Share This Article
چند سال پیش وقتی داوران جشنواره سانفرانسیسكو جایزه خود را به عباس کیارستمی اهدا کردند و او نیز این جایره را به بهروز وثوقی که در سالن حضور داشت، تقدیم و تاکید کرد این جایره را به وثوقی میدهد برای همهی سالهایی که در سینما حضور داشت و همهی سالهایی که نتوانست حضور داشته باشد (نقل به مضمون)… بهروز وثوقی در طول سه دهه مهاجرت ناخواسته اگرچه چندبار تلاشهایی برای فعالیت سینمایی کرد که به نتابج بااهمیتی نینجامید. اما او هیچ گاه حاضر نشد برای حضور در جلوی دوربین و یا فعالیت در حوزهای که عاشق آن بود، با فیلمهای ضد ایرانی همکاری داشته باشد. چه در قالب نقشهای کوتاه در فیلمهای هالیوودی که تصویری بد از ایرانیان نشان می دادند (چنان که دیگران اینکار را کردند، نمونهاش حضور بازیگران ایرانی در فیلمهایی چون «بی دخترم هرگز» در سالهای دور و یا آرگو در سالهای اخیر) و چه در قالب ایفای نقشهای اصلی در ساخته های ایرانیان مخالف (نظیر فیلم اغراق آمیزی مثل «سنگسار ثریا» که به دلیل عدم آگاهی و آشنایی سازندگانش با اوضاع ایران به جای جدی بودن کمدی از کار در آمده بود). به هر حال وثوقی تا آنجا که میتوانست سعی کرد وقار خود را به عنوان یکی از بزگترین بازیگران تاریخ سینمای ایران حفظ کند و کرد.
وثوقی این روزها به دلیل تصادف شدیدی که داشت، حال و احوال خوبی ندارد، به همین مناسبت تصمیم گرفتیم مجموعه مطالبی درباره این بازیگر نامدار و تکرار نشدنی سینمای ایران منتشر کنیم، با امید به این که دوباره او را سرپا و سر حال ببینیم.
***
با نام واقعی خلیل وثوقی، در سال 1316 خورشیدی (برابر سال 1937 میلادی) در شهر خوی متولد شد. دو برادر کوچکتر او چنگیز و شهراد نیز هر دو در ایران به کار هنرپیشگی پرداختهاند، اما هیچ یک حتی در حد سایهی برادر بزرگ خود نیز نبودند! تحصیلاتش در حد دیپلم بود و کارش را دوبله در اواخر دهه سی شروع کرد. به سینما با ایفای نقش های گوتاه و منفی وارد شد و رفته رفته شهرتش رو به فزونی گذاشت. اولین نقش جدی سینمایی او فیلم «صد کیلو داماد» در سال 1341به کارگردانی عباس شباویز بود.
در سال 1348 با بازی در فیلم قیصر (مسعود کیمیایی) تحولی در کارنامه بازگری او به وجود آمد و نه تنها یکباره او را به ستارهای پرطرفدار و محبوب بدل ساخت بلکه چون تلنگری استعداد بالقوه او را به فعلیت رساند. به این ترتیب در دهه پنجاه باید او را ستاره بی رقیب سینمای ایران به حساب آورد، در میانه این دهه ازدواج او با گوگوش (فائقه آتشین) سروصدای زبادی به پاکرد؛ البته زندگی زوجی با این شهرت، دوام چندانی نیافت و اندک زمانی بعد به جدایی ختم شد.

کندو، داش آکل، همسفر، ممل آمریکایی، ماه عسل، دشنه، طوقی و گوزنها و … ازجمله بهترین بازی های او در این سالها هستند؛ بهروز وثوقی جزو معدود هنرپیشگان سینمای ایران است که توانایی بازی در انواع نقشهاگونههای سینمایی را داشت. در سالهای انقلاب به آمریکا رفت تا در فیلم گربه در قفس ساخته محمد زریندست بازی کند که پیروزی انقلاب او را تا به امروز در آنجا ماندگار کرد.
