این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
نگاهی به «روزگار سخت» آخرین اثر ماریو بارگاس یوسا
شرّ مطلوب !…
پرتو مهدیفر
ادبیات بارگاس یوسا پیوند تنگاتنگی با سیاست دارد. البته او ادبیات سیاسی خلق نمیکند و با انگیزه سیاسی هم قلم نمیزند، بلکه از واقعیت تاریخی، رئالیسمی موازی و همطراز میسازد که تجربیات جوامع بشری را بهکارمیگیرد، نه به خدمت. رمان در نگاه یوسا یک اثر پژوهشی است، محل امتزاج ابداع و واقعیت. بیراه نیست اگر او را راوی بزرگِ بهار و " پاییز پدر سالار" های آمریکای لاتین بدانیم. تاکنون و به اعتبار آثار چند وجهی او به دنیای خشونتبار دیکتاتوریهای پرو، برزیل، دومنیکن سفر کردهایم، نظامهای قدرتی که با سلب اراده آزاد تمام ارکان زندگی را آلودهاند. اینبار به گوواتمالا میرویم؛ به قلب سیستمی که پروپاگاندا، آرام و آگاه و موثر، سرنوشت کشور و شاید قارهای را زیر و رو کرد. یوسا در آخرین اثرش به دنبال پاسخ به این پرسش کلیدی است که " قطار سیاست در آمریکای لاتین دقیقا چه زمانی از ریل خارج شد" او ریشهها را در گواتمالای دهه پنجاه مییابد. جایی که مداخله سازمان سیا و کودتای نظامی، جریان توسعه و ترقی یک کشور کوچک را در بدو پیدایش مسدود کرد. به زعم نویسنده ماجرا از کودتای ۲۸ مرداد و برکناری دکتر محمد مصدق در ایران الگوبرداری شد. زیرا اصلاحات اراضی و ملی شدن صنعت موز در گواتمالا به همان اندازهی ملی شدن صنعت نفت در ایران منافع استعمار را به مخاطره انداخت.
چکیده منظور کتاب را در فصل آغازین میفهمیم، فصلی که ساختاری جستارگونه دارد و ما را با دوشخصیت واقعی و تاریخساز آشنا میکند، " سام زموری" صاحب و " ادوارد برنیز" مدیر تبلیغات شرکت "یونایتد فروت". برنیز نویسنده کتاب "پروپاگاندا " و پدر "علم روابط عمومی" است، رشتهای که به مهمترین ابزار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی قرن بیست تبدیل شد. امپراتوری یونایتد فروت ( که نزد اهالی آمریکای مرکزی به "هشتپا" معروف بود) در اواسط دهه پنجاه، شبکه تولید و تجارت خود را تا بخش عظیمی از کشورهای حوزه کاراییب گسترد. با فریفتن بومیان، رشوه به مقامات دولتی و زدوبند با دیکتاتورها به هزاران هکتار زمین حاصلخیز دستیافت و با انحصار تولید موز و درآمد نجومی حاصل از آن توانست خود را به حلقه پیچیده و وسیع ارتباطات سیاسی و بانکی و رسانهای در ایالت متحده متصل کند. و این دسترسی مترادف است با قدرت کنترل و امکان ایجاد "دولت پنهان" . ادوارد برنیز در کتاب پروپاگاندا مینویسد: " استفاده درست، آگاهانه و زیرکانه از عادات سازمان یافته و عقاید توده مردم، اصلی مهم در جامعه دموکراتیک محسوب میشود. افرادی که این مکانیزم ناشناخته جامعه را در کنترل دارند، دولت پنهانی تاسیس میکنند که قدرت واقعی در کشور محسوب میشود…. اقلیت