این مقاله را به اشتراک بگذارید
ترانهی باران…
نیما قهرمانی
آهنگسازان
واروژان: آهنگساز و تنظیمکنندهی بزرگ ایرانی و سازندهی بسیاری از ترانههای ماندگار و تکرارناپذیر تاریخ موسیقی ایران. در دههی ۱۳۵۰ و در دوران اوج فعالیت هنریاش برای چند فیلم هم موسیقی متن و ترانه نوشت و هرچند که هیچگاه، به دلایل زیادی، در زمینهی ساخت موسیقی متن فیلم به جایگاهی در حد و اندازههای ارزش کارش دست پیدا نکرد، اما ترانههایی که از او در فیلمها به یادگار مانده، مانند همهی آثار دیگر او، قطعههایی دلنشین، قوی، موفق و خاطرهساز بودهاند؛ که از آن میان میتوان به ترانهی فیلمکندو (فریدون گله، ۱۳۵۴) با ترانهی ایرج جنتیعطایی و اجرای ابراهیم حامدی (ابی)، ترانهی «باور کن» در فیلم شب غریبان (فرزان دلجو و امیر مجاهد، ۱۳۵۶) با اجرای گوگوش و نیز ترانهی بسیار معروف و جنجالی «بوی خوب گندم» که از برترین ترانههای فارسی است و در اصل برای استفاده در فیلم زیبا و مهجور زیر پوست شب (فریدون گله، ۱۳۵۳) ساخته شده بود، اشاره کرد. کارنامهی پربار هنری واروژان با مرگ نابههنگام او در ۱۳۵۶ به پایان رسید.
اسفندیار منفردزاده: بسیاری او را پایهگذار موسیقی فیلم به مفهوم علمی در سینمای ایران میدانند. از پیش از فعالیتش با آهنگسازی برای بیگانه بیا (مسعود کیمیایی، ۱۳۴۷) در زمینهی ترانهسازی برای فیلمها (از جمله برای چند فیلمفارسی) هم فعال بود اما بیشتر ترانههایی که پس از شهرتش با ساخت موسیقی قیصر (۱۳۴۸) ساخته آثاری بسیار موفق و ماندگار بودهاند که گاه از خود فیلم هم معروفتر شدهاند و بیشتر در یاد مخاطبان ماندهاند. بدون شک مشهورترین اثر او در این زمینه ترانهی ماندگار «مرد تنها» با شعر شهیار قنبری برای رضا موتوری (مسعود کیمیایی، ۱۳۴۹) است که همین اثر باعث کشف استعداد ترانهخوانی فرهاد مهراد هم شد که تا پیش از آن تنها ترانههای غربی اجرا میکرد و بعد از اجرای «مرد تنها» به جایگاهی افسانهای در موسیقی پاپ ایران دست یافت. از دیگر آثار معروف او «جمعه» با صدای فرهاد و شعر قنبری برایخداحافظ رفیق (امیر نادری، ۱۳۵۰)، ترانهی «دیگه دل با کسی نیست» با صدای فریدون فروغی و شعر فرهاد شیبانی برای تنگنا (امیر نادری، ۱۳۵۲) و آثار متعدد دیگری هستند که ذکر نامشان به درازا میکشد و همهی آنها از بهترین نمونههای ترانه در سینمای ایران بودهاند.
تورج شعبانخانی: آهنگساز و خوانندهی معروفی که البته کارهای قدیمیاش بسیار موفقتر بودهاند. در نوزده سالگی دو ترانهی معروف «آدمک» و «پروانهی من» را برای آدمک (خسرو هریتاش، ۱۳۵۰) ساخت و به گفتهی خودش، چون عازم خدمت سربازی بود، از خواندن ترانهها انصراف داد و این موقعیت نصیب فریدون فروغی شد که او هم از دنیای موسیقی غربی و فرنگیخوانی برخاسته بود و با خواندن این آثار بهسرعت به یکی از ستارههای متفاوت موسیقی پاپ ایران بدل شد. این دو ترانه همچنان از بهترین آثار ساختهشده برای فیلم در ایران و نیز یکی از اوجهای کاری شعبانخانی و فروغی هستند که بهواقع از خود فیلم هم مشهورترند و بیشتر در یادها ماندهاند. شعبانخانی باز هم در زمینهی ترانه در سینما فعالیت کرده است. اما هیچیک از آثار دیگر او به قدرت و زیبایی همین دو ترانهی اولش نیستند و نام او بیش از هر چیز همچنان با این ترانهها به ذهن مخاطب میآید.
