سواره نظام كوهستان/
نویسنده: مانوئل ساپاتا اولی بیا /
مترجم : قاسم صنعوی
رگبار گلوله خاموشی دهكده را شكافت. زن های سراسیمه، كودكانشان را در پناه گرفتند. درها با شتاب بسته شد و صدای افتادن كلون ها به گوش آمد. پیرمردان كه در كافه كوچك دهكده به دور میز بازی دومینو، سرگرم نشخوار زمان…
همیشه سوار خط شبرو میشوم. همهی شش روز هفته را. تا ماربل آرچ پیاده میروم و سوار خط ۲۹۴ میشوم که مرا میبرد خیابان فلیت. هیچ با مردهای تو اتوبوس حرف نمیزنم. بعد هم میروم تو {بار} سیاه و سفید که تو خیابان فلیت است. گاهی هم دوستم میآید آنجا. یک فنجان چایی میخورم.
دوستم…
بالاخره تصمیم گرفتم که هرچه زودتر تمدن و همهی ارزشهای کاذب آن را ترک گویم، از این دنیای حریص که یکسره رو به سوی نعمات مادی کرده است دوری جویم، و خود را به جزیرهای دورافتاده در اقیانوس آرام، به روی تخته سنگهای مرجانی، به کنار برکهای لاجوردی رنگ بکشانم. دلایلی که مرا به این…
"جلو در قانون دربانی به نگهبانی ایستاده است. مردی از ولایت پیش دربان میآید و التماس میکند که تو برود. اما دربان میگوید حالا نمیتواند او را راه بدهد. مرد فکر میکند و میپرسد: آیا کمی بعد راهش خواهد داد؟ دربان میگوید ممکن است اما حالا نمیشود. چون در تالار قانون مثل همیشه باز است…