این مقاله را به اشتراک بگذارید
عصر دیروز مراسمی بود در گرامیداشت کتاب «دالان بهشت» نوشته نازی صفوی که در نشر ققنوس برگزار شد، علت برگزاری این مراسم هم انتشار چاپ چهلم این کتاب بود در ۱۱هزار نسخه. البته غرض من در این نوشته صرفا گزارش چند و چون این مراسم نیست که احتمالا خبرگزاریها شرح مفصل و بهتر آن را منتشر خواهند کرد. در این مختصر تنها میکوشم به چند نکته در متن و حاشیهی این مراسم اشاره بکنم، با شرح و بدون شرح!
۱
نشر ققنوس یکی از چند انتشاراتی خوب ایرانیست به لحاظ کمی و کیفی کارنامه قابل دفاعی دارد.
کتابهای نشرققنوس هم از نظر نرم افزاری و هم از نظر سخت افزاری سرو شکل قابل قبولی برخوردار است. این کتابها از نظر چاپ، طراحی جلد و جنس کاغذ و صحافی آنها از جمله کتابهایی هستند که ازاستاندارد بالایی برخوردارند.
ققنوس از جمله ناشرانیست که در زمینه ادبیات داستانی (داخلی و خارجی) به طور نسبی فعال بوده و آثار خوبی هم منتشر کرده.
این مراسم در قیاس با نمونههای مشابه هم خوب برگزار شد و هم تعداد حاضران بیشتر از انتظار –لااقل انتظار نگارنده- بود.
۲
مجری مراسم یوسف علیخانی بود که با توجه به فعالیتهای علیخانی در احیای ادبیات عامهپسند این انتخاب خیلی عجیب به نظر نمیرسد. البته یوسف به واسطه این رویکرد تازه در سلیقهی ادبیاش، کم مورد قضاوتهای ناصواب قرار نگرفته، به خصوص در حوزه نشر که برخی خیال میکنند او صرفا به انتشار آثار عامهپسند مشغول است.مثلا در حوزه نشر فکر میکنید چند درصد از کتابهای نشر آموت در حوزهی ادبیات عامه پسند قرار میگیرد؟ حدود سه تا چهار درصد که به زعم من حتی اگر ده تا پانزده درصد هم باشد به لحاظ حرفه ای نمیتواند اعتبار یک ناشر را مخدوش کند.
۳
در این جلسه چهرههای نام آشنای زیادی حضور داشتند، از نویسندگان مرتبط با نشر ققنوس بگیر، تا برحی دوستان این ناشر و البته طرفداران پروپاقرص ادبیات عامه پسند تا برخی مخالفین جدی این گونه آثار تا کسانی که مثل حقیر موضعی میانه نسبت به ادبیات عامه پسند دارند و برخی خبرنگاران و همچنین خوانندگان و طرفداران دالان بهشت؛ عدهای هم نیامدند – اینکه میگویم نیامدند به این خاطر است که نشر ققنوس با بسیاری از فعالان و چهرههای ادبیات داستانی تماس گرفته و آنها را به مراسم دعوت کرده بود- چون اصولا شرکت در جلساتی که مربوط به این دست آثار باشد کسر شأن میدانند. البته عدهای هم نیامدند چون کار داشتند و یا کاری برایشان پیش آمده بود. اما سیاهه حاضران تا انجا که من میشناختم یا یادم مانده: یوسف علیخانی، نازی صفوی، کاوه گوهرین، فرخنده آقایی، بلقیس سلیمانی، علیرضا سیفالدینی، بهنام ناصح، شهلا زرلکی، محمد حسینی، لادن نیکنام، محمد علی علومی، میثم نبی، عنایت الله سلیمی، اردشیر زاهدی مطلق، اسد الله امرایی، بلقیس سلیمانی، علی عبداللهی و…
۴
در این مراسم از حاشیه تا متن کتاب بحثهای گوناگونی مطرح شد، بلقیس سلیمانی درباره ادبیات عامه پسند و چند و چونش با اشاره با کتاب نازی صفوی حرف زد (البته بنا به حدس نگارنده چون من اواخر صحبت ایشان رسیدم)؛ یوسف علیخانی هم به عنوان مجری جلسه هر آنچه دل تنگش میخواست درباره نازی صفوی، کتابش و البته ادبیات عامه پسند که کشف جدید اوست در این چند ساله گفت؛ بعضی حرفهایش تازه بود برخی هم نه، در درستی برخی هم شکی وجود نداشت و برخی دیگر هم اگر اما دارد و نمی توان در بست پذیرفت که البته تا اندازهای ناشی از تعارفات مرسوم در این جلسات