این مقاله را به اشتراک بگذارید
نوشتن ضرورتی آرام بخش و تسلی دهنده ی قلب نویسنده است. آیا نوشتن اضطراب دارد؟ تنش و وسواس را بدنبال خود می آورد؟ خیر. نوشتن اضطراب ندارد و در واقع لذتی است که نویسنده از واگویه وقایع می برد. نوشتن زیر سوال بردن، کشف حقایق و لحظه هاست. تکرار لحظه ها باعث درک بهتر وقایع می شود. نویسنده وقتی می نویسد در بستر داستان یله می شود و با قهرمانان داستانش همگام می شود. دل به دل قهرمان داستان می سپارد و سعی می کند قهرمان داستانش را درک کند. درست است که او خود خالق قهرمان داستان است اما کمی و کاستی های داستان را باید خود بسازد. نویسنده هم طبیب است و هم مریض؛ هردو را باید سامان دهد؛ خانه را بسازد؛ معما را طرح کند و خود نیز در مرحلهی پاسخگویی برآید. داستان نویس دو بعد دارد: هم طراح و خالق داستان است هم پاسخگو و موکاشف لحظه ها، پاسخگویی چرایی داستان است. نوشتن نگاهی ژرف تر و عمیق تر به زوایای درون و برون است. نویسندگی به نوعی به عالم الهام، کشف و شهود برمی گردد. نویسنده ها می نویسند چون حس میکنند که نوشتن شرری است که برروحشان دامن زده و با خلق نوشته شان آرام می گیرند. آنچه که نویسنده دستمایهی داستان می کند بی شک آن برداشتی است که خود نویسنده از جهان هستی داشته و بی شک با قلم لغزان خویش، عشق را به مهتاب می تاباند و درامی نو می نویسد.
نوشتن دغدغه نیست. موج اضطرابی نیست که به شخص دامن بزند، نوشتن وسواس نیست که خوب نوشتم یا بد؟ نوشتن حسی است ناب که نویسنده را وا می دارد که دریچه ی قلبش را برروی انسانها گشوده و انسانها را به اندیشههایی نو فراخوانی کند. بی شک لازمهی نویسندگی خلاقیت هست. خلاقیت موجی تند و داغ و هجران زده است که بر دامن احساس ما می نشیند و گلهای زیبای عشق را جولان میدهد.
نویسنده می تواند زیبایی ها را به رخ بکشد، شرح دهد. صحنه ای از زندگی یا حتی مرگ را با هنجاری نوین باز سازی کند. نوشتن پر از لحطه های ناب عشق و شوق، بی قراری و درد است. نویسنده ها مینویسند چون عاشقند، باید عاشق باشند. اگر که به کار خود علاقه نداشته باشند آن را ناتمام می گذارند.
من خودم دستی در نقاشی دارم. سالها مشغول طراحی با مداد و قلم بودم. مدتها با بوم و رنگ سر و کار داشتم اما شاید بدلیل نداشتن انگیزهی کافی من نتوانستم به آن رشد و خلاقیتی که دوست داشتم در زمینهی نقاشی دست یابم و روزی رسید که با نقاشی خداحافظی کردم.
اما من هرگز فکرش را نمی کنم که روزی برسد که ننویسم. می دانید نوشتن نوعی تخلیهی روحی است برای همه آنهایی که اگر از اندوه دل خود رنج نمی برند براندوه دل دیگران همدرد اند. نوشتن آرام بخش و تسلی دهنده است. با نوشتن، ابرهای عبوس قلب خود را میتارانیم. با نوشتن شکهایمان خود را به یقین بدل میسازیم. نوشتن هم برای نویسنده ضرورت هست و هم برای خواننده. خواننده نیز با خواندن داستان به وجود مسئله ای در داستان، چگونگی بیان آن پی می برد. از خواندن داستان لذت می برد و با شخصیت های داستان هماهنگ و همراه می شود. خواننده ها از خواندن داستان به نتایجی تازه می رسند. می خوانند تا بدانند نویسنده چه قصدی داشته؟ چه مطلبی را خواسته بگوید؟ چرا نوشته؟ به امید نوشتن و سیاه کردن قلم؛ بودن خواننده هایی موکاشف و جوینده.
معرفی نویسنده:
مهناز پارسا از نویسندگانیست که در خارج از پایتخت (شهر مشهد) ساکن است، آثارش را هم توسط ناشران شهرستانی منتشر کردهاند و متاسفانه همانند، بسیاری از این دست نویسندگان به دلیل عدم پخش درست آثارشان، آنگونه که باید نوشتههایشان دیده نشده. از جمله آثار مهناز پارسا میتوان به رمان «کابوس آبی» و کتاب «اندیشههایطلایی» اشاره کرد، پارسا اثار دیگری نیز در دست انتشار و همچنین نگارش دارد.
2 نظر
سارا
این حرفهایی که این خانم درباره نوشتن گفته اند در مورد دلنوشته صحیح است. اما نوشتن به طور جدی چنین ویژگی ای ندارد: «خلاقیت موجی تند و داغ و هجران زده است که بر دامن احساس ما می نشیند و گلهای زیبای عشق را جولان میدهد.!!!!» این حرف ها بوی حرفه ای گری در نوشتن نمی دهد و پیداست کسی که این گونه می اندیشد برای دل خودش می نویسد. ن
فرناز
نوشتنی که فقط لذت داشته باشدو خالی از رنج واضطراب باشد قطعا نمی تواندجدی و ماندگار باشد.به نظرم نوشتن حتی برای نوابغ هم چنین نبوده و نیست