در ایران جایزه سپاس را برای بازی در فیلم قیصر (سال 1348) از آن خود کرد و در سطج بین المللی برنده جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره جهانی فیلم هند در دهلی در سال 1973 برای بازی در فیلم تنگسیر و همچنین جایزه بهترین بازیگر مرد در سومین جشنواره جهانی فیلم تهران در سال 1353 برای بازی در فیلم گوزن ها دریافت کرد.
بهروز وثوقی در این سالها در سانفرانسيسکو، با همسرش کتايون، زندگی می کند. آخرین حضور او در جلوی دوربین بازی در فیلم «فصل کرگدن» به کارگردانی بهمن قبادی بود. (مد و مه)
گفت و گوی زیر توسط عارف محمدی انجام شده.
***
در کتابهای سینمایی «صد کیلو داماد» بعنوان اولین فیلم شما در سینما ثبت شده. آیا آن را تائید می کنید؟
اگر منظورتان اولین حضور مقابل دوربین است باید بگویم خیر. زمانی كه سال آخر دبیرستان را طی میكردم و قصد داشتم بعد از گرفتن دیپلم وارد دانشگاه شوم. با یكی از دوستانم در یكی از خیابانهای پشت دانشگاه درس می خواندیم و خودمان را برای كنكور آماده می كردیم، چون خیلی دوست داشتم مهندس نفت بشوم .تقریبا ساعت 2 نیمه شب بود كه آقایی بنام شریفی كه بعد ها فهمیدم مدیر تهیه فیلم های مرحوم خاچیكیان بود سراغ ما آمد و از ما سوال كرد كه دوست داریم جلوی دوربین ظاهر بشیم.آن زمان داشتند فیلمی می ساختند به نام «طوفان در شهر ما» كه فیلم پر سر و صدایی هم شد و هنر پیشه های معروفی مثل حسین دانشور ،گرشا رئوفی ،روفیا ویدا قهرمانی در آن بازی می كردند. ما كه از درس خواندن خسته شده بودیم بی اختیار گفتیم بدمان نمی آید و رفتیم سر صحنه فیلمبرداری . آقای خاچیكیان به ما گفت كه در یك نقطه ای بایستیم و وقتی دوربین روی صورت ما آمد در میان جمعیتی كه دور یك صحنه آتش سوزی جمع شده بودند با همدیگر حرف بزنیم. این اولین حضور كوتاه من بود و بعد ها كه با ساموئل خاچیكیان كار می كردم گفتم بعد از « من هم گریه كردم» و «خداحافظ تهران» این سومین فیلمی است كه با شما كار می كنم. خاچیكیان با تعجب گفت اما تو دو تا فیلم بیشتر با من كار نكردی و وقتی قضیه را برایش توضیح دادم رفت و یك بار دیگر طوفان در شهر ما را دید و روز بعد با تعجب آمد و حرف مرا تایید كرد. بعد از آن باید به فیلمی به نام «خداداد» اشاره کنم که نقش اول آن را دوست خیلی خوبم «منوچهر والی زاده» که دوبلور بود، بر عهده داشت و چون من هم در استودیو دوبلاژ با او همکار بودم، از من خواستند که نقش یک کارآگاه را که حدود سه دقیقه بود، بازی کنم. صحنه هم اینطور بود که آقای والی زاده از خانه ای در آن طرف خیابانی می آمد و من هم در این طرف خیابان به عنوان کارآگاه مواظبش بودم. او مرا می دید و فرار می کرد و من هم به دنبالش؛ بعد می رفتیم توی کوچه و تمام می شد… این فیلم در قزوین فیلمبرداری شد. البته کار خیلی پیش پا افتاده ای بود و نقشی به آن معنا نداشتم، اما بعد از آن، آنها از من خواستند که در فیلم های دیگر هم بازی کنم.
از تجربه اولین نقشها و حضور جدی تر در سینما بگویید.