انوشیروان روحانی: آثار این استاد برجستهی موسیقی برای فیلم بیشتر از نوع آثار سنتیتر ترانه بوده. اما نمیتوان از ترانهسازی در سینما گفت و یادی از ملودی ماندگار «سلطان قلبها» با صدای عارف و لب زدن فردین در فیلمی به همین نام نکرد. این ترانه با وجود اینکه ترانهی فیلم به مفهوم مدرن و شناختهشدهاش نیست، اما در گذر سالها آن قدر شهرت و ماندگاری یافته که چشمپوشی از آن غیرممکن به نظر میآید. ترانهای که شاید بهظاهر ساده و حتی تا حدی بازاری و بیش از حد رقیق به نظر بیاید، اما در خود راز ماندگاری و «آن»ی را دارد که بسیاری از آثار جدیتر و موفقتر که فاقد این عنصر جادویی بودهاند، از رسیدن به جایگاه شگفتانگیز این اثر بازماندهاند. ضمن اینکه کمکهای شهداد روحانی، که آن زمان نوجوانی دوازدهسیزده ساله بود، در تنظیم و رهبری این کار و بسیاری دیگر از آثار برادرش انکارناپذیر است.
منصور تهرانی: نام او در هر دو رشتهی آهنگسازی و ترانهسرایی همزمان مطرح میشود، زیرا علاوه بر آهنگسازی، ترانهسرای بیشتر آثاری که خودش میساخت هم بود (و حتی در سینمای بعد از انقلاب فیلم هم ساخت). او هم سازندهی آهنگهای بسیاری در سینما و موسیقی ایران بود و آثار ماندگار در کارنامهاش کم نیست. اما نقطهی اوج کارنامهی او و یکی از نقاط اوج و قلههای ماندگار ترانه در تاریخ موسیقی ایران همان ترانهی معروف «یار دبستانی» با صدای فریدون فروغی برای از فریاد تا ترور (ساختهی خودش، ۱۳۵۹) است که در گذر سالها، نهتنها شهرت و محبوبیتش از دایرهی فیلم مهجور و ناموفقش فراتر رفته، که به نوعی به یک سرود ملی و کلاسیک آزادیخواهانه بدل شده که شاید کاربرانش حتی ندانند خوانندهی این ترانه کیست و در یک فیلم از آن استفاده شده است. هرچند که اجرای معروف این ترانه، به دلایل عجیبوغریب و بسیار، توسط خوانندهی ناشناختهای به نام جمشید جم در دسترس است، اما با توجه به انواع محذورات و موانع موجود در آن سالها و نیز با کارنامهی بسیار کمفروغ جمشید جم در موسیقی ایران (تا حدی که افراد بسیاری که شعر این ترانه را کاملاً در حافظه دارند نام این خواننده را هم نمیدانند) و نیز با توجه به اینکه ترانه اولین بار در فیلم با صدای فروغی شنیده و مطرح شد، همچنان خوانندهی اصلی این اثر، فریدون فروغی است. هرچند به دلایلی نام فروغی در زمینهی خواندن این ترانه (که از اوجهای کاری خود او هم به شمار میآید) پوشیده شده باشد…
