این مقاله را به اشتراک بگذارید
رضا براهنی در نقش روشنفکر، شاعر، نویسنده و منتقد، چه کرد؟
رضا فکری
رضا براهنی چهرهای چندوجهی در ادبیات ایران است. در درجه اول، روشنفکری پرتکاپو در یکی از متلاطمترین برهههای تاریخ معاصر به شمار میآید. مبارزی فعال که هم مسلح به مبانی نظری است و هم مجهز به صبغههای عملی. او اگرچه بنیانهای نظریاش را با خصلت ذاتی نقادانه و چالشطلبش برگزیده، اما واجدِ روحیه بداعت نیز بوده و از پیِ افکندن طرحی نو در عرصه نظریه هم هیچ ابایی نداشته است. او بیاعتنا به تأیید و تکفیر نخبگان، سره را از ناسره تفکیک کرده و عاری از مصلحتاندیشی و منفعتطلبی، به جامعهاش نشان داده است. به همینخاطر اظهارنظرهای او همواره با سیل عظیمی از موضعگیریهای متفاوت چه در دوره خودش و چه در زمانه حاضر مواجه شده و او را در طیفی از نحلههای فکری گوناگون و گاه متضاد قرار داده است. براهنی اما از مواجهه با چنین توفانهایی، هراسی ندارد و از مسیرهای مختلف بر منتقدان میتازد و آنتیتزهایی مستدل و محکم در برابرشان قرار میدهد. او همواره در متن جریان اصلی روشنفکری حضور دارد، اما خط و ربطِ خاص و مستقل خود را هم حفظ میکند.
رضا براهنی در عرصه زبان نیز دستی نوآور و بدیع دارد. در بحران رهبری نقد ادبی، که مانیفستِ او درباره ادبیات محسوب میشود، به صراحت از کاستیهای موجود در هدایت اندیشههای نوپا و استعدادهای نوظهور چه در شعر و چه در نثر میگوید. در کنار تبیین گفتمان زعامت ادبی و نقش حیاتی آن در سمتوسو و سامانبخشیدن به وضعیت ادبیات، عملا اتوریته رهبری خود را نیز نشان میدهد. کاریزمای او بهویژه در حوزه شعر، در این دوره چنان است که میتواند گزینههایی توانمند و آیندهدار به مخاطب شعر معرفی کند. او با داعیه رهبری ادبی، بر خود واجب میبیند که دست به ابداعاتی در عرصه زبان بزند. نوآوریهایی که اگرچه همچون جنبشهای دادائیستی موجهایی مقطعی میسازد، اما به نسلهای بعدی ایده و شهامت بداعت میدهد. کمتر کسی همچون براهنی میتواند بیواهمه از نقد و تمسخر دیگران، از تمام جنبههای آوایی ممکن برای آفرینش سبک تازهای از شعر کمک بگیرد و طبعش را در اشکالِ مختلفِ تدوین نظامهای آوایی و ساختن ترکیبهای نوین بیازماید. این نگاه او از همان آغاز ظهورش، به شعر و در دهههای بعد به موسیقی و داستاننویسی نیز تسری پیدا کرد که نشان از گستردگی دامنه نفوذ او دارد. گرچه بسیاری از منتقدان درباره وسعت و عمقِ این تأثیر نظرات متفاوتی دارند، اما ماهیتِ اثرگذاری او درهرحال غیرقابل انکار است.
در حیطه ادبیات داستانی نیز براهنی درسهای بسیاری به نسل پس از خود میآموزد. ترسیم سیمای نویسنده متعهد که به انعکاسِ رنجهای مردم زمانهاش مقید مانده، همواره دغدغه او بوده است. به همین خاطر رمانهای او، آیینه تمامنمای زمانهای به شمار میآیند که او خود در آن زیسته و با همه وجود مصائب، آن را درک کرده است. رمانهای «آواز کشتگان» و «رازهای سرزمین من» که به برهه پیش از انقلاب و «آزادهخانم و نویسندهاش» که به بازنمایی دوران پس از انقلاب میپردازد، مُهرهای تأییدی بر این تلاش بیوقفه او برای آفریدنِ تابلویی چندبُعدی از تجارب جامعهاند. در هر دورهای از ادبیات و در میان تصاویر متفاوت و گاه پارادوکسیکال از براهنی، حضور او همواره چالشبرانگیز بوده است. میراث او چه در بحرانِ رهبریِ نقد ادبی، چه در مناقشههای مرتبط با روشنفکری، چه در بحثهای پرالتهاب درباره موضوع تعهد نویسنده و چه در تفسیر معنای نوآوری زبانی، همواره پررنگ بوده و مرگش نیز از کیفیتِ پویا و متلاطمِ این حضور چیزی کم نکرده است. دامنه اثرش بر ادبیات، از جنبههای گوناگون، جاری و ساری است و این خاصیت براهنیِ روشنفکر، شاعر، نویسنده و منتقد ادبی را، چه در موضعی هماهنگ با او و چه از منظری مقابل او، نمیتوان نادیده گرفت.
سازندگی