این مقاله را به اشتراک بگذارید
بزرگی چیزی است که از آن دن دلیلو نمیشود. زمانی که منتقدان از او به عنوان یکی از مهمترین رماننویسان آمریکا تقدیر کردند- در واقع زمانی که شاهکارهای پستمدرن او، White noise و Underworld، را در میان آثار بزرگ قرن بیستم قرار دادند- با بیاعتنایی به آن نظر کرد. هنگام کسب جایزه ملی کتاب آمریکا در سال ۱۹۸۵ برای White noise، تنها ایستاد و گفت: «ببخشید که نمیتوانم امشب را اینجا باشم، ولی از همگی متشکرم که تشریف آوردید»، سپس روی صندلیاش نشست.
ماجرای سخنرانی جالبش هنگام کسب جایزه منحصر به خود اوست
-مواقعی که در دفتر نمایندهاش در آپر ایست ساید با او ملاقات میکنم، شوخطبعیاش پایانناپذیر است- ولی درعینحال حاوی نکتههایی نیز هست. این نویسنده ۷۳ ساله چهرهای چروکیده، موهای سیاه و سفید و عینکی بیضیشکل دارد. او در خانوادهای کاتولیک از طبقه محروم در منطقه برانکس نیویورک بزرگ شد. هر از گاهی به همراه گروهی از دوستان دوران کودکیاش به دیدن «محله قدیمی» میرود. هیچیک از افراد این گروه «از دبیرستان فراتر نرفتند»، بهجز دلیلو که در دانشگاه فوردم تحصیل کرد و در آنجا مجذوب همینگوی و جویس شد و چندی بعد در یک آژانس تبلیغاتی تحصیلی مشغول به کار شد. در سال ۱۹۶۴ کارش را رها کرد و با جدیت نوشتن را آغاز کرد، تا جایی که ۱۶ رمان، چهار نمایشنامه، یک فیلمنامه و یک مجموعه داستان کوتاه و مقاله نوشت.
دلیلو اکنون در حومه برانکسویل زندگی میکند، کتابهایش را با ماشین تایپ المپیا مینویسد، از ایمیل استفاده نمیکند، به همراه همسرش فیلمهایی قدیمی تماشا میکند و تا جایی که از حیطه ادب خارج نشود از مصاحبه پرهیز میکند. برخلاف آنچه اغلب در روزنامهها مینویسند، منزوی نیست (برعکس، بسیار خوشمشرب است)، اما ترجیح میدهد از زاویه سوم شخص به خودش نگاه نکند. دلیلو قبلا کارت ویزیتی داشت که رویش نوشته بود: «نمی خواهم دربارهاش صحبت کنم»- بازهم شوخ طبعی و همان نکتهها. او با لهجه خاص برانکس میپرسد: «آیا سال بلو راه میرفت و با خودش میگفت: «من سال بلو هستم»؟ فکر نمیکنم. نه، او با همسرش زندگیاش را میکرد، با همکارانش بحث میکرد و در مجموع به زندگی مشغول بود. آدم نمیتواند خودش را از زندگی جدا کند. تخصصات هرچه که باشد، تو هم مثل بقیه هستی.»
تخصص دلیلو رمان پست مدرن آمریکایی است. او درباره تروریسم، مصرفگرایی، خشونت، خودآگاهی فروریخته انسان و محیط آکادمیک مینویسد که در جایی آنها را «زمزمه غبارآلود» زنده بودن مینامد. کتابهای بزرگ او نگاهی حماسی و پرشور به این موضوعات دارند، اما از سال ۱۹۹۷ و انتشار Underworld- رمانی ۸۳۲ صفحهای که ۴۱ سال زندگی جامعه آمریکا را شامل میشود و از بازی بیسبال، لنی بروس، جی. ادگار هوور، سایت آزمایشهای هستهای و مهمانی به یادماندنی بلکاند وایت بال به میزبانی ترومن کاپوتی صحبت میکند – دیگر داستانهای بلند ننوشته است. کتابهای The body Artist، Cosmopolis، Falling Man و آخرین اثر او، Point Omega، همگی کتابهای مختصر و کوتاهی هستند. به گفته خود او تعمدی در کار نیست.
او میگوید: «اگر رمان بلندتری درونم شکل گیرد، آن را مینویسم. ساختار رمان با خودش خلق میشود و طول آن خود به خود تعیین میشود. من هم از همین تبعیت میکنم و زمانی که احساس کنم یک کتاب فشرده است، هیچگاه آن را طولانیتر نمیکنم.»
ادعای دلیلو مبنی بر تبعیت از اثر- اینکه کتابها او را مینویسند، نه او آنها را- مرتب از سوی او تکرار میشود. دوست رماننویسش، کالم مک کن، داستانی درباره یکی از کلاسهای نگارش خلاقانه او در کالج هانتر تعریف میکند. دانشجویان او را سوالپیچ کرده بوند و دلیلو درباره اینکه نمیداند داستانهایش از کجا میآیند صحبت میکرد. بعد از چند دقیقه، لبه کلاه بیسبالش را پایین داد و با خجالت اعتراف کرد: «به نظرم گهگاهی به من الهام میشود.»
این انتقاد شایع است که منبع الهامات دلیلو ته کشیده است، یا لااقل او پس از Underworld مسیرش را گم کرده است. شاعر بزرگ نیستی، به قولی، در حوادث یازدهم سپتامبر «متجلی» شده بود. او چندان مورد التفات منتقدان نیست- پاسخ او هم «بروند به جهنم» است- و همچنان به نوشتن مشغول است. در حقیقت، از میان رمانهایی که بعد از Underworld نوشته است،
Point Omega از همه جالبتر است. در آغاز داستان، شخصیتی بینام در حال تماشای یک هنر مدرن چیدمان به نام روانی ۲۴ ساعته است که یک کار ویدیویی اثر هنرمند اسکاتلندی، داگلاس گوردون است و در آن فیلم روانی آلفرد هیچکاک با سرعت پایین پخش میشود بهطوری که طول آن به ۲۴ ساعت برسد.
سپس داستان به بیابان کشیده میشود و در آنجا یک فرد دانشگاهی به نام الستر که یکی از مغزهای متفکر پشت پرده حمله به عراق است، با یک مستندساز ملاقات میکند و در ماجرایی دخترش را از دست میدهد. سپس، دوباره به چیدمان هنری ابتدای داستان باز میگردیم؛ ۱۲۸ صفحه نثر نامتعارف و تئاترگونه و پایان.
دلیلو سه بار از نمایشگاه روانی ۲۴ ساعته دیدن کرد و مجذوب آن شد. او میگوید: «من از حرکت ساکن فیلم خوشم آمد، چون آدم تازه میفهمد که چطور متوجه حقایقی که در پس شرایط عادی است، نمیشود. سومین بار که آن را دیدم، تقریبا مطمئن بودم که میخواهم دربارهاش بنویسم، اما من فیزیکدان یا فیلسوف یا کیهانشناس نیستم؛ برای همین وقتی میخواستم کار را شروع کنم، یک شخصیت را در تاریکی قرار دادم، فضای اتاق را سرد کردم و بقیه کار را از آنجا ادامه دادم.»
روزنامه بهار / مد و مه / چهارم خرداد ۱۳۹۲