این مقاله را به اشتراک بگذارید
شکلهای زندگی: متافیزیک دانای کل
نادر شهریوری (صدقی)
سلین «رمان سفر به انتهای شب» را در فاصله میان دو جنگ جهانی در ۱۹۳۲ منتشر کرد، تروتسکی که در آن زمان در تبعید به سر میبرد، نقدی بر آن نوشت. تروتسکی (۱۹۴۰-۱۸۷۹) در میان رهبران اکتبر تنها کسی بود که بهطور جدی به ادبیات علاقهمند بود و در جریان آثار ادبی قرار داشت. نقد او بر رمان «فونتامارا»ی سیلونه و «فاتحان» آندره مالرو، در همان سالها و همزمان با چاپ آنها، نشان از اهمیتی است که تروتسکی برای ادبیات قائل بود.
سفر به انتهای زندگی دانشجویی جوان به نام فردینان باردامو با گرایشهای آنارشیستی-نیهیلیستی است که زنده ماندن یا نماندن برایش موضوعی علیالسویه است. او در همان نخستین فراخوان جنگ، بدون هیچگونه توجیهی داوطلب رفتن به جبهه میشود و در کشتارگاه مکانیزه مشغول به کار میشود، او در آنجا به حسادتش نسبت به اسبهایی که درست مانند انسانها اما بدون چرندگفتن یا یافتن توجیهی برای جنگ هلاک میشوند، پی میبرد. استدلال او در این باره، بسیار ساده است. «اسبها خیلی خوشبختاند چون اگرچه آنها مثل ما جنگ را تحمل میکنند اما لااقل کسی از آنها نمیخواهد ثبتنام کنند و یا وانمود کنند که به کارشان ایمان دارند. اسبهای بیچاره ولی آزاد!»۱ او آدمهایی مانند خود را گوشت دم توپ نام میدهد و اشتیاق آنان برای کشتن و یا کشتهشدن را شور و شوقی بیفایده میخواند، شور و شوقی که گویا فقط مختص انسانهاست و نه حتی حیوانات «افسوس که شور و اشتیاق کثافت فقط برای ماست».۲
بسیاری ماجرای داستان فردینان باردامو را اتوبیوگرافی فردینان سلین میدانند چون شباهتهای زیادی میان زندگی این دو وجود دارد. فردینان در جنگ زخمی میشود، هرچند که فرماندهان آن را شجاعت مینامند و به او مدال افتخار میدهند. فردینان بعد از مدتی به علت بیماری معاف میشود و به آفریقا و سپس آمریکا میرود و در آنجا با زنی دوست میشود و موقتا خوش میگذراند، اما به فرانسه بازمیگردد و همچون دکتر سلین پزشک فقرا میشود و بیماران خود را که عمدتا به بیماریهای روحی دچارند معالجه میکند تا اینکه زندگیاش به پایان میرسد.
آنچه در نقدهای تروتسکی قابل تأمل است، نگاه چندجانبه او به ادبیات و از جمله «سفر به انتهای شبِ» سلین است. در وهله اول تروتسکی بیمعنایی عمیق مستتر در «سفر به انتهای شب» و یا همان «عدم توجیه» فردینان برای زندگی را برنمیتابد. به نظر تروتسکی زندگی در اساس موضوعی توجیهپذیر است، چنانکه انسان با توجیه یا به واسطه ایده که نام دیگر توجیه است آن را معنادار میکند: توجیه زندگی یعنی معنایی برای زندگی قائل شدن، درست همانگونه که تروتسکی زندگی خود را توجیه میکند یا به حیات سیاسی و اجتماعی خود معنا میدهد. اما «معنا»، «توجیه زندگی» و از این قبیل همه سلین نیست، سلین از منظر دیگر نیز بسی قابل تأمل است و آن سبک وی در بیان واقعیت عینی است. به نظر تروتسکی، سلین جهان پیرامون خود را با تمامی تناقضها، بیرحمیها و دروغهایش به نمایش درمیآورد و به خاطر سبکی که ارائه میدهد، خواننده را با خود همراه میکند، علاوه بر همه اینها سلین از زبانی استفاده میکند که تنها مختص خودش است. سلین از نظر تروتسکی در تلاشی منحصربهفرد میکوشد که هر واقعهای را با «زبانی» بیان کند که گویی آدمی برای نخستین بار است که از زبان استفاده میکند و یا اصلا برای نخستین بار با زبان بشری مواجه میشود، زبانی صریح، عریان و بدون هیچ ملاحظهای که