بابک بیات: هنرمند بزرگ ایرانی و خالق آثار ماندگار فراوان، در سینما هم کارنامهای پربار داشت و با همراهی داریوش اقبالی و ایرج جنتیعطایی یکی از چندضلعیهای طلایی ترانهسازی در سالهای پیش از انقلاب را تشکیل داد و بیشتر کارهایی که برای فیلمها ساخت از بهترین ترانههای تاریخ سینمای ایران به شمار میروند. از میان آنها میتوان به ترانههای «جنگل»، «علی کنکوری»، «فریاد زیر آب» و آثار ماندگار دیگری (همه با همکاری همان گروه) اشاره کرد. همهی آنها از آثار موفق و ماندگار ترانهی فیلم در ایران بودهاند. بیات در سالهای پس از انقلاب نیز، همزمان با فعالیت در زمینهی موسیقی متن فیلم، به کار ساختن ترانه برای سینما و تلویزیون ادامه داد. از معروفترین آنها ترانههای سریالهای ولایت عشق (مهدی فخیمزاده، ۱۳۷۶) و پهلوانان نمیمیرند (حسن فتحی، ۱۳۷۳) هر دو با اجرای محمد اصفهانی و نیز ترانهی بسیار مشهور مرسدس (مسعود کیمیایی، ۱۳۷۶) است که شاید موفقترین کار بعد از انقلاب بیات در این زمینه باشد؛ ترانهی زیبایی با اجرای مانی رهنما، که به دلایلی (از جمله حضور جنتیعطایی به عنوان ترانهسرا) در فیلم اجازهی پخش نگرفت و بعداً و در زمان ارائهی آلبوم موسیقی متن مرسدس شنیده شد و به جایگاه ماندگار کنونیاش دست یافت.
کارن همایونفر: از نسل آهنگسازان موفق پس از انقلاب که با ارائهی آثار متعدد و موفق در زمینهی موسیقی فیلم (و البته فعالیت در دیگر سبکها) به جایگاه یکی از معدود آهنگسازان خلاق، بادانش و معتبر در سینمای ایران دست یافته و از معدود آهنگسازانی است که با وجود پرکاری، کیفیت آثارش، بجز در موارد کمی، همچنان بالا و حرفهای است. او در زمینهی ترانهسازی برای سینما هم کارهای مختلف و متعددی در طول سالهای فعالیتش انجام داده. شاید معروفترین و متأخرترین آنها همکاریاش با رضا یزدانی در سریالمرگ تدریجی یک رؤیا (فریدون جیرانی، ۱۳۸۵) فیلم تهران: سیم آخر (مهدی کرمپور، ۱۳۸۸) باشد که در نهایت به همکاری این دو در زمینهی ارائهی آلبوم هم منجر شد و جایگاه رضا یزدانی و تکنیکهای خواندنش در همکاری با همایونفر چندین پله ارتقا یافت.
فردین خلعتبری: نام این هنرمند هم در کنار همایونفر و به عنوان یکی از پرکارترین و بهترین آهنگسازان کنونی سینما در یادها میآید. خلعتبری به طور پراکنده و در طول این سالها در زمینهی ترانه هم فعالیت داشته. با اینکه برخی از این آثار در سبکهای مختلفی ساخته شدهاند، در مواردی به موسیقیهای مدرن و جوانپسند هم نزدیک بودهاند. مثلاً ترانهی سریال اُ مثبت (علی شاهحاتمی، ۱۳۸۳) که نزدیک به سبکهای رپ و آر.اند.بی بود. اما شهرت اصلی او در این زمینه به همکاریهایش با خوانندگان موسیقی ملی ارکسترال مانند علیرضا قربانی و ساخت آثاری با تنظیمهای پروپیمان ارکسترال و با مایههای موسیقی سنتی ایرانی است که به طور کلی در دستهبندی «موسیقی ملی» جای میگیرد. جالب اینکه این ترانهها، با وجود کمی ثقیل بودن برای گوشِ راحتطلب مخاطب ایرانی، جای خود را میان مردم هم باز کردهاند و ماندگار شدهاند. خلعتبری هنوز از پرکارترین آهنگسازان فیلم در ایران است که در عین حال روی پروژههای شخصیاش هم کار میکند.
