این مقاله را به اشتراک بگذارید
قارا چوپان روایتی نو در به تصویر کشیدن انسانی گرفتار تردید است، شخصیتی به نام عیار که در ذهنش بهدنبال چراهای برای اتفاقات در حال وقوع است.
این مرا یاد نهنگ میانداخت به رغم غول پیکرش، صدایی نالهای و زنانه داشت. ص-۲۵
تودورف در کتاب ساختارگرا میگوید :
رابطه تاویل و بوطیقا رابطهای مثبت و جدا ناشدنی است. اما در برابر رابطه میان بوطیقا و علوم دیگر که میتوانند اثر ادبی را موضوع خود قرار دهند. رابطهای مبتنی بر ناهمسازی است. حال بر همین اساس گرایش به طبیعت در این رمان نمود خوبی پیدا کرده است. از اینرو میتوان بیان داشت آهوی تصویر شده در نقش قالی، تاویلی از مارال است که عیار او را دوست دارد، تا آنجا که همراه وی در نقش قالی سیر میکند.
دیگر اینکه در این رمان ما با ابزاری روبهرو میشویم که جنبه روان شناختی اثر را به رخ ما میکشاند و موضوعیت و زمینه لازم برای چنین تحلیلی را به ما گوش زد میکند. مشخص شدن مشکل عیار، کنشها و واکنشهای شخصیت و یا شخصیتهای اصلی اثر که داستان را پیش میبرند و… همه از محورهایی هستند عمود بر مسائل روانشناختی؛ نمونهاش نشستن عیار در روزهای تعطیل در بازار چه قالی و لذت بردن از سکوت تعطیلی آن مکان.
نوع روایت داستان اثر نیز جای تأمل دارد، بقول دریدا: ریشه هر روایت همچون بازی کودکان، هراس از جهان است. بهنظر میرسد عیار در طول رمان از نصفه نیمه پیش رفتن کارهایش و چشیدن و رها کردن آنها دارد بازی میکند و این بازی در زندگیاش ریشه دوانده است.
از این گذشته بحث آشناییزدایی در گزینش روایتی شخصیتهای رمان نیز قابل مشاهده است بنا بهنظر شکلوفسکی شخصیت نخی کمرنگ است که رویدادها را به هم پیوند میدهد و از طرفی اگر نویسنده بخواهد دنیای عادی پیرامون را آشناییزدایی کند ؛ بایستی از راه نگاهی شاید نا معمول به دنیا نظر داشته باشد.
موضوع دیگر صحنهسازی در این رمان است که چیزهایی را به شکل نماد به نمایش میگذارد. افکار انتزاعی که از طریق اصوات صحنهسازی میشوند. در فصل دوم قاراچوبان که تاکنون کسی او را ندیده، بلکه فقط شکارچیان صدایش را شنیدهاند و عیار نیز در ابتدا فقط صدای قاراچوبان را میشنود؛ صدایی که او را بسان شاخهای گوزنی میکند که قاراچوبان شاخهایش را از میان شاخههای جنگلی انبوه رها میکند. گوزنی که از نظر عیار آنقدر زیر باران مانده که بوی قالی گرفته است از صحنههای بیبدیل رمان به حساب میآیند و مواردی از این دست نیز در رمان بسیارند.
همچنین باید اشاره شود که شخصیتهای رمان آقای کربلاییلو، عادی نیستند و همه بر وابستگی درونی کنش و شخصیت تأکید دارند. بقول توماشفسکی با شخصیت میتوان کلاف نقشمایهها را از هم گشوده و مرتب و طبقهبندی کنیم. از اینرو عنصر شخصیت در قاراچوبان مبتنی بر این گفته بارت نیز میتواند باشد که پی رفتها، همچون قطعههایی مستقل در سطح بالای کنش، شخصیتها نیروی تازهای مییابند و در واقع دارند بر تسلط شخصیت بر کنش در روایت مدرن انگشت میگذارند.
کربلایی لو سیمای شخصیتهایش را از در هم بافتن نخهای کنش و دادهها و ویژگیهای شخصی شکل داده است.
موضوع دیگری که ذهن نگارنده را به خود مشغول کرد، تفاوتی بود که میان زبان داستانی و واقعی دیدم، جملههایی ضمیر را از همراهی با این یا آن گوینده جدا میسازد و ما در مقام خواننده چیزی را تجربه میکنیم که در جهان بیرون امکان فراهم کردنش نیست. از این سخنان که بگذریم این رمان ابعاد فلسفی نیز به خود گرفته است.
و گاهن نثر برای خواننده دشوار میشود و دوگانه گی نثر نویسنده خود شاید عیبی باشد که مخاطب هنگام خواندن قاراچوبان میتواند احساس کند.
5 نظر
مهناز - ع
آقای اکبری شروه – با سلام . این چه حور نقد نوشتن است ؟ من تا به حال چند مطلب از شما خواندم ، یکی از دیگری بدتر. چه اصراری هست که حتما نقد بنویسید؟ ارگ می خواهید بنویسید ، لااقل چند کتاب در این رشته بخوایند.
مهدی
قاراچوبان رمان بامزه و خوبی بود.
لیلا میرلوحی
من قاراچوبان را دوبار خواندم(متاسفانه) . تلاشم این بود منصفانه در زیر این لحن غیرمتعارف و متکبرانه،چیز بدردبخوری بیابم؛ بنظرم یک خلاء معنایی است که با الفاظ فلسفی خودش را گنده می نماید. معمولا منتقدینی مانند شروه، فریب لحن مرعوب کننده متون کربلالو می شوند و فکر میکنند باید آنها هم قلمبه سلبمه درباره کتاب بنویسند.در صورتیکه اصول اولیه داستان پردازی و شخصیت پردازی در این کتاب رعایت نشده و چیزی برای تحسین ندارد.
علی
کتاب خوبیه.حرف های لیلا جان رو جدی نگیرید!!
محمد
برای خواندن یک کتاب مجبور شدم تمام کتاب های آقا مفید را بخوانم. قارا چوپان یک رمان خواندنی و تحمل شدنی است