به نظر می رسید. روی هم رفته یوسف بیشتر از همه حرف زد و اجرای خوبی هم داشت. کاوه گوهرین هم یادداشتی از پیش آماده کرده بود که قرائت کرد درباره تاریخ ادبیات عامه پسند از ابتدا تا امروز (به شکلی بسیار موجرو فشرده)، اسدالله امرایی خاطره تعریف کرد، البته نه درباره کتاب بلکه درباره دوستیاش با ناشر که هرچه فکر کردم ربط آن به کتاب چیست چیزی دستگیرم نشد، اما امرایی مترجم خوبیست، حرفهای کار میکند، پرکارهم هست، اما ترجمههایش اغلب از کیفیتی مقبول برخوردارند! خود نازی صفوی هم کمی درباره این کتاب و انگیزهاش درباره نوشتن حرف زد، اینکه در هنگام انتشار «بامداد خمار» میدیده کتابفروشیها نوشتهاند: «بامداد خمار رسید!» و بعد به خودش گفته اگر روزی کتابی نوشتم باید اینگونه باشد و البته همینگونه هم شد و… مدیر نشر ققنوس در مورد خاطراتش از هنگام چاپ دالان بهشت گفت، اینکه دو دختر جوان و نه خود نویسنده این کتاب را برای او آورده اند، دو دفتر دویست برگ به صورت دستنویس و گفتهاند نویسنده قصد چاپ آن را ندارد! و البته هرکه کتاب را دست گرفته کنجکاو شده تا انتها بخواند، حتی ویراستاری که برای امتحان ویراستاری بخشی از کتاب را ویرایش کرده و با اینکه جواب رد از ناشر شنیده بیشتر فکرش دنبال خواندن ادامه ماجرا بوده. ظاهرا مدیر نشر ققنوس در ابتدا تنها پیش بینی میکرده که این کتاب موفق شود چهار پنج باری تجدید چاپ شود.
محمد حسینی هم گفت وقتی به ققنوس پیوسته که این کتاب را زیر چاپ بوده، اما اگر در هنگام مسئولیت او هم می رسیده چاپش میکرده و البته گفت که کتاب را دوبار خوانده و از کارهای خوب در این رده از کتابهاست.
محمد علی علومی هم گفت این تیراژ و تعداد خواننده آرزوی هر نویسندهای ست، و در ادامه هم حرفهای دیگری زد که چون صدای میکروفن خوب نبود دقیقا نفهمیدم منظور او چیست، البته این را یادم هست که او صادق هدایت و محمد علی جمالزاده را نماینده دو نوع نگاه در ادبیات ایران دانست که اگر درست فهمیده باشم و نظر او این بودهباشد، این مسأله جای نقد دارد. سلیمی و زاهدی مطلق هم به عنوان کسانی که هم در زمینه نقد و بررسی و هم کسانی که با چهرههای ادبیات عامه پسند گفتگو کرده اند و هم مشوق دیگران در این زمینه بودند اشاراتی به کتاب داشتند، چند نفری ازدوستان هم تعارفاتی که معمول این گونه جلسات است بیان کردند، زری نعیمی (نویسنده ادبیات کودک و البته منتقد ادبی) انتقاداتی تند نسبت به یوسف علیخانی مطرح کرد، هم به حاطر این که بیشتر خودش حرف زده و هم اینکه در صحبت ها و گفتگوهای کتابش ادبیات عامه پسند را در تقابل با ادبیات جدی قرار داده، او البته معتقد بود که باید میان این دو گونه آشتی برقرار کرد تا هم نویسندگان عامه پسند آثار نویسندگان جدی را بخوانند و چیزهایی درباره چند و چون داستاننویسی بیاموزند و هم نویسندگان جدی آثار عامه پسند را بخوانند، البته نگفت که نویسندگان روشنفکر (به لفظ ایشان که منظورشان همان نویسندگان آثار غیر عامه پسند بود) از این نویسندگان چه چیزی میتوانند بیاموزند، نمی دانم شاید راه رسم جذب مخاطب را و یا کارهایی راکه برای عامه پسند نشدن آثارشان نباید بکنند! سیفالدینی هم به عنوان یکی از مخالفان ادبیات عامهپسند در این باره گفت که ادبیات جدی و عامه پسند دو حوزه جدا هستند، و بعد از نقد موجزی درباره کم و کیف کلی این آثار، اضافه کرد که علاقهای به خواندن این آثار ندارد و اگر اینجا آمده به احترام دعوت کنندگان است.
