این مقاله را به اشتراک بگذارید
گمان نمیبرم که هیچ نویسنده کارآزموده و شایسته ای هرگز، پس از دوره ی کار آموزی، واژه ی “سبک” را در مورد آثار خویش بکار برد. اگر چنین کند، چنان خودآگاه خواهد گشت که دیگر قادر بنوشتن نخواهد بود. ممکنست او-که بیگمان همچون من فردیست عادی-مسائل خاصی را در باره ی “سبک” درنظر بگیرد. مثلا بگوید “آن جمله آهنک درست ندارد.”، یا “آن سخنان برای پسرک ساده ای مثل این “آدم” پیچیده و دشوار بنظر میآید.”و یا “آن جلمه که از سرمقاله ابلهانهای گرفته شده، مبتذل و پیشپا افتاده است.”لکن مفهوم کلی” سبک” ، بعنوان چیزی منتزع چیزی متمایز از موضوع، اندیشه و داستان، بر ذهن او راه نخواهد یافت.
نویسنده، پیرو قریحه ی خویش است. چنآنچه بحد کفایت کار آزموده باشد، همچون تیلدن Tilden، که تنیس بازی میکند، یا همچون دمیسی Dempsey، که میجنگد، چیز خواهد نوشد. یعنی، چنان خویشتن را در نوشتهی خود غرقه میسازد که هرگز لحظه ای دست از نوشتن باز نمیدارد تا بر مسند خود تکیه زند و بر آن بنگرد یا بیندیشد.
بررسی مسائل کلی “سبک” از نقط نظر موضوع، خوبی و بدی، سادگی و پیچیدگی آن در برابر یکدیکر، باندازه ی مباحثات از برای منسوخ جسم و- روان و ذهن (و به گمان من واژهی “منسوخ” نشانهایست از برای “سبک بد”)، ماوراء الطبیعه و بیهوده خواهد بود. در گذشته، مباحثات متافیزیکی بحد (*) Sinclair Lewis. این نامه را به درخواست پرفسور “تبلور” برای کتابی موسوم به “مقاله ها و نامه هایی در باره ی نویسندگی” نوشته است.
امروزه دیگر با اینگونه اندیشه ها کلنجار نمیرویم. زیرا که تفاوتی میان روان و ذهن تمیز نمیتوانم داد. و بدون شک میدانیم که با ذهن و روانی بیمار گونه، جسمی علیل خواهیم داشت و با جسمی علیل نیز، ذهن و روان از سلامت برخوردار نمیتوانند بود. و، مهمتر از همه، دیگر از اینچنین بحثها به ستوه آمده ایم. اغلب در باره جسم خود بطور کلی سخنی نمیگوئیم اما گاهی از- شدت ناراحتی ناله برمی آوریم که: “کبدم خوب کار نمیکند، بهمین جهت احساس درد میکنم.”
مفهوم کهنه ی موسوم به “سبک” نیز چنین است.
“سبک” حالتی است که نویسنده در آن احساسات خود را بیان میکند و به دو چیز بستگی دارد: توانائی احساس او، و مایهی او-که میباید بر اثر مطالعه و گفتوگو تا به آن پایه رسیده باشد که بتواند احساسات خود را به یاری آن بیان بدارد. بدون احساس: -کیفیتی که آن را در هیچ مکتبی نمیتوان آموخت-و بدون مایه: -گنجینه ای که بیشتر از راه برداشت های خارجی حاصل میآید کیفیتهای تعبیر ناپذیر حافظه و ذوق خوب-نویسنده سبکی نخواهد داشت.
محتملا در بارهی “سبک” مطالب مهمل و بسیاری نگاشته اند تا در باره استخوان بندیهای تقوی، تأثیر سالم و عقش. با اینهمه “سبک” را، همچون دیگر جنبه های آموزش، به کسی که در ابتدا آن را ذاتا درنیافته، تعلیم نمیتوان داد.
کاش همه ی نویسندگان بهنگام نوشتن، چنان در نوشته ی خود غرقه میگشتند که هرگز لحظه ای درنگ نمیکردند تا با خود بگویند: “این سبک خوب است؟”
آرش شماره ۴