شب سردی بود ، مرد خدمتکار در زیر راشومون بانتظار بند آمدن باران ایستاده بود . کس دیگری در زیر این دروازه بزرگ نبود. روی ستون های ضخیم و صیقل خورده ارغوانی آن جا که در بعض جاها پریده و جویده شده بود سوسکهایی دیده می شدند . از آن جائیکه راشومون در خیابان سوجاکو بود احتمال داشت…
هرکدام در گوشهای از دنیا زندگی کردهاند، اما گویی نهتنها نوع نگاهشان به زندگی و جهان، بلکه تقدیر تلخ و توأم با ناکامیشان نیز بسیار به یکدیگر شباهت داشته است، حتی در رویارویی با مرگ. برخی آغوش گشوده بهسوی مرگ شتافتند و برخی خود نقطه پایان زندگی را گذاشتند و جملگی هم از نویسندگانی بودند…