باذکاوت نیازمند استفاده پیوسته و سیستماتیک از تبلیغات است." ذکاوت برنیز هم اورا به سوی استفاده ازبرچسبی دروغین هدایت کرد؛ اتهام چپگرایی و کمونیسم که پرکاربردترین سلاح آمریکاییها در دوران جنگ سرد بود. پروپاگاندا موفق شد که رییس جمهورمردمی و ترقیخواه گواتمالا "خاکوبو آربنز" را، چهرهای کمونیست وبرنامههای اصلاحی و دموکراتیکاش را به عنوان نقشهای برای نفوذ شوروی و تشکیل دولت کمونیستی معرفی کند! با متعاقد شدن ایالت متحده، پای برادران "دالس" به قضیه بازشد. متصدیان سمتهای ریاست سازمان سیا و وزارت امور خارجه دولت آیزنهاور؛ ستیزهجوترین مهرههای جنگ سرد که بیش ازچهار دهه از شخصیتهای محوری در سیاست خارجی و فعالیتهای اطلاعاتی آمریکا بودند. شاید شناخت اعتقاد و عملکرد آنها بهترین راهنما برای درک ریشه پنهان آشوبهای بزرگ آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین در دوران جنگ سرد باشد. در پرانتز یادآور شویم که این دونفر (آلن دالس و جانفاستر دالس) به "اوانجلیسم" ؛ نوعی جریان همسو و نزدیک به صهیونیسم در مسیحیت وابستهاند. باوری که بیشتر رویکرد سیاسی دارد تا مذهبی، درمتن کتاب هم چند گذار به کلیسا و مسیحیت انجیلی ( اوانجلی) داریم. همینطوراشاره نویسنده در فصل آغازین به اینکه رییس و مدیر تبلیغات یونایتد فروت هر دو یهودی بودند. سیاست برادران دالس که نهایتا منجر به پیروزی آمریکا در جنگ سرد شد و بر اساس خوداستثنا پنداری و استثمارگرایی آمریکایی شکل گرفت. سیاستی که استقلال هیچ دولتی را در تصمیمگیری و احتمال بهمخاطره انداختن منافع ایالت متحده به رسمیت نمیشناسد. (موارد مشابه این رویکرد را در سیاست چهرههای تندروی جمهوریخواهِ اوانجلیست دولت وقت ایالت متحده نظیر پومپئو و مایک پنس هم شاهدیم).
به اینترتیب فهرست " شش هیولا " تنظیم شد؛ شش طرح تغییر رژیم برای سرنگونیِ دکتر مصدق در ایران، خاکوبو آربنز در گواتمالا، احمد سوکارنو دراندونزی، پاتریس لومومبا درکنگو، هوشیمینه در ویتنام و فیدل کاسترو در کوبا. که دو مورد آخربا شکست مواجه گردید. در "روزگار سخت" ما شاهدیم که پروپاگاندای مغرض چگونه با استبدادی کثیف همدست شد؛ دیکتاتور دومنیکن "لئونیداس تروخیو" که او را از رمان "سوربز" به یاد داریم، بهترین عوامل و متحد خود "کارلوس کاستیوس آرماس" را با حمایت سازمان سیا تحت عنوان "ارتش آزادی بخش" در مرزهای هندوراس مستقرکرد. همزمان برادران دالس، بهترین گزینه ممکن یعنی "جان پیوریفوی" ملقب به " قصاب یونان" را در مقامی دیپلماتیک، به عنوان سفیرایالات متحده به گواتمالا فرستادند تا این پیوند شوم شکل بگیرد و راه هرگونه مذاکره سالم بسته باشد. سناریو از پیش طراحی شده بود، سناریویی که به رغم پافشاری آربنز در تبری جستن از هرگونه گرایشات چپ، مصمم بود او را کمونیست بداند!
