من مطمئنم که پدرم فقط یک بار به من نگاه کرد، من را واقعا دید. بعد از آن دیگر میدانست که توقع چه چیزی داشته باشد. آن روزها پدرها را توی اتاق انتظاری که زنهای زائو گریههاشان را می خوردند یا با صدای بلند درد می کشیدند و اتاق زایمانهای پرنوری که نوزادها به دنیا…