شادمهر عقیلی: نام این خواننده، آهنگساز و نوازندهی جلای وطنکرده زیاد در تیتراژ فیلمها دیده نشده. اما او خود در فیلم پرپرواز (خسرو معصومی، ۱۳۷۹) در نقشی شبیه به خودش ظاهر شد و طبیعتاً برای چنین فیلمی، ترانههایی از جنس فیلم و با صدای خوانندهی سوپراستارش هم لازم بود. در پر پرواز چندین ترانه با صدای عقیلی وجود دارد که بیشتر آنها را محمدرضا چراغعلی (آهنگساز فیلم) ساخته که موفق هم بودهاند. اما در این میان ترانهی «علامت سؤال» با شعر نیلوفر لاریپور که آهنگسازی و تنظیم ساده و خلوت آن کار خود شادمهر عقیلی است، بیش از سایر کارها در میان مردم گرفت و ماندگار شد. حالا پس از حدود ده سال از ساخته شدن فیلم هنوز هم این ترانه در میان دوستداران موسیقی پاپ محبوبیتی ویژه دارد و حتی به یکی از ترانههای محبوب در میان خیل آثار داخلی و خارجی شادمهر عقیلی هم بدل شده. در عین حال این ترانه به نوعی در مقام شناسنامهی تصویری و هویتی پر پرواز در ذهن مخاطبان فیلم و طرفداران عقیلی باقی مانده است.
محسن چاوشی: این خواننده و ملودیساز محبوب در میان سایر نامهای این فهرست وضعیت یکه و غریبی دارد. چاوشی کارش را از پایینترین نوع آثار زیرزمینی موسوم به «واسوخت»! که در سالهای نهچندان دور به شکلی عجیب در میان مردم هواخواه داشتند، شروع کرد. با توجه به ترانههای خشن و بیپروا و نیز صدایی شبیهسازی شده از صدای سیاوش قمیشی، که دامنهی این تقلید حتی به نوع ملودیها و روش ادای کلمات هم پهلو میزد، به شهرت و محبوبیت رسید. در این میان داریوش مهرجویی، که صدا و آهنگهایش را دوست داشت، برای آهنگسازی و خوانندگی ترانههای سنتوری دعوتش کرد؛ فیلم بداقبالی که هرچند اکران نشد، اما نسخههای قاچاق آن به شکلی وسیع دست به دست گشت و عدهی بسیاری آن را دیدند و اکثراً هم، بهخصوص طرفداران سینمای مهرجویی، صدای تأثیرگذار محسن چاوشی را در فیلم تحسین و حتی در مواردی او را با فرهاد و فروغی مقایسه کردند. اما صدا و کار چاوشی در این فیلم هم فرقی با سایر آثارش نداشت و همان صدای تقلیدی و همان روش خواندن عجیب و نیمهتقلیدی و ملودیهایی است که انگار مستقیماً از وصل کردن چند ترانهی قمیشی به هم به وجود آمده بودند. با این حال خواهناخواه نامش تا حدی در مرکز توجه قرار گرفت (بهخصوص ماجرای مجوز نگرفتن صدایش و ترانهخوانی بهرام رادان به جای او در نسخهی جشنوارهای فیلم). چاوشی از آن فیلم به بعد در تیتراژ فیلمها حضوری جدی نداشته، اما کماکان به خوانندگی ادامه داده و هنوز هم طرفداران زیادی در بین مردم دارد. ولی ترانههای دیگرش هیچگاه به شهرت ترانههای سنتوری نرسیدند و کار او هم بدون پیشرفت چشمگیر و با اوجوفرودهای مختصری در طی این سالها ادامه یافته است.
