این مقاله را به اشتراک بگذارید
ایرج میرزا، از آن آدمهای دوست داشتنی است که فرق نمیکند در چه حال و روز و روزگاری باشی به محض آنکه سری به دیوانش میزنی، سرشار از امید و لبخند میشوی. چرا که ایرج خود خوب آموخته است که تنها چارهای از پا درنیامدن در زمانهی ناسازگار لبخند است و گاه حتی خنده بر بساطی که بساطی نیست!
او که در ۱۲۵۱ خورشیدی در شهر تبریز دیده به جهان گشود با شعر و سخن خود از جنبش آزادیخواه و تجدد دوست ایرانیان به دفاع برخاست و با تمام توان در ستایش خوبی و خیر و مادر و کارگر گفت و سرود و با نگاهی انتقادی مناسبات اجتماعی زمانه را کاوید. زمانه ای که همیشه با ایرج سر ناسازگاری داشت آن قدر که زندگی شخصی او هم گاه اندوهبار مینمود اما او آن زمان را با زبان طنز مورد پژوهشی شاعرانه قرار داد.
او دل به دریای مصیبت میزد چرا که خوب میدانست، این اسب چموش را نمیتوان رام کرد و باید:
رفیق اهل و سرا امن و باده نوشین بود
اگر بهشت شنیدی بساط دوشین بود
چه حال خوب و شب جمعه خوشی دیدیم
چه بودی ارشب هر جمعه حال ما این بود
بله، باید همت کرد و داد ستاند از روزگار.
******
ایرج زاده ی ۱۲۵۱ خورشیدی در شهر تبریز، درگذشته ۲۲ اسفند ۱۳۰۴ خورشیدی در شهر تهران است. ایرج میرزا در خانواده ای شاعر پیشه به دنیا آمد. ملقب به «جلالالممالک» و فخرالشعرا بود، از جمله شاعران برجسته ایرانی در عصر مشروطیت(اواخر دوره قاجار و اوایل دوره پهلوی) است. اشعار ایرج میرزا اثر عمیقی بر شعر دوره مشروطیت داشت. اشعار ایرج میرزا در قالبهای گوناگون سروده شده و ارزشمندترین اشعار او مضامین انتقادی، اجتماعی، احساسی و تربیتی دارند.
او فرزند صدرالشعرا غلامحسینمیرزا، نوه ایرج پسر فتحعلیشاه و نتیجه فتحعلی شاه قاجار بود. تحصیلاتش در مدرسه دارالفنون تبریز صورت گرفت و در همان مدرسه مقدمات عربی و فرانسه را آموخت. وقتی امیرنظام گروسی مدرسه مظفری را در تبریز تاسیس کرد، ایرج میرزا سمت معاونت آن مدرسه را یافت و در این سمت مدیریت ماهنامه ورقه(نخستین نشریه دانشجویی تبریز) را برعهده گرفت. در نوزده سالگی لقب«ایرج بن صدر الشعرا» یافت. لیکن بزودی از شاعری دربار کناره گرفت و به مشاغل دولتی مختلفی از جمله کار در وزارت فرهنگ(معارف آنزمان) پرداخت. سپس به استخدام اداره گمرک درآمد و پس از مشروطیت هم در مشاغل مختلف دولتی از جمله وزارت کشور در سمت فرماندار آباده و معاونت استانداری اصفهان خدمت کرد. ایرج میرزا به زبانهای فارسی و عربی و فرانسوی مهارت داشت و روسی و ترکی نیز میدانست.
ایرج به طیفی از شاهزادگان قاجار تعلق داشت که در حکمرانی بر کشور سهم موثری نداشتند. ولی تعلق خاطر خود را به نسب و اشرافیت خود حفظ کرده بودند. ایرج نیز مانند پدرش صدرالشعرا، گاه دچار فقر و تنگدستی میشد و به همین لحاظ همفکری و همدردی با تهیدستان و روح اعتراض به نابرابریهای اجتماعی در وی زنده بود. او به واسطه خصلت ولخرجی، سفرهای مداوم و تغییر مکرر شغل، برخلاف میل باطنی خود گاه مجبور به مدیحه سرایی اعیان و اشراف میشد ولی به نحو ملایم اما موثر از این کار ابراز دلتنگی و بیزاری مینمود.