رسم و آداب رایج به آدمی تحمیل میکند؛ یعنی بیان همان احساسات متنوعی که همه آدمها در دل دارند اما هیچکس جرئت نمیکند به زبان بیاورد. برای انتقال چنین حسی سلین میکوشد ترکیب هوشمندانهای از ایهام، واژهسازی و کلمات رکیک ابداع کند و به سبکی دست یابد که گرچه مدام منقطعتر میشود اما در عین حال آهنگین و ادبی نیز است و صرفا بیان رک و ناهنجار احساسات درونی نیست. از نگاه تروتسکی چنین زبانی از یک ویژگی منحصربهفرد برخوردار است و آن بیان نزدیک به واقعیت جهان عینی است، همان واقعیتهایی که «مسئله» تروتسکی است. «سبک سلین تابع درک او از جهان عینی است، در بیقیدی ظاهری، زبان غیر دستور زبانی و پرشوری وجود دارد که به غنای نبوغآمیز فرهنگ فرانسه پهلو میزند و آن را به حرکت وامیدارد، تجربه غایی، حس و روان ملتی بزرگ در محتوای زنده و گزیدهترین لحنهایش».۳
نقد ادبی تروتسکی از یک منظر نقد در مقام «دانای کل» است، تروتسکی راوی روایت کلان است و بنابراین از موضع استعلا برکشیده شده، به جهان مینگرد. به لحاظ تکنیک ادبی، دانای کل کسی است که بیرون از جهان میایستد و آن را از «زاویه دید» معین مینگرد. زاویه دید تغییر نمیکند زیرا در آن صورت شبهه در درک واقعیت پدید میآید. علاوه بر آن هر زاویه دید بر اساس روایت کلان و در چارچوب آن روایت شکل میگیرد. «زاویه دید» تروتسکی به تاریخ و یا همان روایت کلان تاریخی پیوند میخورد، در این صورت آدمها دارای نقش و موقعیتهایی میشوند که تنها در تداوم تاریخی میتوانند سنجش شوند و مورد قضاوت دانای کل قرار گیرند. تنها با این سنگ محک ادبیات و به طور کلی هنر مورد سنجش تاریخ قرار میگیرد.
سلین برای تروتسکی پدیدهای اگرچه پرشگفتی، اما بسیار لازم است که واقعیت موحش را با صراحتی بینظیر بیان میکند، او با نگاه موشکافانه خود جهان اطراف و آدمهای پیرامونش را همانطور که هستند نشان میدهد. درجهداری درست پیش از آنکه همراه سربازانش هلاک شوند آنها را شکنجه میدهد و یا مثلا زن ملاک آمریکایی که زندگی پوچ خود را در اروپا تلف میکند و یا از کشیشهایی چه پاریسی و چه سیاهپوستی میگوید که هر دو گوش به زنگ فروش انسان در ازای چند صد فرانکاند، یکی همدست مالکان متمدن و آن دیگری شریک جرم آدمخوران و… علاوه بر آن سلین با صداقتی صریح با خود روبهرو میشود و هر آن چیزی که میترساندش یا سرکوبش میکند را نیز بیان میکند، سلین در همه اینها پوچی و پذیرش بیاراده آدمیانی را میبیند که در بدبینی و ناامیدی خود به تشنجی درمانناپذیر رسیدهاند.
تروتسکی اگرچه بر این باور است که سلین میبایست به روشهای نوینی در خیالپردازی ادبیات دست بزند و این خود مسئله مهم در درک تروتسکی از موقعیت ادبیات در جهان است، اما آنچه باعث میشود که تروتسکی حساب خود را از سلین سوا کند «زاویه دید» وی در مقام دانای کل است، تروتسکی در پس همه تشنجهای درمانناپذیر سپیدهدمی میبیند که روزی خواهد دمید. به نظر تروتسکی «ناسازگاری باید حل شود»۴ این پیشفرض*بر متافیزیکی کلان استوار است که بر مبنای آن «یا هنرمند با تاریکی کنار خواهد آمد و یا متوجه سپیدهدم خواهد شد».۵ درحالیکه سلین خود را در موقعیت انتخاب میان این و یا آن قرار نمیدهد.
پینوشتها:
*تروتسکی در اینکه چرا ناسازگاری باید حل شود توضیح نمیدهد، او این فرض را پیشاپیش پذیرفته است.
۱، ۲٫ «سفر به انتهای شب»، فردینان سلین، ترجمه فرهاد غبرانی
۳، ۴، ۵٫ مقاله «سلین و پوانکاره»، تروتسکی، ترجمه رضا مرادی اسپیلی
روزنامه شرق