رضا یزدانی: این خواننده و نوازندهی گیتار الکتریک، پیش از آشنایی با کارن همایونفر و مطرح شدن جدی در سینما، در سالهایی نهچندان دور هم در این زمینه بختآزمایی کرده بود و با حضور در حکم (مسعود کیمیایی، ۱۳۸۳) و ترانهخوانی در آن به موفقیت محدودی هم رسیده بود. ترانههای او در حکم ترانههایی متناسب با حالوهوای فیلم هستند و بهخصوص شیوهی اجرای آنها توسط خود او در آن رستوران به مطرح شدن کارها کمک زیادی کردند. این همکاری با کیمیایی در فیلم بعدی او رییس هم ادامه یافت (آهنگساز آن فیلم فرزین قرهگزلو بود) و همکاری با کیمیایی به نقطهی عطفی در کارنامهی یزدانی بدل شد. هرچند کیفیت خود فیلمها و ترانهها بسیار جای بحث دارد و تنها با توجیه متناسب بودن نمیتوان با قطعیت در مورد کیفیت این آثار هم اظهار نظر کرد.
ترانهسرایان
شهیار قنبری: نامش با ترانهسرایی برای فیلم عجین شده. او بجز همکاریهای یادشده با خوانندگانی مانند فرهاد، داریوش و فروغی و آهنگسازانی چون منفردزاده و واروژان، کارهای ماندگار فراوان دیگری هم در این زمینه انجام داده و حتی ترانههای درخشانی که به طور مشخص در فیلمی استفاده نشدهاند هم بارها در فیلمهای مختلف در حاشیهی صوتی و نیز از زبان بازیگران فیلم شنیده شدهاند. بهخصوص همکاریهای او با منفردزاده و فرهاد آن قدر ماندگار و موفق است که در تاریخ ترانه و سینمای ایران به نوعی دستنیافتنی جلوه میکند. او کماکان در عرصهی ترانهسرایی فعال است.
اردلان سرفراز: یکی دیگر از نامهای مشهور ترانهسرایی ایران که در عرصهی ترانهی فیلم هم محبوب و موفق بوده است. از معروفترین ترانههایش میتوان به ترانهی «دستهای تو» با صدای داریوش اقبالی برای فیلم دشنه (فریدون گله، ۱۳۵۱) اشاره کرد که یکی از ماندگارترین ترانههای فارسی به شمار میآید. ذکر مفصل و تحلیلی آثار کسانی مانند دو ترانهسرای اخیر، به دلیل حجم بالای آثار خوب و باکیفیتشان، در این مجال کوتاه میسر نیست.
ایرج جنتیعطایی: ضلع سوم مثلث طلایی ترانهسرایی، در زمینهی ترانهی فیلم (مانند کندو و علیکنکوری) هم فعال بوده. او با خوانندگان مختلفی کار کرده و بیشتر ترانههای فیلمش هم ماندگار شده و همواره محبوب بودهاند. از آخرین آنها میتوان به همان ترانهی مشهور مرسدس با صدای مانی رهنما و موسیقی بابک بیات اشاره کرد که هنوز شاید مشهورترین ترانهی «فیلمیک» در سالهای پس از انقلاب باشد.
زویا زاکاریان: این ترانهسرای موفق و توانای قدیمی در زمینهی موسیقی پاپ آثار و همکاریهای موفقی با آهنگسازان و خوانندگان موفق ایرانی داشته و تعداد آثار موفقش برای سینما هم کم نبوده است. اما به عنوان یکی از درخشانترین تجربهها میتوان به ترانهی «خالی» با موسیقی سیاوش قمیشی و با صدای ابراهیم حامدی برای فیلم بوی گندم (۱۳۵۶) اشاره کرد. البته این ترانهی پیچیده و زیبا به همراه ترانهی دیگری از همین گروه (با ترانهسرایی شرمین شجره) که از آن در تیتراژ نخست فیلم استفاده شد، به دلیل کیفیت نهچندان مطلوب فیلم از لحاظ سینمایی و جدی گرفته نشدن آن توسط منتقدان و مخاطبان جدی سینما به جایگاه مطلوب خود دست نیافت اما هنوز هم به صورت مجزا از فیلم بسیار محبوب و پرطرفدار است.