کسانی که از نزدیک با ایرج حشر و نشر داشتهاند، نقل کردهاند که او در زندگی روزمره مردی متین و موقر بوده و در جمع به لفظ قلم سخن میگفته است. ولی هنگام حضور در محافل خصوصی و در میان دوستان، این حریم به یکباره از میان میرفت و به بذلهگویی مبدل میشد. یک پروفسور خاورشناس روسی که در زمان حیات ایرج او را ملاقات نموده در باره او میگوید: مردی بود سیاه سوخته و لاغراندام و متوسط القامه و در رفتار و گفتار شکیبا و بردبار. اشعار ایرج وقتی خودش آنها را میخواند، جان میگرفت… .
ایرج هنگامی که به سن نوجوانی رسید تحت تعلیم و تربیت استاد قرار گرفت تا پارسی را بیاموزد سپس به مدرسه دارالفنون تبریز جهت یادگیری زبان فرانسه رفته و نیز در حوزه ای که آشتیانی ها ترتیب داده بودند منطق، معانی و بیان را آموخت و در اوایل سن ۱۴ سالگی، برای تحصیل علم او را نزد مرحوم میرزای عارف و نزد، مسیو لامپر فرانسوی، فرستادند. همچنین او در این سنین شعر نیکو می سرود و امیرنظام در زمینه شعر او را بسیار ترغیب و تشویق می کرد و خط تحریر و نستعلیق را به خوبی فرا گرفت هنگام افتتاح مدرسه مظفری در تبریز توسط امیرنظام، سمت معاونت آنجا را به عهده گرفت و در اواخر ولیعهدی مظفرالدین شاه در معارف و دارالفنون به سمت جانشینی منصوب شد و مظفرالدین شاه لقب امیرالشعرایی به وی اعطا کرد. ایرج میرزا خدماتی شامل تاسیس کابینه ایالتی، اداره موزه و… را انجام داد و یکی از مسائل مهمی که در زندگی ایرج به پیشرفت او کمک شایانی کرد آشنایی او با امیرنظام گروسی بود. امیرنظام مانند پدری دلسوز و مهربان برای ایرج بود و از هیچ گونه کمک و همراهی دریغ نداشت به او نامه های دلگرم کننده می نوشت هدایای مختلف برای او می فرستاد و از همه مهمتر او را با فرزند خود هم درس کرد و در محافل اهل فضل و کمال او را معرفی کرده و خلاصه تا آخر عمر یاری غم خوار و رفیقی شفیق برای ایرج بود.
اشعار ایرج در ابتدا جز تعدادی قصیده مدیحه سرایی نبود و خود این چنین نمی پسندیده و اشعار خوب و کامل او در نیمه دوم عمر او سرود شده، آن موقع که در دستگاه دولتی مشغول کار بود، بیشتر اشعار انتقادی و اجتماعی می سرود. ایرج در سفرهایی که همراه امین الدوله به اروپا داشت و آشنایی او با زبان فرانسه به او کمک فراوانی کرد تا وی را مردی آزاد فکر و متجدد و ترقی خواه بار آورد، در نتیجه او در ابزار عقاید خود بسیار شجاعانه و بی باکانه سخن می گفت، اشعارش دارای روانی و سادگی خاصی بود تا همگان گفته هایش را دریابند. به رسم و رسومات خرافی و نقص های اجتماعی، تعارفات بیهوده خرده می گرفت و از آنها به دور بود. آموزگاری دلسوز، توانا و اندیشمند بود. نه برای پاداش گرفتن و نه برای مقام گرفتن و ستایش شدن شعر می سرود و از طریق زحمت و تلاش مجدانه به جایی رسیده بود. به تعلیم و تربیت کودکان بسیار اهمیت می داد و در این حین علاقه وافری به زنده کردن ادبیان غنی فارسی داشت از جمله کارهای او که برای کودکان و نوجوانان سروده است می توان به: شوق درس خواندن، مهر مادر، کلاغ و روباه، پسر بی هنر و… اشاره کرد. یکی از پسران ایرج به نام
جعفر قلی میرزا در زمان حیات پدر به دلیل نامعلومی خودکشی کرد و پدر حساس خود را داغدار و ماتم زده ساخت. ایرج یک پسر دیگر به نام خسرو و یک دختر دیگر به نام ربابه نیز از خود به جای گذاشت. وفات ایرج ناگهانی و بسیار تاثر انگیز در روز دوشنبه ۲۷ شعبان سال ۱۳۴۴ هجری قمری که مطابق با یکی از آخرین روزهای ماه اسفند سال ۱۳۰۴ هجری شمسی بود اتفاق افتاد و علت آن را سکته قلبی نگاشته اند.