به نظر من اولین حضور همیشه حضور وحشتناکی است. وقتی برای اولین بار جلوی دوربین رفتم 19 سالم بود و چون با محیط اصلا آشنا نبودم. آن وسط گم و سرگردان بودم و طبیعی است که در این حالت، نتیجه کار هیچوقت مطلوب نخواهد بود. البته ممکن است برای بعضی آدم ها اینطور نباشد. اما من این احساس را داشتم یعنی نمی دانستم کجا هستم و فکر می کنم که خانم ویدا قهرمانی بخاطر تجربه ای که داشت، کمک بزرگی برای من بود. چرا که در چند فیلم بازی کرده بود و در اولین کارم خیلی کمک کرد تا بتوانم بر اعصابم کنترل داشته باشم و بتوانم آرام آرام در مسیر کار بیفتم. در کار دوم کنترل بیشتری داشتم و به کارم بیشتر مسلط بودم، البته تجربه زیادی در بازیگری نداشتم و این مشکل با دانشگاه رفتن و درس خواندن حل نمی شد. اگر چه اینها ابزارهای موثری هستند اما تجربه با کار و گذشت زمان بوجود می آید. در اثر مرور زمان هنرپیشه در هر فیلمی تجربه تازه ای کسب می کند و از این تجربه در کارهای بعدی استفاده خواهد کرد و نهایتا به جایی می رسد که وقتی قرار است نقشی را به عهده بگیرد ملزم می شود که روی نقش تحقیق و در اجتماع جستجو کند و اگر نوشته ای راجع به آن شخصیت یا نقش وجود دارد، مطالعه کند تا آنرا بخوبی ارایه دهد..
الگوی من در آن دوران ناصر ملك مطیعی بود. فیلم های او را مرتب می دیدیم و سعی می كردم از او چیزهایی یاد بگیرم كه گرفتم. ورود به سینما خیلی مشكل بود . اول اینكه در سال بیش از 6 یا 7 فیلم ساخته نمی شد و دوم اینكه با وجود هنرپیشه های معروف آن زمان مثل : ناصر ملك مطیعی و فردین مطرح شدن هنر پیشه های گمنام ساده نبود. از همه مهم تر اینكه ابزار تبلیغاتی محدود بود. برای مثال رادیو و تلویزیون به شكل فعلی فعال نبود و مطبوعات نیز به شكل امروز نبودند. خیلی كم راجع به سینما می نوشتند و اگر هم هنرمندی وارد حرفه سینما می شد خیلی طول می كشید كه شناخته شود . در چنین شرایطی بود كه من به كار در زمینه دوبله مشغول شدم .در این شرایط به كار دوبله فیلم ها مشغول شدم و به استودیو های مختلفی رفت و آمد می كردم. آن زمان اگر شما به استودیویی می رفتید و می گفتید كه قصد دارید هنرپیشه شوید جواب می دادند كه عكس و تلفن یا آدرس خودت را بده اگر لازم شود خبرتان می كنیم و هیچوقت هم خبر نمی كردند. البته یك آلبومی درست كرده بودند و عكسها را داخل آن می گذاشتند و شاید از میان آنها تعدادی را هم برای سیاهی لشكر انتخاب می كردند ولی برای نقش های مختصر به سختی خبر می دادند. به همین دلیل فكر كردم از این راه نباید وارد شوم چون دارای اهمیت نبود . یك بار در استودیو عصر طلایی فیلمی را دوبله می كردیم و از این طریق با من آشنا شده بودند. عصر طلایی در قزوین فیلمی می ساخت بنام «خداداد» كه رفیق عزیز و دوبلورم منوچهر والی زاده نقش اصلی آن را بازی می كرد . مدیران استودیو به والی زاده گفته بودند كه، اگر رفیقت مایل است می خواهیم نقشی به او بدهیم. به من گفت و من هم قبول كردم و نقشی ساده و كوتاه را بازی كردم. بعد از ایفای این نقش استودیو عصر طلایی 8 قرار داد با من بست كه نقش های اصلی آنها را ایفا كنم و این به نوعی شروع كار حرفه ای من در سینمای ایران بود.

قیصر تحولی در سینمای فارسی بود . درباره اهمیت این فیلم و نقش آن در در جریان سازی سینمای آن دوره چه نظری دارید؟
همانطور كه خودتان مطلع هستید سینمای ایران در آن زمان تحت نفوذ سینمای هندوستان بود و هر فیلمی كه در ایران به نمایش در می آمد با فروش قابل توجهی روبرو می شد و همین مسئله سازندگان فیلم های فارسی را واداشت كه در فیلم هایشان از سینمای هند تقلید كنند و موفق هم بودند كه مهمترین آنها «گنج قارون» بود.