افشین یداللهی: این ترانهسرای فعال سالهای پس از انقلاب کارش را همزمان با شکلگیری «دوران اصلاحات» و به راه افتادن دوبارهی تولید موسیقی پاپ شروع کرد و از نخستین فعالان این عرصه در سالهای اخیر است. او که در ابتدا ترانههای غیرسینمایی میساخت، با ورودش به سینما و تلویزیون و با ارائهی چندین کار موفق و پیدرپی، به یکی از نامهای همیشگی تیتراژ فیلمها و سریالها بدل شد. از معروفترین آثارش میتوان به سریالهای مسافری از هند (قاسم جعفری، ۱۳۸۱)،میوهی ممنوعه (حسن فتحی، ۱۳۸۵)، شب دهم (حسن فتحی،۱۳۸۰)، برای آخرین بار (اکبر منصور فلاح، ۱۳۸۴) و موارد متعدد دیگر اشاره کرد. او که با خوانندگان و آهنگسازان زیادی از محمدمهدی گورنگی و مهرداد هویدا تا احسان خواجهامیری و علیرضا قربانی و فردین خلعتبری همکاری داشته، از جمله ترانهسرایانی است که آثارش همواره کیفیت معقول و مناسبی داشتهاند و حتی در برخی از سفارشیترین کارهای تلویزیونی هم به هر حال کارش را درست انجام داده و ترانهی قابلقبولی ارائه کرده است.
نیلوفر لاریپور: نام این ترانهسرا، که او هم از اولین ترانهسراهای پاپ در سالهای بعد از انقلاب است، بیش از هر چیز در سینما با نام شادمهر عقیلی و پر پرواز گره خورده است. معروفترین حاصل این همکاریها همان ترانهی «علامت سؤال» است که در بخشهای پیشین به آن اشاره شد. لاریپور از آن سالها تا به امروز فعالیتهای پراکندهی دیگری هم در سینما و تلویزیون داشته که البته شهرت و محبوبیت عمومی کارهایش قابلمقایسه با محبوبیت غریب همکاریهایش با عقیلی، بهخصوص در پر پرواز نیست.
علی معلم دامغانی، عبدالجبار کاکایی و سهیل محمودی: نام این سه نفر به این دلیل کنار هم آورده شده که به نوعی در تاریخ موسیقی و ترانهی ایران، با اندک تفاوتهایی، جایگاه مشابهی دارند. هر سه شاعرانی توانا و آشنا به کارشان هستند و آثار متعددی را نیز با همکاری افراد مختلف در کارنامه دارند. اما شاید به دلیل موقعیت رسمیترشان ترانههای آنها همیشه در حدی از محبوبیت و اقبال عمومی متوقف شده و بجز موارد بسیار معدود (مانند یکیدو همکاری معلم با مجید اخشابی در سریالهای رضا عطاران و جُنگهای تلویزیونی و نیز همکاریهای محمودی و کاکایی با خوانندگانی مانند محمد اصفهانی، احسان خواجهامیری و حمید غلامعلی) نتوانستهاند چندان در دل مخاطب عام عرصهی تصویر جایی برای خود باز کنند. البته همان طور که اشاره شد این امر، به دلایلی نهچندان مربوط به نفس کار و ترانههای آنها، به حاشیهها و فرامتن برمیگردد که همیشه و همواره از بزرگترین موانع رسیدن به موفقیت همهجانبه، بهخصوص برای هنرمندان حرفهای و آشنا به کارشان بوده و هست.
