این مقاله را به اشتراک بگذارید
رمان نویسی در این دیار با گونه تاریخی آغاز شد و لااقل تا یکی دو دهه بعد از آن که رمان اجتماعی نیز در ایران متولد شد، نویسندگان به مدد تخیل و یا اشرافشان بر تاریخ، به نوشتن رمان تاریخی مشغول بودند و احتمالا این تداوم حاصل اقبال گونه تاریخی در میان مخاطبان نیز بوده؛ با این اوصاف این را باید به حساب تقدیر روزگار گذاشت که گونه آغازگر رماننویسی در ایران، امروز مهجورترین گونه در میان مخاطبان به حساب میآید و بیگمان اگر امروز نیز بدان عنایتی نمیشود، حاصل عدم اقبال رمان تاریخی در میان مخاطبان باشد. به خصوص اینکه به لحاظ کیفی دستآورد نویسندگان رمانها تاریخی چندان قابل توجه نبوده و اگر استقبالی هم شده اغلب از تجدید چاپ آثار قدیمی بوده. این گونه تا زمانی نفسی میکشید که در مطبوعات عامهپسند، برای جوری جنس در کنار انواع دیگر پاورقیهای منتشر میشد. سرانجام هم وقتی انتشار پاورقی در مطبوعات منسوخ شد، رمان تاریخی نیز به احتضار افتاد. با این حال اما، گاه شاهد انتشار استثناءهایی در این زمینه هستیم. آثاری با مضامینی تاریخی و یا تخیلی و در بستری از تاریخ، که هم به شکلی شایسته نوشته شدهاند و هم اینکه با اقبال از سوی مخاطبان روبهرو میشوند، چنان که نشان میدهند اگر کار به شکلی درست انجام شود گونه تاریخی هم ظرفیتهای لازم در این زمینه را دارد. «ایراندخت» اثر بهنام ناصح یکی از بهترین نمونهها در این زمینه محسوب میشود. اثری که هم با نظر موافق برخی از صاحب نظران روبرو شده و جوایزی را به خود اختصاص داده و از سوی دیگر نیز از اقبالی نسبی در میان مخاطبان برخوردار بوده (در سال اول انتشار خود به چاپ سوم رسیده).
اما بهراستی ایراندخت واجد چه ویژگیهاییست که از چنین توفیقی برخوردار شده؟ در ابتدای رمان آمده که داستان برپایه تخیل نویسنده شکل گرفته و نه مستندات تاریخی صرف و این یعنی ناصح ترجیح داده به جای آنکه وقایع صرف تاریخی را به ساحت داستان بیاورد، در بستری تاریخی از تخیل خود استفاده کند و این شیوهایست که بدون هراس از بحثهای فرسایشی درباره اصالت تاریخی رخدادهای داستان، نویسنده با کنار هم قرار دادن مصالح تاریخی مورد نیازش، داستانی را که از تخیلش مایه میگیرد، در چنین بستری پرورش میدهد و از همین سبب نیز دست او برای خلق جذابیت باز است.
ناصح در ایراندخت به سراغ روزگار افول ساسانیان رفته که همزمان است با قیام مزدکیان و طرح ایدههای عدالتجویانه و اشتراکی آنها؛ و این برهه جذاب به لحاظ تاریخی را بستر روایت داستانی عاشقانه کرده و از ظرفیتی که چنین انتخابی برای او به همراه آورده به خوبی استفاده کرده است.
بهترین نمونه برای روشنتر شدن شیوه کار ناصح، بخشی از داستان است که مادر ایراندخت، با خود سخن میگوید: «{ایراندخت} هجده سالش است؛ زمانه ما دختر در این سن ترشیده بود….چه کار میشود کرد زمانه بدی شده. جوانهای خوب را جنگ با خود برده، بیکارهها هم که در این بی پولی تن به ازدواج نمیدهند. دختر مثل دست گل خود را که نمیتوانم بدهم به هر مزدکی خدانشناسی؛ کاش شوهر مناسب که دستش به دهنش برسد برای او پیدا شود.»
نمونه بالا به ظاهر دیالوگیست ساده برای نشان دادن موقعیت ایراندخت و همچنین تصورات و آرزوهای مادرش برای او، اما به طور ضمنی حاوی جنبههای مختلفیست و اطلاعات مهمی به مخاطب میدهد که در جا افتادن فضای داستان، به شکلی غیر مستقیم کارکرد دارد.
با توجه به دیالوگ بالا میفهمیم که زمانه چندان به کام مردم نیست، دست تنگی وجود دارد، دختر از خانواده پایینی به لحاظ اقتصادیست، در زمان وقوع داستان تصور و تلقی عامه مردم نسبت به مزدکیان منفیست و…
چنین نمونههایی در ایراندخت فراوانند و نه فقط در دیالوگها بلکه در جایجای روایت داستان به اشکال گوناگون (از توصیفها گرفته تا شرح کنش و واکنش شخصیتها در موقعیتهای خاص داستانی و…) دیده میشوند که البته مجال پرداختن به همه آنها در این مختصر نمیگنجد. اما به هرحال بکارگیری این شگرد مرسوم اما دشوار، ضامن توفیق نویسنده در شخصیتپردازی، فضاسازی رمان و البته غنای داستانیست تخیلی که عناصری برآمده از تاریخ بدان تنیده شده است.
ایراندخت دختری از خانوادهای فقیر و سبدباف است که عاشق روزبه پسر نگهبان آتشکده شده. روزبه نیز با وجود موقعیت شغلی پدر به مزدکیان گرویده و…چنین موقعیتی به عنوان نقطه عزیمت داستان از یک سو متکیست به تقابل پدر و پسر و از سوی دیگر طرح ماجرایی عاشقانه، ترسیم چنین وضعیتی در همان صفحات نخستین داستان باعث شده «ایراندخت» به شکلی جذاب آغاز شده و مخاطب را از همان ابتدا با داستان همراه سازد؛ همراهیای که تا پایان رمان حفظ میشود چرا که هرچه رمان به جلو میرود، نویسنده با بسط و گسترش شاخههای فرعی داستان خواننده را با پیچ و خمهای داستان روبرو ساخته و با آنها درگیر می کند تا سرنوشت شخصیتها را پیگرفته و تا سرانجام داستان پیش برود. بهویژه اینکه نویسنده از روایتی بهدور از پیچیدگی و زبانی آسان و همه فهم (و البته شسته رفته) برای روایت استفاده کرده است که در ارتباط با مخاطبانی از طیفهای مختلف نقش مهمی دارد.
ایراندخت نخستین اثر بهنام ناصح، در گام اول سیمای نویسندهای دقیق رااز خود به نمایش گذاشته که هم به ارزشهای ادبی و هنری اثرش می اندیشد و هم ارتباط با مخاطب و این همانچیزی ست که این روزها بسیاری به دنبال آن میروند، اما کمتر بدان دست مییابند.
این مطلب در روزنامه تهران امروز منتشر شده است.