این مقاله را به اشتراک بگذارید
سیمون دوبوار نیز هماننده دوست، همراه و عشق ازلی و ابدیاش ژان پلسارتر، فیلسوف، روشنفکر، فعال اجتماعی، داستاننویس و… بود؛ ترکیبی که اگر امروز کمی از مد افتاده باشد، اما در آن سالها روی بورس بود به اشکال مختلف میشد دید و اینکه یک فیلسوف ادبیات را بهعنوان ابزاری برای بسط فلسفه و دیدگاهش بکار گیرد امری بسیار طبیعی به حساب میآمد. ماجرای نظریهی تعهد ادبیات سارتر و یارانش را همه شنیدهایم و اینکه چطور زیرآبِ آن خورد نیز همینطور. اما با این حال هم سارتر و هم سیمون دوبوار چهرههایی دوست داشتنی و فراموش نشدنی هستند؛ آثارشان به وفور خوانده میشوند و دیدگاههایشان اگر خریدار زیادی هم نداشته باشد، ضرورت درک آنها کماکان پابرجاست و اهمیت خود را از دست نداده، به خصوص اینکه ارزش ادبی آثارشان همچنان آنها را سرپا نگه داشته است.
نوشته زیر روایت سیمون دوبوار است از فمنیسم و مسئله زنان در جامعه و باید و نباید های شان… روایتی که از دل یک گفتگو درآمده (دویچه وله) و خواندنش خالی از لطف نیست.
***
به یاد دارم که در پایان کتاب “جنس دوم” ذکر کرده بودم که من آنتی-فمینیست هستم، زیرا فکر میکردم با توسعهی جامعه در مسیر سوسیالیسم مشکل زنان خودبهخود حل خواهد شد. فمینیستها زنان یا مردانی هستند که بدون توقع تغییرات حتمی در تمامی جامعه، برای حقوق زنان مبارزه میکنند. به این مفهوم من در حال حاضر فمینیست هستم، چون میپذیرم که مبارزه در صحنهی سیاسی سریعاً به دستیابی به هدف ختم نمیشود. بنابراین ما باید پیش از رسیدن به سوسیالیسم آرمانی خود، در راستای رسیدن به یک جایگاه مشخص و عینی برای زنان مبارزه کنیم.
بهعلاوه، من بر این باورم که در کشورهای سوسیالیستی برابری حقوق زن و مرد هنوز ایجاد نشده است. مسئلهی دیگری که به نظر من برای بسیاری از زنان یکی از علتهای شکلگیری جنبش به شمار میآید، وجود تبعیضهای عمیق میان زنان و مردان در گروهها و سازمانهای چپ و در اصل انقلابیست. همواره پستترین، طاقتفرساترین و بیاهمیتترین کارها به عهدهی زنان گذاشته شده، در حالی که مردان همواره توانستهاند سخنرانیهای آنچنانی داشته باشند، مقاله بنویسند، فعالیتهای جالب توجه انجام دهند و خطیرترین مسئولیت را بر عهده بگیرند. حتا در چارچوب همین گروههای چپ نیز که برای دفاع از حقوق و آزادی زنان و جوانان شکل گرفتهاند، زن موجودی کمارزش باقی میماند. بنابراین ضروری است که زنان خود سرنوشت خویش را به دست بگیرند.
من تا حد خاصی موافق حذف مردان از فعالیتهای زنان هستم. در اینجا مسئلهی اصلی مرحلهای است که در آن قرار داریم. دلایل بسیاری نیز برای این ادعا وجود دارد: در بسیاری از موارد باید در انتظار آن باشیم که مردان در قالب این گروهها نیز نتوانند از بازتابها و کنشهای مردانهی خود خودداری کنند. آنها می خواهند حرف بزنند و دستور بدهند. مسئلهی بسیار مهم این است که زنان در این گروهها با همسر یا دوستان مذکر خود یا کسانی که وابستگی بسیاری به آنها دارند، روبرو نشوند؛ زیرا در اصل مجبور خواهد بود خود را از وابستگی به آنها خلاص کنند…
به عنوان اولین گام زنان باید خارج از خانه کار کنند. در گام دوم باید در صورت امکان از ازدواج خودداری کنند؛ زیرا این کار برای آنان خطرناک است. اما آنچه برای استقلال واقعی آنها مهم به شمار میآید، داشتن شغل است. من این را به تمام زنانی که در این باره میپرسند، توصیه میکنم. این شرط لازمی است که به آنها اجازه میدهد در صورت نیاز از همسران خود جدا شوند. با داشتن شغل آنان میتوانند خرج خود و فرزندانشان را تأمین کنند و بدون وابستگی زندگی خود را پیش ببرند… به خوبی میدانم که کار در جامعهی امروزی نه تنها رهایی بخش نیست؛ بلکه انسان را با خود بیگانه میکند. اما در نهایت زنان باید میان یکی از این دو نوع از-خود-بیگانگی انتخاب کنند: خانهداری یا اشتغال بیرون از خانه! با وجود این کار درآمدزا نخستین شرط استقلال زن است…
2 نظر
محسن
بابت عکسها ممنون
edy
واقعا بزرگند