روزبه بمانی: هرچند این ترانهسرای محبوب سالهای اخیر همکاری جدی و مشهوری در زمینهی ترانهسرایی برای فیلم و سریال نداشته، اما نمیشود جایی از ترانهسرایی گفت و از او یادی نکرد. او با هر معیاری یکی از بهترین ترانهسرایان کنونی ایران به شمار میرود. از جمله هنرمندانی است که در هر موضوع و چارچوب و با هر پسزمینهای کارش را به بهترین شکل انجام میدهد و این امر، بهخصوص در مورد ترانههایی که برای برنامههای ترکیبی تلویزیونی، با آن سر و شکل نهچندان مناسب از لحاظ کیفیتی و نیز محدودیتهای ریزودرشت سازمان و برنامهسازان آن، قابللمس است که بمانی در تمام موارد این چنینی هم کار خود را انجام داده و ترانهی حاصل کارش در هر حال ترانهای خوب، استاندارد و چند پله بالاتر از چیزی که به نظر میآمده و قرار بوده باشد از کار درآمده. روزبه بمانی همچنان یکی از فعالترین افراد عرصهی ترانهسرایی در ایران است که دامنهی وسیع همکاریهایش تقریباً به تمام هنرمندان خوب ایرانی در داخل و خارج کشور میرسد و با وجود محدودیتهای مختلف تا به حال کارش را با همان قوت و پویایی ادامه داده است.
حرف آخر
این نوشته میتواند تا مدتها ادامه پیدا کند. ذکر نام افراد بیشمار دیگری که هر یک به نوعی در عرصهی ترانهی فیلم و سریال فعالیت کرده و به موفقیتهایی هم رسیدهاند، مجالی در حد و اندازهی یک کتاب را میطلبد. با این حال و با عرض پوزش از هنرمندانی که نامشان به دلایل مختلف (از جمله فراموشی و قصور نگارنده) از قلم افتاده، یادی میکنیم از حسین خواجهامیری (ایرج)، عهدیه بدیعی، ویگن دردریان، دلکش و خوانندگان مشهور و محبوب دیگری که در سالهای اولیهی پیدایش سینما در ایران برای فیلمها خواندند و از عوامل جذب مردم به سالنهای سینما و رونق گرفتن موسیقی پاپ ایران بود. و یادی از شاعران موفقی مانند تورج نگهبان، جعفر پورهاشمی، نظام فاطمی و کسان دیگری که چندین نسل با ترانههای آنها در فیلمهای مختلف خاطره دارند، و آهنگسازان موفق سالهای بعد هم کارشان را اغلب از نوازندگی و ملودیسازی برای همین خوانندگان و ارکسترها آغاز کردند. یادی ویژه از ترانهی عظیم، افسانهای و درخشان «ای ایران»، حاصل همکاری روحالله خالقی، حسین گلگلاب و غلامحسین بنان که شاید ماندگارترین اثر موسیقایی تاریخ این هنر در ایران باشد و در فیلمها و سریالها و آثار متعددی از آن استفاده شده که شمار آن نامعلوم است (صد البته بدون رعایت کپیرایت، حتی در یک مورد). و در آخر یاد میکنیم از هنرمندی که یکی از استثناهای هنر موسیقی، در تاریخ موسیقی ایران و شاید جهان بود. هنرمندی به نام حسین واثقی، معروف به «حسین بتهوون» که با استعداد خدادادیِ خارقالعادهاش بدون دانستن حتی تقریبی تئوری موسیقی و بدون توانایی نواختن حتی یک ساز به صورت ابتدایی، فقط از طریق دهان، بیش از پانصد ترانهی فیلم تصنیف کرد و حتی با همین روش تعداد زیادی موسیقی متن فیلم ساخت؛ آثاری که شاید از لحاظ فنی چندان درخشان و بینقص نباشند، اما به هر حال از نبوغی حکایت میکنند که در ضمیر او وجود داشت. با این حال هیچگاه حتی به حد خودش هم جدی گرفته نشد و جسد بیپای او در نقطهی گمنامی از بهشتزهرا، بسیار دور از هنرمندانی که او روزگاری با همهی آنها همکاری داشت، غریبانه دفن شد و از یادها رفت…
ماهنامه فیلم/ مد و مه ۱۴ خرداد ۱۳۹۲