این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
ده کتاب دربارهی ریشهها
نادیا اوسو – گاردین
مترجم: یلدا حقایق
از " تونی موریسون" و "جمیز بالدوین" ؛ غولهای ادبی آمریکا تا "ژیائولو گو" و "ولادمیر ناباکوف" درسایر نقاط جهان، اینها بهترین کتابهایی است که به روایت از خانه و سرزمین مادری میپردازند.
وقتی بچه بودم پدرم داستانهایی از "غنا" برایم تعریف میکرد، چون میدانست در مدارس ابتدایی اروپا حرف زیادی از آفریقا به میان نمیآید. او هر آنچه را از تاریخ و فرهنگ و لباسهای غنا میدانست، با اشتیاق به من میآموخت. مادرم را وقتی دوساله بودم ازدست دادم، اما پدرم همیشه اصرار به حفظ رابطهام با ریشههای ارمنی مادر داشت و خاطراتی فراوان از رنجهای پدربزرگ و مادربزرگ در نسل کشی ارامنه به دست حکومت عثمانی برایم بازگو میکرد. عمیقا باور دارم که ما تاریخ را در خون خود حمل میکنیم. من خارج از محیط فرهنگی والدینم بزرگ شدهام و ازین بابت، احساس سرخوردگی هیچگاه ترکم نکردهاست. شبیه رنگی سرخ در زمینهی سفید. اولین خاطراتم در زندگی، با تلاش برای درک هویت و جایی که از آن میآیم شکل گرفت. در حالی که خود اهل نوشتن بودم؛ در کتابها دنبال ردپای افراد دیگری بودم که همانند من در جستوجوی ریشهی خود بودند. داستانهایی از درهمتنیدگی دو فرهنگ، دو هویت و دو ملت، همواره مرا افسون کردهاند.
◾"با کوهها درمیان بگذار" از "جمیز بالدوین"
"جان گریم"ِ نوجوان، قهرمان اصلی رمان تکان دهندهی بالدوین، پسرخوانده کشیشی سیاهپوست و مستبد است. رمان در زمان "رکود بزرگ" و بحران اقتصادی جهانی در دهه سی روایت میشود و والدین جان قربانی تبعیض نژادی و خشونت در جنوب آمریکا هستند. اما در محل زندگیشان "هارلم" هیچ راه فراری از بیعدالتی و یا درمانی برای جراحتها وجود ندارد. جان، رستگاری را جایی به دور از کلیسای متعصب ناپدریاش جستوجو میکند. او به خوبی میداند تولد با پوستی سیاه به این معناست که نه واقعا به شهری که آن را "خانه" مینامد تعلق خواهد داشت و نه صاحب دارایی خود خواهد بود. در پایان وقتی هیچ راه نجاتی نمییابد، زخمخورده و نا امید به کلیسای پدرش بازمیگردد. به زمین میافتد و تا ابد جایی میان نجات و تسلیم زندانیست.
" زِبرا صدایم کن" از "آذرین وندر ولیت علومی"
رمانی زیرکانه با چاشنی طنزکه داستان زنی به نام "زبرا" را دنبال میکند. او در خانوادهای فیلسوف بهدنیا آمده و در زمان جنگ ایران و عراق همراه اعضای خانواده از ایران فرار میکند. مادرش را در ریزش ساختمان از دست میدهد و همراه پدر، از کردستان به ترکیه و از آنجا به اسپانیا میگریزد و سر انجام در نیویورک ساکن میشود. او جمله پدر را تا ابد در ذهن حک کردهاست: "در غربت به هیچکس اعتماد نکن و جز ادبیات به هیچ چیز و هیچ کس عشق نورز". زبرا بعد از مرگ پدر تنها راه مواجهه با تضادهای غربت را در ادبیات مییابد. تا آنکه عشق مردی به سراغش میآید؛ حالا او مجبور است از کتاب چشم بردارد و سرانجام با واقعیت مواجه شود.
◾"نُه قاره" از " ژیالو گو"
خاطراتی است به زبان شعر و نثر. نویسنده به زیبایی، روزگاری را بازگو میکند که همراه مادر بزرگش در کلبهای فقیرانه زندگی میکرد. داستان از روستای ماهیگیری کوچکی در چین شروع میشود و در لندن، جایی که "گو" در کالجی معتبر فیلم سازی میخواند، ادامه مییابد. سالها بعد که او فیلم ساز و نویسندهای تحسین شده است، در حالی که جهان را سفر میکند، دیگر زمانی برای نگاهکردن به عقب ندارد؛ اما بعد از تولد دخترش حس میکند وقت بازگشت به گذشته رسیده. حاصلِ آن، روایت زندگی زنی است که سرزمین مادری خود را پشت سر گذاشته؛ سرزمینی که هیچ گاه از تغییر بازنمیایستد.
◾"گفتهها و خاطرات" از "ولادمیر ناباکوف"
یک اتوبیوگرافی دقیق که زندگی اشرافی و کودکی شاد ناباکف را در روسیه روایت میکند. و از تجربیات و رنج های تبعید به اروپا و آمریکا پس از انقلاب بلشویکی میگوید. او مینویسد " به زمان و گذر آن باور ندارم". با همین باور است که او توانسته ریشههای خود را در روسیه حفظ کند. روسیهای که جز در خاطرات او، دیگر زنده نیست.
