این مقاله را به اشتراک بگذارید
حمیدرضا امیدی سرور، پیش از آنکه نویسنده باشد، سالها قبل به نقد فیلم میپرداخت. او چند سالی است که وارد حوزه ادبیات شده و نخستین رمانش را هم با نام «از پائولو کوئلیو متنفرم!» منتشر کرد. او که هم با سینما آشناست و هم با ادبیات، درباره ارائه تصویر شهر در داستانهای ایرانی میگوید که کارهای کمی در این زمینه انجام گرفته و به ندرت کارهای خوب نوشته شده. با او درباره توصیف شهر در داستانهای ایرانی به گفتوگو نشستیم.
***
با توجه به اهمیت مکان وقوع حادثه در داستان و به اینکه جامعه امروز بیشتر در فضای شهری زندگی میکند و با آن در ارتباط است، در آثار نویسندگان ایرانی چقدر به فضای شهر پرداخته شده؟
من آمار مشخصی در این زمینه ندارم، چون باید تمامی کارها را بخوانیم و بعد نتیجه بگیریم. ولی آن چیزی که مشخص است، در سالهای اخیر بسیاری از داستاننویسان جدید به این موضوع روی آوردهاند. برخلاف گذشته -غیر از کارهایی که در فضای روستا شکل میگرفتند- اکثر نویسندگان سعی میکردند فضای داستان بیشتر انتزاعی باشد؛ چون فکر میکردند اگر داستان اینگونه نوشته شود بعد جهانیتری پیدا میکند؛ اما چند سالی است که نویسندگان نسل جدید شاید به دلیل تجربههای محدودتری که دارند، سراغ قصههای شهری رفتهاند.
کیفیت کارهایی که در این زمینه انجام شده را چطور ارزیابی میکنید؟
اگر بخواهیم به میزان شکلگیری فضای شهری و جایگاه آن در داستانهای ایرانی بپردازیم، باید بگویم به ندرت این اتفاق رخ داده که ما به واقع آن فضا و روح شهر را در کاری ببینیم. با آوردن اسم چند خیابان و پاساژ و مکانهایی از این دست، نمیتوان فضای شهر را به خوبی القا کرد. مکان داستان -که شهر است- باید طوری باشد که اگر قصه را از آنجا برداشتیم و به شهر دیگری منتقل کردیم، امکان وقوع آن اتفاق نباشد. یعنی وقتی میگوییم قصهای «تهرانی» است، قاعدتا نباید با آن توصیفاتی که بیان شده، امکان وقوع داستان در اصفهان هم وجود داشته باشد. به ندرت میتوان رمانی را پیدا کرد که در آن، به فضای شهر به خوبی پرداخته شدهباشد. تا حدودی میشود گفت کتاب «جسدهای شیشهای» اثر مسعود کیمیایی این ویژگی را دارد.
به نظر شما چه عاملی باعث شده نویسندگان در سالهای اخیر به خلق داستان در چنین فضاهایی بپردازند؟
فکر میکنم به دلیل محدود بودن تجربههای این نسل است. انگار نسلهای قبلی بیشتر این امکان را داشتهاند که زندگی را تجربه کنند. طبیعتا نویسنده سراغ موضوعها و فضاهایی میرود که به زندگی خودش نزدیکتر است و با آن آشنایی بیشتری دارد. به طور معمول کسی که در شهر بزرگ شده و پرورش یافته، اگر بخواهد داستان روستایی بنویسد، نمیتواند کار ویژه و فوقالعادهای ارائه کند. کما اینکه نویسندگانی را میبینیم که از روستا به شهر میآیند و درباره زادگاهشان مینویسند؛ چون دوران نوجوانی و جوانیشان را در آنجا گذراندهاند. تهران هم فرهنگ خاص خودش را دارد که البته با مهاجرتهایی که صورت گرفته کمی مخدوش شده. کسی که تا ۲۵سالگی در شهرستان بوده، نمیتواند با فضای شهر تهران ارتباط برقرار کند و برای مثال اهمیت محله لالهزار برای او قابل درک نیست. نکته دیگری که در این زمینه به چشم میخورد، این است، داستانهایی که فضای شهری دارند بسیار راحتتر با مخاطب ارتباط برقرار میکنند. حتی در قصههای عامهپسند هم این موضوع را میبینیم. بسیاری از ما هم سلیقهمان به این شکل است که حوصله مطالعه داستانی را که در روستا رخ میدهد نداریم، مگر آنکه نویسنده شناختهشدهای چنین کاری را نوشته باشد.
این در حالی است که در دهههای گذشته -مثل دهه ۴۰ و ۵۰- داستانهای روستایی بیشتر رواج داشتند.
موضوع دیگری که وجود دارد این است که آن موقع چون در دوره ادبیات رئالیستی سوسیالیستی بود، نویسندگان از آن جریان تاثیر گرفته بودند و به فضای روستایی پناه میبردند. آن زمان هم این کارها خواهان داشتند. در حالی که امروز دیگر اینطور نیست. اگر بخواهیم در این موضوع یک جمعبندی داشته باشیم، به دو دلیل اصلی میرسیم؛ ۱- با توجه به تغییر سلیقه و نوع زندگی، مخاطب چنین کارهایی را که در فضای شهری اتفاق میافتند، بیشتر میپسندد. ۲- به دلیل تجربههای محدود، نویسندگان ما، به نوشتن داستانهای شهری روی آوردهاند.
به عقیده شما ویژگیهایی که برای توصیف فضای شهر لازم است شامل چه مواردیاند و چه ساختاری باید داشته باشند؟
بخشی از این توصیفها به شخصیتپردازی و فضاسازیها برمیگردد. برای ترسیم کردن یک فضا در داستان، ذکر چند اسم کافی نیست و به آن شهر هویت نمیدهد. سنتها، ویژگیهای مشخص و نشانههایی را که در زندگی و زبان آن شهر وجود دارند باید در داستان بیان کرد.
افزایش داستانهای شهری چه تاثیری در داستاننویسی ایران میتواند داشته باشد؟
به نظر من تاثیر خاصی نخواهد داشت. البته به میزان استقبال مخاطبان از این کارها بستگی دارد. به علت اینکه چند کار با چنین ویژگی نوشته و با اقبال هم روبهرو شدهاند، بسیاری از نویسندگان به این سمت رفتند. به نظرم این یک موج زودگذر است که به سازندگی ختم نمیشود. نویسندگانی که با یک موج میآیند با همان موج هم میروند. داستانهایی که در آن فضای شهر به تصویر کشیده میشوند، شاید ابتدا مخاطب را جذب کنند اما تاثیری در قضاوت خوانندگان تاثیر ندارند.