مهمترین آثار و اشعار ایرج میرزا عبارتند از:
۱- دیوان اشعار
۲- مثنویهای زهره و منوچهر(ناتمام)
۳- مثنوی عارفنامه
۴- ادبیات ایرج
***
شعر ایرج به خاطر طنز سنگین، و در برداشتن نکاتی که در عرف جامعه بعضاً غیراخلاقی تلقی میشود معروف است. سبک شعری او ساده و روان و دربرگیرنده واژگان و گفتارهای عامیانه و رکیک است. شعر “داشت عباسقلی خان پسری…” از ایرج میرزا را نخستین شعر با ادبیات کودک در فارسی میدانند
وی پس از مدتی سبک قدیم را که در آن توانا بود رها کرد و خود سبکی ویژه پدید آورد. درین سبک اندیشههای نو و مضامینی که گاه از ادبیات خارجی اقتباس شده و گاه مخلوق اندیشه شاعر است و نیز مسایل گوناگون اجتماعی و هزلیات و شوخیهای نیش دار و ریشخندها و تمثیلاتی که شاعر از غالب آنها نتایج اجتماعی را در نظر دارد بزبانی بسیار ساده و گاه نزدیک بزبان مخاطب و همراه با الفاظ جنسی بیان شدهاست.
ایرج منتقد اوضاع جامعه سنتی و مذهبزده زمان خویش بود و به مانند میرزاده عشقی موضع سختی در برابر حجاب و برخی از روحانیون داشتهاست. این موضع را میتوان به راحتی در قطعه کاروانسرا مشاهده نمود. این شاعر همچنین غزل معروفی در هجو شیخ فضل الله نوری دارد.
ایرج میرزا در پی یک سکته قلبی در منزل اسعدالملوک هرمزی (همسر حاج هرمزخان مترجم دکتر میلسپو) واقع در خیابان ایران (عینالدوله)، پهلوی بازارچه سقاباشی درگذشت. آرامگاه ایرج میرزا در گورستان ظهیرالدوله در دربند بین امامزاده قاسم و تجریش شمیران قرار دارد.
نکات جالب در حاشیه ایرج:
۱- بلواری در مشهد به نام ایرج میرزا نامگذاری شدهبود که در سال ۱۳۸۸ به جلال آل احمد تغییر نام یافت. شهرداری مشهد با نصب تابلویی در این خیابان دلایل این تغییر نام را چنین ذکر کرد: «…ایرج میرزا دارای ادبیات مستهجن و پورنوگرافی بوده و لبه تیز اشعارش متوجه ارزشهای دینی به خصوص نماز بوده و در جهت نازل کردن مقام روحانیت اقدام میکردهاست…»
۲- خانه ایرج میرزا در تهران تا چند سال پیش موجود بود اما متاسفانه به دلیل گود برداری خانه مجارو فروریخت. از این بابت باید به همه ارباب معرفت؛ مخصوصا بزرگان میراث فرهنگی و البته شهرداریچیهای محترم که به خاطر یک گونی خاک در محل حی و حاضرند، اما در چنین مواردی مثل همیشه غایب(!)…تبریک گفت خانه آنکه شعر مستهجن می گفته همان بهتر که فروبریزد!
انتشار در مد و مه ۲۱ اسفند ۱۳۹۱