبی، ماهیت شخصیتهای ادبی، ادبیات و عواطف، ارزششناختی ادبیات، ادبیات، اخلاق و جامعه، در این فصلها دیویس به مباحثی انگشت میگذارد که برخی از آنها اگرچه برای مخاطب جدی و پیگیر آشناست اما زاویه نگاه نویسنده به این موضوعات از منظر فلسفی راهگشا و ژرف است. در جایجای کتاب در پی بیان تقابلهای دوگانهای برمیآید که آن سویه پارادوکسیکال، به فهم ژرفتری از اثر ادبی میرسد. در خلال تبیین این مباحث، گاه دیده میشود که بسیار زیرکانه به نقد نظریات برخی از منتقدان و نظریهپردازان بزرگ ادبی نیز میپردازد و از رهگذر تفسیر ادبی خود به اشارات تازهتری دست مییابد که جمع همه اینها رهیافتی تازه است به درک یک اثر ادبی نه صرفا به نقدکشیدن نظریات فلسفی و ادبی. این رهیافت به سود خواننده متون ادبی به سرانجام میرسد. به او کمک میکند بار دیگر به متن خواندهشده بازگردد و لذت موجود و پنهان از نظر را با شعف جانگذازتر از نو بخواند. آن بخش به قول دیویس «مغفولمانده کردارها» یقینا به دست فیلسوف بازگشوده میشود. حال از این منظر ما را با مفاهیم بازگشایی یا چگونگیِ بازگشایی متن ادبی رهنمون میشود.
«زیباییشناسی و ادبیات» به مانند برخی از آثار مشابه خود در این حوزه «دشواریاب و دیرفهم» نیست تا خواننده را سردرگم کند، بلکه کتابی است لذتبخش، آرام و روان و سلیس. ضمن اینکه تلاش میکند لحظهبهلحظه از نمونههای ادبیای استفاده کند که شمولیت جهانی دارند و روایت در آنها نوع روایت کلان است. کتابی در ظاهر تخصصی است، اما با اطمینان برای تمام قشرهای ادبی نگاشته شده است. به این معنا که درحالیکه آن نمونههای آشنا در ذهن مخاطب به درک دقیق و لذتبخش میانجامد. نکتههای ظریف درون کتاب خواننده را نهتنها تا فهم عمیقتری از ادبیات میرساند، بلکه مقدمهای میشود برای پیشاندیشگی مخاطب از جنبه فردی در اثنای خواندن اثری و گشودن لایههای چندپارهای که متن را به پارههای معنایی چندگانهای نزدیک میسازد که در ذهن خود اوست نه گفته منتقد یا مفسری است؛ درک خودشناسانه متن ادبی از منظر ذهن خواننده است. این است رویکرد لذتشناسانه زیباییشناسی ادبیات.
آرمان امروز