۵
دختر مدیر نشر ققنوس هم که بانی این مراسم بود از حضار تشکر کرد و از آنها دعوت کرد که در آخر مراسم از خودشان پذیرایی کنند. البته به شکلی گذرا گلایهای هم کرد که این مراسم در واقع جشنی بوده به مناسبت چاپ چهلم کتاب و قرار نبوده آن را نقد کنند. البته با وجود زحمات ایشان در برپایی این مراسم و حوشرویی اشان در بخورد با میهمانان نمیتوان این نکته را ناگفته گذاشت که حتی به به فرض برگزاری مراسم با این نیت نمیتوان انتظار داشت همه بیایند و بهبه و چه چه کنند و بروند!
اگر منصف باشیم در این مراسم هم کم تعارف تکه پاره نشد که البته با توجه به محتوای مراسم اشکالی هم نداشت اما دوتا انتقاد در میان این همه تعریف و تقدیر به جایی برنمی خورد. جالب این که بعد از مراسم وقتی با نازی صفوی صحبت مب کردم خودش عقیده داشت شاید سالها پیش اگر با چنین نظراتی روبروی میشد خیلی ناراحت می شد اما امروز اینگونه نیست وسعی میکند از منظری دیگر به اتقادها توجه کند که این مسأله نشانه ظرفیت و پختگی شخصیتی اشان درگذر این سالها دارد.
نازی صفوی برخلاف برخی از نویسندگان عامهپسند که متاسفانه به گزاف با چند چاپ پی درپی کتابشان جو گیر میشوند و ادعاهای عجیب غریبی میکنند تفاوتهایی اساسی دارد و باوجو این موفقیت نه ادعایی دارد و نه جوگیر شده، در رفتارش متانت و البته فروتنی بود که من خوشم آمد، ایشان آدم کم حرفی هم بودند.
۶
البته یادم رفت به حرف های خودم در این جلسه اشاره کنم. یوسف از من به عنوان کسی که درباره ادبیات عامه پسند کارهایی انجام داده و لابد انتظار می رفت در دفاع از آن هم چیزی بگویم یاد کرد؛ اما ازآنجا که در این جلسه در فواید ادبیات عامه پسند زیاد گفته شده بود، ترجیح دادم برخلاف انتظار از مظرات آن بگویم! بنابر این به این نکته اشاره کردم که تا چند سال پیش فضای رسانهای و مطبوعات در دست ادبیات جدی بود و نویسندگان عامه پسند اغلب در خلوت خود بودند و بدانها توجهی نمیشد، جوری که ما میگفتیم چرا کسی به آنها توجهی نمیکند، چرا کارشان را بررسی نمیکنیم با آنها حرف نمیزنیم و… اما امروز این توجه زیاد شده و روبه فزونی هم دارد جوری که من می تریم برسیم به جایی که در فضای رسانه ای ادبیات جدی برود به حاشیه و ادبیات عامه پسند حجم غالب را در اختیار داشته باشد. بعد هم اشاره کردم به اینکه ادبیات جدی خود ادبیات را رشد میدهد و ادبیات عامهپسند صنعت نشر را، برای خوانندهای که ظرفیت و جستجوگری لازم را داشته باشد ادبیات عامه پسند می تواند پلیباشد برای رسیدن به ادبیات جدی و البته اگر طرف ظرفیت و علاقهاش را نداشته باشد، میتواند توقفگاهی باشد که به دور باطل خواندن این آثار تا ابدالابد ختم شود. به شخصه بسیاری از این اثار را در سالهای قبل خواندهام بهویژه آثار عامهپسندهای قدیمی را اما این آثار امروز برایم جذابیتی ندارند و ترجیح میدهم خاطره خوب خواندن آنها در ذهنم باقی بماند چون هربار کتاب عامهپسندی را در این دوره بازخوانی کردهام، جذابیت قدیمی و ذهنیتم درباره آن برایم ریخته است.