◾"خانه زرد" از سارا ام. بروم"
در اولین کتاب خود، نویسنده به تاریخچه خانوادگی و البته مطالعه درمورد شهرش "نیواورلئان" میپردازد. مینویسد: "آنچه این شهر را متمایز و زیبا میکند، بومیان سیاهپوست آناند. کسانی که سالهای متمادی بهواسطهی ترس و تعصبی که سعی در پنهان کردن ناامیدی و فرهنگ ناکارآمد شهر دارد، خفه شده اند. "خانه زرد" درواقع خانه اجدادی بروم است. قدیمی و فراموش شده در گوشهای دور افتاده از حاشیه شهر. این در حالی است که مادرش با چنگودندان سعی در حفظ خانه دارد. او به فکر فرار است؛ اما بعد از تخریب خانه، تازه درمییابد هویت و خاطراتش تنها داراییهای او هستند.
◾" سرود سلیمان" از " تونی موریسون"
هرچند وقت یکبار خود را از خواندن دوباره این کتاب حماسی که روایت چهار نسل از یک خانوادهی آفریقایی-آمریکایی است، ناگزیر مییابم. خانوادهی "مِیکن میلکمن" در زمان تولد وی ثروتمند ترین خانواده سیاهپوست در میشیگان هستند. اما او از اصلِ خود دور افتادهاست. زخمهای گذشته، هر یک از اعضای خانواده را به نحوی تحت تاثیر قراردادهاست. پدر، پرده از رازی قدیمی برمیدارد. این راز اورا وادار میکند تا به دنبال کشف داستانها و گنجینههای پیشین برود.همیشه آرزو داشته تا آزاد باشد و این تنها زمانی قابل تحقق است که او به ریشه هایش متصل شود؛ اما هنوز بهایی هست که باید بپردازد.
◾"از دست رفته" از "جنی ارپنبک"
"ریچارد" استاد ادبیات کلاسیک در برلین، پس از بازنشستگی و از دستدادن همسر، هدف خود را از زندگی گم کرده است. پس از مواجهه با گروهی از مهاجران سیاه پوست و به کمک آنها، با لمس رنجها، گرسنگیها و بیهویتیشان، انگیزه زندگی را بازمییابد. این کتاب دربارهی مرزهای میان کشورها و ملت هاست؛ درمورد ترسیم کنندگاه آن و نیز کسانی که محدودیتها را زیر پا میگذارند. این پناهندگان از خانه خود دور افتادهاند و درکی از زمان و مکان جدید خود ندارند. ریچارد تا حدی این گمگشتکی را درک میکند. او که خود در آلمان شرقی بزرگ شده، برلین را غریبه میبیند و یاد میگیرد تجربهی همین مرزهاست که انسانها را به هم نزدیک تر میکند.
◾"آنجا آنجا" از " تونی اورنج"
اورنج مینویسد: " برای آمریکاییان بومی، شهرهای ایالت متحده، مدفن سرزمین اجدادی و یاداور خاطراتیاست که هرگز تکرار نمیشود". آنجا آنجا، کتابی با شخصیتهای متعدد است که هریک به شکلی در برزخ خود گرفتارند. آنها با زندگی شهری خوگرفته اند میان برجها نفس کشیدهاند اما هنوز روحشان در جستوجوی طبیعت و رودخانه است. هر شخصیت، هدف خود را دارد: خودشناسی، یافتن گذشته و رستگاری. اما تمایلی قلبی آنها را به هم نزدیک میکند. میل به اینکه دنیا آنها را همانطور که هستند بشناسد؛ مدرن و در عینحال، زنده و وفادار به رسوم.
◾"خانه ای برای آقای بیسواز" از "وی.اس نایپول"
آقای بیسواز به دنبال خانهای برای خود است. از بدو تولد به او گفتهاند؛ زندگیاش بدیمن است. انگار واقعا هم همینطور بوده؛ او تصافا باعث مرگ پدر خود میشود و بعد از ازدواج نیز اسیرِخانوادهایست که ازشان بیزار است اما از نظر مالی به آنان وابسته مانده. برای او داشتن خانهای که از آنِ خودش باشد، معنای شروع دوباره و امکانی بهتر را میدهد. زندگی او آینهی تردید است، تردید میان وابستگی و استقلال و بزرگ ترین آرزویش؛ پیدا کردن جایگاهش در جهان.
◾"ریشه ها: حماسه خانوادهای آمریکایی" از "الکس هیلی"
بدون ریشهها، این لیست قطعا چیزی کم داشت. در بهار ۱۷۵۰ در ویلای جِفِر در نزدیکی ساحل رودخانه گامبیا در غرب آفریقا، پسری به نام "کینته" به دنیا آمد. این کتاب شرح مفصلی از تاریکترین وقایع تاریخ آمریکا است. رمان با نقدهای فراوانی ازجمله صحت تاریخی روایات روبرو شد. هیلی در پاسخ به این شبهات تاکید کرد؛ کتاب که داستان چند نسل از خانوادهای سیاهپوست است، در برگیرنده روایت تاریخی معتبریست که او سالها رویش تحقیق کرده. او به دنبال بازیافتن اصالتاش به گینه میرسد و در این راه به تاریخ شفاهی خانواده خود تکیه میکند. اشتیاق وی برای دستیابی به ریشههایش به خوبی در صفحات کتاب قابل لمس است. " من فقط به دنبال نشان دادن اسطورهها به همنوعانام بودم. زمانی که از اصل خود دورافتادهاید، شاید اسطورهها بهترین کمک باشند."
اختصاصی مد و مه
‘