آن زمان فیلمی در هندوستان ساخته بودند به نام «سنگام» كه در ایران فروش فوق العاده ای داشت و «گنج قارون» به نوعی تحت تاثیر آن بود و به همین خاطر هم «گنج قارون» به فروش قابل توجهی دست پیدا كرد.
در اینجا باید به این نكته اشاره كنم كه من همیشه مرحوم فردین را به عنوان یك پیشكسوت ستایش می كنم به خاطر اینكه فردین كسی بود كه تماشاگران را وادار كرد از سالن فیلم های هندی به تماشای فیلم های ایرانی بیایند و این برای من همیشه قابل اهمیت بوده و در كنار اینها ناصر ملك مطیعی بود كه جای والایی داشت و همیشه در این جایگاه ماند . اما كاری كه فردین كرد باعث شد تا دست و بال سازندگان فیلمهای ایرانی باز تر شود و نو آوران بتوانند در آن فضا كار كنند . از جمله قیصر كه خود من یكی از تهیه كنندگانش بودم و علتش هم داستانی طولانی دارد كه در كتابم به آن اشاره كرده ام .
یكی از خاطراتی كه در كتابتان به آن اشاره كردید مربوط به زمانی می شود كه به آمریكا مهاجرت كردید و در مرحله ای از زندگی با مكتب عرفان و تصوف آشنا شدید در این باره چه صحبت هایی دارید؟
در دوره ای از زندگی در غربت، با مكتب عرفان آشنا شدم و همانطور كه می دانید عرفان و معرفت همه شناخت حقیقت وجودی انسان است. و فكر می كنم هر انسانی به دنبال این گمشده است و در راه این شناخت سرگردان است . حالا یك نفر كم و یكی زیاد . و من همیشه به دنبال این گم گشته بودم و خوشبختانه در آن مكتب عرفانی آن را پیدا كردم. در مكتب عرفان معمولا صحبت از خدا ، آفرینش، حقیقت ، عشق و نور است. چیز دیگری نیست و اینها تمام زیبایی این هستی است . من هنوز هم در مكتب عرفان هستم و در جلسات آن شركت می كنم و با انجام كوچكترین تعلیماتی كه در آنجا گرفتم به آرامشی رسیدم كه برایم ارزشمند است و برایم مهم نیست كه دیگران در آن باره چه فكر می كنند و چه می گویند . آنچه به دست آوردم برایم خیلی مهم است و تا زنده هستم به این مكتب خواهم رفت. آنهایی كه به دنبال گمشده خودشان هستند قصد ندارم بگویم كجا بروند و برای چه بروند اما امیدوارم كه گمشده شان را پیدا كنند چرا كه آدم وقتی گمگشته ای را می یابد زندگی اش متفاوت می شود. مثل آدمی كه وارد اتاق تاریكی می شود و ابتدا مضطرب و نگران است كه مبادا به زمین بیفتد، پایش به میز اصابت كند یا شیشه دستش را ببرد اما وقتی چراغ را روشن می كند و نور تمام فضا را روشن می كند نفس راحتی میكشد برای اینكه مطمئن می شود دیگر خطری متوجه اش نیست. عرفان هم به همین صورت است و اگر واقعا آن نور به قلب كسی بتابد حداقل دیگر حواشی زندگی و نگرانی های پیرامونش از بین میرود و چقدر میتواند راحت زندگی كند . درست مثل نهالی كه اگر قیدی و یا تكیه گاهی نداشته باشد با وزش یك باد می شكند اما وقتی باغبان برای این نهال قیدی می گذارد و علفهای دور و برش را می چیند و آن را مرتب آبیاری می كند این نهال به درختی تنومند تبدیل می شود كه با وزش باد برگهایش تكان می خورد اما تنه آن محكم است و تكان نمی خورد و این خیلی زیباست.