درباره دالان بهشت هم گفتم من ان کتاب را نخوانده ام اما نسخه صوتی آن را در طول یک هفته در ماشینم در حین رفتن به اینطرف و آن طرف گوش کردهام. پارهای از بخش های کتاب مرا اذیت میکرد، مثلا اظهار نظر های مستقیم نویسنده در لابلای روایت داستان و یا تکرار بیرویه اسم یکی از شخصیتها که باعث شده بود تا مدت ها نسبت به آن آلرژی داشته باشم و اگر نسخه «ورد» کتاب موجود بود میشد آمار گرفت که چه تعداد از کلمات کتاب را تکرار این اسم تشکیل داده است.
با یوسف علیخانی هم عقیدهام که شخصیت خانم جون (مادر بزرگ راوی) بد درنیامده چون نویسنده به شکلی ناخو آگاه در دیالوگهای این شخصیت از ضرب المثلها و باورهای هامیانه و واژههایی که به عنوان زبانزد در فرهنگ واژههای عامیانه شناخته میشوند، استفاده کرده بود که در شخصیتپردازی موفق آن در قیاس با دیگر شخصیت ها نقش مثبت داشت. البته در مورد من برخلاف علیخانی مرگ این شخصیت در میانه داستان تاثیر گذار و منقلب کننده نبود. در آخر هم گفتم نباید از کنار این نکته گذشت که در دو سه بخش کتاب با وجود اینکه در حین رفت و آمد های روزانه به مقصد رسیده بودم و باید طبق معمول ضبط سوت ماشین را خاموش میکردم، به دلیل کنجکاوی برای اتفاقات بعدی نشستم و به ادامه ماجرا گوش کردم!
۷
در یک جمع بندی کلی مراسم خوبی بود و باوجود همه مشکلاتی که بعد مسافت، عبور از محدوده طرح ترافیک بیرحمانه زوج فرد و… داشت، از شرکت در آن راضی هستم. در سالهای اخیر شاهد اتفاقات فرخندهای در حوزه نشر بودهایم، علاوه بر رویکرد به ادبیات داستانی از سوی ناشران میتوان به برگزاری جلسات نقد و بررسی، مراسم رونمایی کتابها و سرانجام برگزاری مراسم نکوداشت برای کتابها -مثل جلسه مورد بحث- اشاره کرد. چراکه جلساتی از این دست میتواند نشانگر رونق بازار کتاب و رویکرد حرفه ای ناشر به آن باشد.
در پایان امیدوارم که روزی برسد که چنین جلساتی را در نکوداشت ادبیات جدی هم شاهد باشیم و اینطور نباشد که ناشر به دخل و خرج کتاب و همین که سرمایه اش را برگرداند، قانع باشد…
دوستان میبخشند اگر در این مطلب شتابزدگی دیده میشود، چاره چیست، وقت تنگ است و گرفتاری بسیار…
انتشار در مد و مه ۴ مرداد ۱۳۹۰
5 نظر
معصومه
سلام عالی نوشتیدمتشکرم با اینکه در جلسه بودم اما بنا به ضرورتی مجبور شدم زود بروم ولی با این گزارش موجز و مکفی از نبودنم ناراحت نیستم باز هم ممنون!
