این مقاله را به اشتراک بگذارید
اکنون بیش از یک قرن است که از اهدای جایزه ادبی نوبل میگذرد، اما هنوز هیچ شاعر یا نویسنده ایرانی موفق به کسب این جایزهی مهم جهانی نشدهاست.
از زمانی که رنه سولی پرودوم، ادیب فرانسوی نخستین جایزهی نوبل را در سال ۱۹۰۱ از آن خود کرد، شاعران و نویسندگان کشورهای دیگری نیز به آن دست یافتهاند. تاکنون نزدیک به ۱۰۰نفر از ۳۵ کشور در فهرست برندگان نوبل قرارگرفتهاند. درمقابل، کشورهایی هستند که همچنان در فهرست بلند بالای این جایزهی جهانی بسیار معروف و بعضا مهم جای ندارند و ایران نیز یکی از این دست کشورهاست. ظاهرا محمدعلی جمالزاده نخستین نویسندهی ایرانی بوده که کاندیدای دریافت جایزه نوبل بوده است، اما همچنان که علی اشرف درویشیان، نویسنده معاصر اظهار داشت: « به هر دلیلی که بوده، نامزدی این نویسنده(جمالزاده) چندان مطرح نشد.»
سپس نوبت به احمد شاملو، شاعر درگذشتهی معاصر، محمود دولت آبادی و سیمین دانشور میرسد؛ اما همچنان جایزه را کسی دیگر از کشوری دیگر میبرد و بدین سان زبان فارسی همچنان باید در انتظار بماند.
سیمین بهبهانی گزینهی پنجم بود. این شاعره ابرانی که آثارش به چند زبان ترجمه شده، پیش از آن برندهی جوایز چندی شده بود: جایزهی شعر کارنامه، جایزهی شعر بیژن جلالی، جایزه ی انجمن بنیاد پژوهشهای زنان ۱۹۹۷، جایزه حقوق بشر، جایزهی کارل فان اوسیسکی و جایزهی صلح پراگ. او حتی دوبار در سالهای ۱۹۹۷ و ۲۰۰۱ کاندیدای همین جایزه ی نوبل شده بود، اما گویا اتفاقات خاصی او را از رسیدن به نوبل محروم کرد، تا اینکه حتی برای سومین بار در سال ۲۰۰۶ هم کاندیدای دریافت این جایزه شد، اما بازهم در تقدیر ایرانیان نبود که نخستین جایزه نوبل ادبیات در پروندهی فرهنگ و ادب آنها ثبت شود.
وقتی در پهندشت ادبیات، قلمزنان قهار و بسیار معروفی چون میلان کوندرا ، کارلوس فوئنتس، ماریو بارگاس یوسا، مارگاریت اتوود و… مقتدرانه در وادی آن قلم و قدم میزدند و هنوز این جایزه را نگرفته بودند، نام یک شاعرهی پارسیگوی ایرانی در فهرست کاندیداهای جایزهی نوبل ادبی بیتردید رخداد شگفتی مینمود، و حتی هنوز در واکنشی متعارف، میتوان از آن به شوق آمد یا بدان بالید و در عین حال در آن تأمل نیز کرد.اما در این میان آنچه قابل توجهاست، نقل قول بعضی از اصحاب صاحب نام این عرصه است که گاه به گونه ای غریب متناقض مینماید.
احمد شاملو زمانی به صراحت تمام گفته بود: «من آثار دستنوشتهای از برخی نویسندگان خودمان خواندهام که اگر روزی منتشر بشود ادبیات غرب را منفجر خواهد کرد.» قولی که اندک زمانی بعد توسط عبدالعلی دستغیب به کلی نفی شد. گذشت زمان و شاید چاپ و انتشار لااقل برخی از این آثار در سالهای بعد، نشان داد که گویی در قیاس با انکار ناامیدانه دستغیب، شاملو در باور خویش بر خطا بوده است.
به عنوان نمونه «جن نامه»ی هوشنگ گلشیری، نه در ایران که در همان بیخ گوش نوبل در سوئد درآمد، اما انگار نه انگار که حتی تیری به سنگی خورده بود، و صدایی از هیچکس در نیامد(البته اگر جن نامه را هم یکی از همان دستنوشتههای انفجاری خوانده شده توسط شاملو فرض کنیم).
اما در مورد اینکه چرا نویسندگان ایرانی نوبل را نبردهاند، نظرها بسیار است و متفاوت. از آن میان، سیمین دانشور معتقد است: « دو نکته وجود دارد، اول آنکه به هرحال نویسندگان خوبی در جهان فعالیت میکنند که چشمپوشیدن از آنها آسان نیست و دیگر اینکه نگاه جایزهدهندگان نوبل بیشتر به غرب محدود است.»
رضا سید حسینی گفته است: «علت اصلی این است که که ما قدر نویسندههای خودمان را نمیدانیم. آدم باید خودش قدر نویسندهها و شاعرانش را بداند و آنها را به دیگران معرفی کند. آنوقت است که دنیا به این نویسندگان توجه خواهد کرد و آنها که نمی توانند هیئت اکتشاقی بفرستند تا نویسندههای ما را کشف کنند. ما خود باید این کار را انجام دهیم، در حالی که که بزرگترین کار ما این است که به هم دهن کجی نکنیم(۱) کسی برندهی نوبل میشود که کارش ارزش ادبی داشته باشد. سیاست و اخلاق نمیتواند تولید ادبیات کند و جایزه نوبل هم در وحلهی اول یک جایزهی ادبیست و نه چیز دیگر.»
علیاشرف درویشیان به گونهای دیگر حق مطلب را در این رابطه ادا کرده است: « به هر حال دریافت این جایزه احتمالا شرایطی دارد که سبب شده نوبل ادبی به ایران نیاید. مهجوریت زبان آنچنان مطرح نیست، بسیاری از نویسندگان جهان که دارای زبانهای مهجور بودهاند، جایزهی نوبل را دریافت کردهاند.»
از این گذشته، با وجود جوایز ریز و درشت متعددی که در سالهای اخیر، تحت عناوین مختلف اهدا شده و میشود، به واقع پیشینهی جوایز ادبی داخل ایران نیز چندان طولانی نیست، جوایزی که دریافت آن همچون هرجای دیگری می تواند مقدمهای باشد برای دریافت جایزهی نوبل و یا هر جایزهی ادبی معتبر دیگر جهانی. پیداست این پیشینه، صله و هدایایی را دربر نمیگیرد که زمانی شاعران این دیار از سلاطین و حاکمان دریافت میکردند!
اما حقیقت این است که توجه و نگاه جدی به اهدای جوایز ادبی در داخل کشور مربوط به همین یکی دو دهه اخیر است. شاید هنوز این رسم فرهنگی چنانکه باید و شاید جایگاه ویژه و مشخص خود را پیدا نکرده است، چرا که گاه شنیدهها و خواندههای اخبار این گونه مراسم چنان تأسف و تحسر آشکاری را به همراه دارد که پیگیری آن تنها به یأسی فزاینده میانجامد.