با توجه به توضیحات جالبی كه دادید این سوال به ذهنم آمد كه ایا دلیل انتخاب شما از طرف خانم نورا هوپ كارگردان فیلم «تلافی» كه بر اساس «بشنو از نی مولانا» ساخته شده به خاطر گرایش شما به عرفان و آشنایی با مكتب تصوف نبوده؟
نه. دلیلش این نبود. خانم نورا هوپ آمریكایی و شوهرش افغان است. او داستانی داشت و شش ماهی بود كه به دنبال من می گشت . از او خواستم داستان را برایم بفرستد وقتی خواندم متوجه شدم به نوعی زندگی خود من در غربت است. داستانی بر پایه شعر بشنو از نی مولانا و به همان شكل هم ساخته شد . شعر آن را هم ظاهرا هویدا خواننده افغان به زیبایی خوانده و اگر چه شما در سراسر فیلم با یك فیلم عرفانی مواجه نیستید اما شعر گویای داستان است .

شما همیشه بعنوان بازیگر سینما مطرح بوده اید و کمتر راجع به فعالیتهای تئاتری شما صحبت شده است. لطفا کمی در این باره توضح دهید.
قبل از آنکه وارد سینما شوم و هنگامیکه محصل کلاس هفتم یا هشتم بودم در تئاترهای تهران که در آن موقع بزرگانی مثل محتشم، سارنگ، صادق بهرامی و محمدعلی جعفری ارکان مهم آن بودند، حضور پیدا می کردم و در چندین نمایشنامه نیز نقش داشتم. اولین کار جدی تئاتر من یک کار کمدی بود به نام « موضوع جدی نیست» که براساس یک داستان ایتالیایی نوشته « لوییجی پیراندللو» به اجرا در آمد. پس از آن با وجودی که خیلی دوست داشتم کار کنم اما دیگر فرصتی برای تئاتر نداشتم چون پس از اینکه وارد سینما شدم بی وقفه فیلم بازی می کردم. این فعالیت ها تا اواخر سال 1356 ادامه داشت که برای بازی در فیلمی به امریکا رفتم و به خاطر شرایطی که در ایران پیش آمد دیگر نتوانستم برگردم. در آن زمان شرایطی بوجود آمد که دوباره تئاتر کار کردم. نمایشنامه ای در لندن اجرا کردیم به نام «رستمی دیگر، اسفندیاری دیگر» که در تورنتو هم به روی صحنه رفت. بعد از آن با آقای جنتی عطایی تاتر «پروانه ای در مشت» را کار کردیم و بعد «از ماهواره با عشق» که در حقیقت اولین کار کمدی من در سالهای مهاجرتم است.
چطور شد که بازی در تئاتر کمدی یعنی «از ماهواره تا عشق» را پذیرفتید، در حالی که یکبار هم در سینما و با فیلم «سازش» کار کمدی را تجربه کرده بودید؟
خوب به عنوان یک بازیگر همیشه دلم می خواست کارهای مختلف و متنوعی انجام بدم و کاراکتر جدیدی بوجود بیاورم. «سازش» یکی از آن کارها بود و قصد داشتم خودم را محک بزنم و ببینم چقدر در کارهای کمدی و طنز مستعد هستم. البته در اغلب فیلم های من طنز وجود داشته. برای مثال فیلم های تجارتی که از من دیده اید مثل «ممل آمریکایی»، «همسفر». ولی در سازش کار کامل تری انجام دادم و خودم آن را خیلی دوست داشتم. اخیرا هم که آقای هوشنگ توزیع به من پیشنهاد کار دادند و از آنجا که کارهای توزیع همیشه کمدی بوده، قبول کردم و می بینید که خوشبختانه چقدر هم موفق بوده.
آیا زمانی که به حرفه بازیگری روی آوردید، تحت تاثیر سبک یا بازیگر خارجی خاصی بودید؟
تحت تاثیر نبودم اما به «مارلون براندو» خیلی احترام می گذاشتم برای اینکه سبک بخصوصی داشت و سبکش هم در تاریخ ثبت شده است. دوست نداشتم از کسی تقلید کنم اما او را ستایش می کردم و کارهایش را تعقیب می کردم. راجع به او می خواندم و می خواستم بدانم که چطور سینما را شروع کرده و چه کارهایی کرده. سعی می کردم که از راه درستی وارد کار سینما شوم و بتوانم برای خودم سبکی پیدا کنم.
