این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
حکایت عاشقی آیدا و پوری سلطانی؛ بام بلند همچراغی یا
خودآزاری یا خوددرمانیِ هنری؟
شعیب خسروی
کتاب «بام بلند همچراغی» دریچهای است بر دنیای عواطف و احساسات شاملو از زبان آیدا، همسر و محبوبهاش. شاملو عاشقی بی پروا و آیدا نیز معشوقهای تمام عیار برای او بوده، مخاطب فراوان از شاملو در اشعارش در باب آیدا شنیده است و اکنون نیز که آیدا در حیات است از شاملو دانستن به زبان آیدا و نقل حکایات گفتنی این دلدادگی بیشک لذتی متفاوت را برای او در پی دارد، هر چه باشد داستان عشق این دو بخصوص در یک دهه اخیر به سر هر بازار گفتهاند و اکنون فراواناند کسانی که شاملو را با عشقش به آیدا در خاطر مجسم کنند. به یاد دارم در کتاب با «با چراغ و آینه» استاد شفیعی کدکنی، چندین ملاکِ شهرت و محبوبیت شاملو را خارج از شخصیت شاعری و بیرون از شعرش نام برده بود، اینک به آنها میتوان صفت عاشقِ صادق را اضافه کرد. کیمیایی که در دو دههی اخیر نادرتر شده است.
آشکار است، حتی اگر آیدا خود توان و زمان کافی برای نوشتن کتابی مستقل در شاخ و برگ دادن به این قصه-ی عاشقی را نداشته باشد. دگران به این کار همت میگمارند و البته قصهی عشق را به هر گوش و زبان که بخوانند و بگویند دلپذیر و رواست.
باری، آنچه در این کتاب سوای آیدا و شاملو از سوی مخاطب بسیار دیده و پسندیده شده است، نگاه ستایش آمیز شاملو به«مرتضی کیوان» است. حتی اگر هیچ درباره کیوان ندانیم، جز چند روز فرجامین حیاتش و هیچ از او نخوانده باشیم جز دو نامهای که به همسر و خانوادهاش در زندان آن هم شب قبل از مرگ و اعدامش نوشته است، کفایت میکند تا به لیاقت و بلوغ معنوی او صحه بگذاریم و او را دوست بداریم. بماند این که هر کس با او حاجتی و الفتی داشته او را ستوده و برایش سروده و نوشته است. در اینجا غرض آن نیست که از صلاحیت اخلاقی و جایگاه علمی و ادبی مرتضی کیوان بحث شود و هم نقد و پرداختن به کتاب فوقالذکر مراد نیست؛ بلکه وجه سخن در نقد دیدگاهی است که صفت وفاداریِ عاشقانه را به طور عام و در اینجا با استناد به شخص «پوری سلطانی» همسر مرتضی کیوان، با نوعی خودآزاری برآمده از عشقی ناکام پیوند میزند و تنها ماندن ابدی او را بعد از مرگ کیوان، محصول نوعی استیصال و خود آزاری اطلاق میکند و لابد برای هر رابطهای از این نوع نیز نسخهای از این لون، فرا دست میگذارد. باید گفت این امر درباره نمونهی بحث ما یعنی روانشاد پوری سلطانی که از سوی برخی مصداق این خودآزاری تلقی شده است، صادق نیست. از قرائن به درستی نمایان است، او تعلق خاطر فراوانی به همسرش داشته و در آغاز جوانی و با مرگ او به وی وفادار مانده است. اما باورمندان این دیدگاه نکتهای را ندیدهاند و در تحلیل به بیراهه رفتهاند و آن هم این نکته باریک است که عشق پوری در زندگی او تاثیری سازنده و مطلوب گذاشت و او را در حیطهی اجتماعی و شغلی خود به بالاترین مرتبه ارتقا داد. چرا باید بر تأثیرات مثبت این اشتیاق و علاقه روحی او به کیوان که تا دم مرگ وفا به جام جان او ریخته است چشم فرو بندیم؟ و چرا یکی از نیروهای برانگیزاننده ی او را در جهت کسب فضایل و نیل به آرمانهانی اجتماعی موردپسند او، به آن عشق ماندگار که بی شک همواره مشوق است و شوق آور پیوند نزنیم؟
مگر کم بودهاند از این گونه وفاداریهای تام و دل سپردنهای گیرم نافرجام که تا واپسین لحظات حیات، فرزانگی آفریدهاند و شادی و نشاط پراکندهاند.؟ تعبیر مکرر «غم شادیآفرین« در ادبیات تعبیری صرفاً زبانی و موهوم و بی بنیاد نیست؛ بلکه بی شک محصول تجربهای عمیق است. اگر با آن عینک خودمحوریِ این مدعیان به این ماجراها بنگیریم که هر نوع شیفتگی و پس از آن وفاداریای، زیانآور تلقی میشود و بر طبق این ادعا لابد باید بر خیل زیادی از عاشقان راستین که پس از ناکامی ظاهری با وفای خود به هدفِ حقیقیِ زیستن که تولید معرفت و زیبایی است رسیدهاند، برچسب خودآزاری و کوتهبینی بدهیم. حال اگر معنای عشق را توسع بدهیم، طبق این فرمودهها باید مولانای بی همتای در عشق را که آبروی عاشقان عالم است هم در صف خودآزاران و درماندگان کنیم. اما حقیقت حال این است که فراق و فقدان شمس و وفاداری مولانا در حب او، از مولوی که واعظ و ملایی خام و خشک بود، مولانایی ساخت به آن پایه و مایه و به این تأثیر و نفوذ که میبینیم. اتفافاً اینجا دیگر بحث خود آزاری محلی ندارد، بلکه سخن از خود درمانی است و همت فرد در جهت درمانِ هنری آزاری است که برجانش افتاده است. غزلیات شمس و بسیاری از آفرینش های هنری و برخی از نوآوری-های علمی، مستقیم یا غیر مستقیم در ذیل این مفهوم قرار میگیرند.
مخلص کلام اینکه، سودمندی و ضرررسانی هر چیزی را در تأثیرات و عواقب پیدا و پنهان آن باید سنجید و حکم مطلق دادن در باب هر پدیدهای چندان به صواب نزدیک نیست، آن هم دربارهی تجربه دلسپاری که جزو شخصیترین، مبهمترین و تعریفناپذیرین تجارب روح آدمی است.
‘