این مقاله را به اشتراک بگذارید
جنایت و مکافاتِ روسی
چگونه آندری کورکوف در رمانهایش از حکومت شوروی و روسیه انتقاد میکند؟
سمیه مهرگان
سایه سنگینِ قرن بیستم با خونبارترین جنگها و انقلابهایش هنوز بر جهان گسترده است. هنوز جهان روزهای سختی را میگذراند؛ روزهایی که دلِ هر انسانی را به درد میآورد که چگونه یکی از ماموران سابق کا.گ.ب که بیش از دو دهه بر صدرِ قدرت یک حکومتِ خودکامه در روسیه نشسته، جهان را با توهماتِ وحشتناکش به سمت تاریکی و ویرانی میکشاند. پویتن از یکسو فرزند خلفِ استالین است و رویای او رویای اتحاد جماهیر شوروی است؛ و از سوی دیگر، تصویر مخوفی است از هیتلرِ آلمان نازی. تصویری که این روزها در سراسر جهان بازنشر میشود. و حالا چه کسی بهتر از آندری کورکوف مشهورترین رماننویس اوکراین که اتفاقا به روسی هم مینویسد، میتواند تصویری روشن و دقیق از درگیرهای اوکراین و روسیه طی سالهای پیش به ما بدهد تا به واقعیتِ امروز برسد که روسیه به این کشور تجاوز کرده است.
آندری کورکوف بزرگترین و مشهورترین نویسنده اوکراینی در جهان است که او را با «مرگ و پنگوئن» و طنز سیاه درخشانش میشناسند، در آخرین رمانش «زنبورهای خاکستری»، ادیسهای مدرن خلق کرده است. کورکوف در «زنبورهای خاکستری»، داستان یک زنبوردار را به تصویر میکشد که تصمیم میگیرد از زنبورهایش در طول جنگ مراقبت کند. سرگئی سرگئیچ ۴۹ساله و دشمن دیرینهاش پاشکا خاملنکو تنها کسانی هستند که در روستایی خالی از سکنه در ۴۵۰ کیلومتری «منطقه خاکستریِ» شرق اوکراین، منطقهای مابین نیروهای اوکراینی و جداییطلبان طرفدار روسیه که تحت حمایت مسکو هستند، زندگی میکنند. در زمستان سال ۲۰۱۷، سرگئی با سربازی اوکراینی دوست میشود و در مقابل پاسکا هم گهگاهی از روسها میزبانی میکند، اما همچنان دوستی پیچیدهی این مردان پابرجا است. در ماه مارس، سرگئی با شش کندوی خود به سمت جنوب میرود تا زنبورهایش در فضایی آرام و به دور از منطقه پرتنش جنگ، به کار خود بپردازند. سرگئی در منطقه وِسِل با یک مغازهدار بیوه ملاقات میکند، اما این منطقه نیز مورد حمله قرار میگیرد و سرگئی پس از تشییع جنازه یک سرباز محلی که در درگیری در دونباس کشته شده بود، به جاده میزند. سرگئی به دنبال خانواده یک زنبوردار تاتار کریمه است که سالها قبل در کنفرانس زنبورداری با آنها ملاقات کرده بود. اما متوجه میشود که الحاق شبهجزیره کریمه به روسیه کمک چندانی در ایجاد صلح یا ثبات منطقه نکرده است. داستان به همین شکل ادامه پیدا میکند و شخصیتهای خوشساختِ کورکوف سرتاسرِ داستان را ارزشمند و خواندنی میکنند. این رمان یک مرثیه دلخراش برای ملتی است که بهآرامی از هم میپاشد و جهان تنها به نظاره این ویرانی نشسته است.
همانطور که کورکوف در «زنبورهای خاکستری» از بحران رابطه اوکراین و روسیه طی سالهای پیش مینویسد، او در آثار پیشینش نیز با همین طنز سیاهش، این رویکرد را داشته است. در «مرا به کنگاراکس نبر» داستان دو مرد جوان را میخوانیم که با قطار سفر میکنند. سفر آنها، یک سفر کاری است و آنها وظیفه نگهبانی و تحویل چند جعبه را به مقصدی نامعلوم وگیرندهای نامشخص دارند؛ درحالیکه از هیچ چیزی درباره محتوای جعبهها نمیدانند. همانطور که قطار پیش میرود، و یکییکی نام شهرها از روی تابلوها پیش چشم آنها میآید و مقصد آنها همچنان معلوم، کورکوف در پسزمینه داستان، تاریخ یک سرزمین (از اتحاد جماهیر شوروی تا بعد از فروپاشی آن) را به ما نشان میدهد که چگونه این تاریخِ بیرحم به سیاست و سرنوشتِ اجتماعی مردم بلوک شرق گره خورده است.
کورکوف در مهمترین اثرش «مرگ و پنگوئن» (که عنوان اصلی آن به روسی «پیکنیک روی یخ» است) نیز به شکل دیگری همین تاریخِ بیرحم را نشان میدهد. «مرگ و پنگوئن» روایت آدمهای گرفتار در آشفتگی اجتماعیسیاسی پس از دوران فروپاشی است، آشفتگی و هرجومرجی که موجبات تشکیلشدن دستههای تبهکار را فراهم آورد؛ این ناامنی کموبیش موجب فروپاشی روانی جامعه اوکراین شد. «مرگ و پنگوئن» بازتابی از فضای اجتماعی سرکوبشده اوکراین بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی است و رخدادهای تاریخی این واقعه را در شهر کییف، پایتخت اوکراین نشان میدهد.
بیش از دو دهه است که آندری کورکوف با رمانهایش، تاریخِ بیرحمِ بلوکِ شرق را روایت میکند تا شاید کلمات بتوانند جایشان را به گلوله بدهند و این سرزمین به صلح برسد. در این روزهای تجاوز روسیه، او همچنان در اوکراین مانده است تا با رستاخیزِ کلماتش، جنایت و مکافاتِ روسی را به دنیا نشان دهد.
سازندگی