ثریا اسدی
من برای خانم صفوی آرزوی موفقیت می کنم . اما توفیق این کتاب موید این حقیقت است که جامعه ما خواهان خواندن این نوع کتاب ها و سریال های تلویزیون ایران و فارسی وان و ام – بی -سی – پرشیا است . کتاب از نظر مضموت و تکنیک در حد بسیار نازلی است . لابد آحاد جامعه هم نازل پسند است که کارهای خوب و مدرن یک یا دو چاپ می خورند و این نوع کتاب ها چهل چاپ .
فرحناز علیزاده
سلام. فرحناز علیزاده هستم و یکی از افرادی که به این جلسه دعوت شد و در نشست حضور داشت ولی به دلایلی سخنی نگفت. حالا که مطالبتان را خواندم بگذارید این را بگویم که من هم با سخنان آقای سیف الدینی موافق هستم که البته این را در آخر جلسه به ایشان هم گفتم. در انتهای این جلسه چند سوال ذهنم را اذییت کرد که بد نمی دانم با گفتنش باعث به چالش کشیدن ذهنیت های دیگران شوم.
۱- آیا نویسنده هنگام نوشتن باید به تیراژ اثرش مقدار فروش و هم چنین پایداری اقتصاد نشر توجه داشته باشد؟
۲- آیا بهتر نیست به جای آن که از نویسندگان خاص بخواهیم طوری بنویسند که هم خواص و هم عوام را به متنشان جلب کنند؛ از نویسندگان داستان های پرفروش بخواهیم که اندکی با عناصر داستانی، مکاتب و انواع نظریه های ادبی آشنا شوند تا بانی ترقی سطح کیفی در کنار سطح کمی آثار مملکت باشند تا با فروش بالای شان نه تنها موجب کتابخوانی اکثریت شوند بلکه بانی جهان شمول تر شدن ادبیات این مملکت گردند؟
سوالات دیگری نیز هست که به بعد موکول می کنم. به امید آن که در کنار تیراز و فروش بالا به محتوا و لایه های پنهان اثر و ماندگاری آن هم توجه شود. چراکه تاریخ نشان داده نویسندگان به نلمی که حالا اسمشان در زمره نخبگان است در زمان حیاتشان حتی ناشر تقبل و تمایلی به چاپ اثرشان نداشته!!!
با تشکر از شما
سورن
سلام وخسته نباشید من با برگزاری چنین جلساتی موافقم به مناسبتی توفیق پیدا کردم تعدادی از کارهای خانم علی زاده رو بخونم از کارهاشون خوشم اومد دغدغه هاشون هم که در قالب سوال در کامنت بالا اومده درک می کنم دالان بهشت رو خونده م وهیچ هم از آن خوشم نیومد ومعتقدم یه اثرآبکی وواقعا وکاملا عوامانه ست اما حرف خانم ثریا اسدی رو هم قبول دارم این میزان فروش مبین این حقیقته تاسف آوره که ما چه قدر کتابخوان عوام داریم!ولی خوب همون کتاب خونهای عوام هم باید کتاب بخونن دیگه!
نظام الدین مقدسی
درود
من نقدی بر سلیقه و نوع تفکر آقای علیخانی نوشتم که ایشان نپسندیدند . البته آقای غلیخانی حق دارند چون تند رفتم. ولی راستش را بخواهید وقتی می بینم همانطور که دوستان هم اشاره کردند جامعه ی کتابخوان ما دارد در برابر عوام نویسی عقب نشینی می کند دلم می سوزد . نشر ققنوس را دوست دارم اما این کارش را دوست نداشتم . آیا خانم نازی صفوی بعد از اینهمه بزرگداشت و تمجید اعتنایی به ادبیات جدی و حرفه ای می کند تا اثر بعدیش را از آبکی بودن نجات دهد ؟