" در هشت ماهی که پیوریفوی سفیر ایالات متحده در گواتمالا بود، رییس جمهور آربنز کوشید وضعیت واقعی کشور را به او توضیح دهد: اصلاحات اراضی، بهطور ریشهای وضعیت اقتصادی و اجتماعی گواتمالا را متحول خواهد کرد. پایههای جامعه جدیدی را بنیان خواهد گذاشت که در آن سرمایهداری و دموکراسی به عدالت منجر خواهد شد…. زمینهای بدون کاربری، ملی شده بود و با هدف توسعه کشاورزی خصوصی و حمایت از سرمایهداری در میان کشاورزان فقیر تقسیم شده بود." وقتی حتی یک شهروند روس هم در گواتمالا سکونت نداشت چطور اتحاد جماهیر شوروی قادر بود این کشور را به پایگاه اقماری خود تبدیل کند؟ تمام توضیحات بیفایده بود و آربنزمتوجه شد آقای سفیر در نفهمیدن، تعمد دارد چرا که دگردیسی جامعه گواتمالا و پایان سیطره فئودالی را مغایر با منافع کشورش میدانست. سرنوشت محتوم بود، خیلی زود آربنز مجبور به کنارهگیری از منصبی شد که در انتخاباتی سالم و با رای مردم بهدست آورده بود. و قدرت به کاستیو آرماس فرمانده ارتش آزادیبخش و رهبر شورشیان رسید. گرچه ماجرای آربنز محور اصلی روزگار سخت است اما تنها موضوع نیست. یوسا میکوشد که نشان دهد بقای سیاسی در چنین جوامعی قائم بهذات نیست وباید از دل دسیسههای هولناک گذر کند. نقطه پایانِ آربنز و شروع قدرتگیری آرماس، اتمام این چرخه معیوب نیست. عطش طمع دیکتاتور پیر دومنیکن (تروخیو)، به راحتی فرو نمینشیند اوسهمخواه و سلطه جو است و تمرد رهبر جدید را خوش نمیدارد. بخش قابل توجهی از کتاب به توطئه علیه کاستیو آرماس و نهایتا ترور او اختصاص دارد. در این فصول هم چهرهی آشنای دیگری از "سور بز" با ما همراه است؛ تروخیو، "آبس گارسیا" ، قاتل حرفهای ومحبوبش را به عنوان وابسته نظامی سفارت دومنیکن به گواتمالا میفرستد و ماجرا پیچیده و مهلک و خواندنیتر میشود. یوسا بر خلاف سایر نویسندگان لاتین همعصرش، خود را به زادگاه محدود نمیکند و به دنبال سلسله مراتب تاریخی است. به نظر او مرزهای جغرافیایی آمریکای لاتین بیمعناست. فرهنگ و زبان و اسطوره و سنت، تاریخ آنها را به هم پیوند میدهد. پیوندی که مولد نوعی یگانگی و فراتر از مرزهای سیاسی است. در جایی بیان میکند:
" اصلا نمیتوان از آمریکای لاتین با واژگان ناسیونالیستی صحبت کرد. آمریکای لاتین واحدی یکپارچه است و با وجود تقسیمهای مصنوعی فرهنگی یکپادرچه دارد…. این کشورها مشکلات بسیار دارند و در چنین شرایطی اجتناب از سیاست غیرممکن است. همه چیز در این کشورها معطوف به سیاست است و صد البته فرهنگ و ادبیات. دیکتاتوری، زندگی در آمریکای لاتین را از شکل انداخته…. بین سیاسی بودن مردم در آمریکای لاتین از یک طرف و میزان مشارکت آنها دربقای دیکتاتورها از سوی دیگر همیشه پارادوکس وجود دارد. آنها به دیکتاتورها یاری میرسانند و قربانی اعمالشان میشوند!…. بخاطر آسیبپذیر بودن اعتقادات دموکراتیک است که این دیکتاتورها به قدرت میرسند و تمام قدرت را به یک جناح سیاسی واگذار میکنند."
نویسنده در فصل پایانی کتاب به سوال آغازین برمیگردد. بزنگاهی که قطار سرنوشت آمریکای لاتین منحرف شد. او اعتقاد دارد اگر تجددگرایی و مردم سالاری آربنز با فشار و تهدید آمریکا سرکوب نمیشد، انقلاب کوبا سرنوشت متفاوتی میافت و سیاستگذاری در آمریکای لاتین شکلی دیگر رقم میخورد. وقتی شاخصهای توسعه، خصوصا توسعه سیاسی، مجال رشد پیدا نکند، ارتش، سازمان یافتهتررین نهاد سیاسی و اجتماعی است و این راه را برای دخالت در امور سیاسی، به بهانه منافع ملی هموار میکند. وقایع گواتمالا، کشورهای منطقه را تا چندین دهه به گرداب انقلابهای مسلحانه، جنگ و غارت فرو برد و مردم سالاری را مدتهای مدید به تعویق انداخت. دیکتاتوری از پی دیکتاتوری ظهور کرد، گویی " شر مطلوب" ، ماندن در وضعیت بردگی بود!…
اختصاصی مد و مه
‘
1 Comment
محمد رضا
بسیار مفید ، مثل اغلب مطالب مد و مه
قلم نویسنده واقعا پرمایه و خواندنی بود