در حالیکه حرفه خودتان دوبله بوده اما در بیشتر فیلم ها دوبلورهای دیگری مثل منوچهر اسماعیلی جای شما صحبت می کردند. تا آنجا که من می دانم در فیلم «تنگسیر» جای خودتان صحبت کردید. آیا فیلم های دیگری بوده که با صدای خودتان باشد؟
بله. تمام فیلم های دوران اولیه فعالیتم با صدای خودم است و علت اینکه بعدها از دوبلورهای دیگری استفاده شد این بود که من در سال چند فیلم بازی می کردم و فرصتی نداشتم که در دوبله همه آنها حضور داشته باشم. اما در دهه پنجاه در فیلم هایی مثل تنگسیر، سازش و گوزنها خودم صحبت کردم.
به گوزنها اشاره کردید، سوالی به ذهنم آمد. پس از انقلاب فیلم های زیادی درباره اعتیاد ساخته شد و هنرپیشگان مختلفی در نقش یک معتاد ظاهر شدند اما هنوز هم سیدِ گوزنها ماندگارترین نقشی است که در تاریخ سینمای ایران توسط شما ایفا شده است. رمز این ماندگاری را در چه می بینید؟
خب. همانطور که اشاره کردم از همان ابتدا به دنبال این بودم که روی نقش هایی که قرار است بازی کنم تحقیق و جستجو کنم و بالطبع برای آن نقش هم زحمت کشیدم و روی آن کار کردم. ببینید اگر هنرپیشه روی نقشی که قرار است ایفا کند، مطالعه و کار نکند و آن را با جدیت دنبال نکند از طرف مردم پس زده می شود. اینکه من در گوزنها موفق بودم یا نه را دیگران باید نظر بدهند. من فقط تلاش خودم را کردم.

در سینمای کنونی ایران، بازیگران جوانی هستند که بازی تعدادی از آنها الگوبرداری از کارهای شماست و از آنها به عنوان دنباله روی شما یاد می کنند. آیا در این باره چیزی شنیده اید؟
شنیده ام. البته شخصا خیلی خوشحال هستم که به هرحال جوان هایی که در سینمای ایران کار می کنند مرا دوست دارند و به یاد من هستند اما همانطور که گفتم اسم این را «تقلید» نمی گذارم چون برای آنها هم قشنگ نیست و من فکر می کنم که حتی خود آنها هم دارند یک «سبک خاص» برای خودشان پیدا می کنند و ارائه می دهند و طبیعتا در کارهایشان هم موفق هستند. من چند تا از کارهای این جوان ها را دیده ام و می دانم که واقعا دارند زحمت می کشند.
تا چه حد در جریان سینمای ایران و فیلم های ایرانی و کارگردان های جوان هستید؟
مسلما دنبال می کنم ولی نه همه را. سینما حرفه من است و نمی شود که دنبال نکرد. از بین فیلم های ایرانی که تا به حال دیده ام خوب و بد وجود داشته. فیلم های کیارستمی را خیلی دوست دارم. کارهای کارگردان های قدیمی ایران چه آنها که با هم کار کردیم و چه آنها که کار نکردیم مثل داریوش مهرجویی، بهرام بیضایی و غیره… را تعقیب می کنم و چون کارهایشان متفکرانه است بالطبع موفق هم هستند و بعد از این همه سال هنوزم که هنوز است آنها سهم عمده ای در سینمای ایران دارند
از بین هنرپیشه های ایرانی پس از انقلاب بازی چه کسانی را می پسندی؟
همه را ندیده ام اما از آنها که دیده ام کار خسرو شکیبایی خیلی خوب و پرویز پرستویی فوق العاده است. از آن هنرپیشه هایی که معلوم است روی کارش تحقیق می کند و روی آن کار می کند. بخصوص کار «مارمولک» که اگر چه فیلم آنچنانی نبود اما کار پرستویی عالی بود.
سالهای دور از صحنه و سینمای ایران را چطور گذراندید؟
البته دور از صحنه نبودم. به هرحال کارهایی کردم که دوست نداشتم اما انجام دادم، چون می خواستم دور از صحنه نباشم. فیلم ها و سریال های مختلفی بازی کردم که هیچکدام را دوست نداشتم اما از مردم هم هیچگاه جدا نبودم چون خوشبختانه این طور نبوده که بخاطر دوری از آنها فراموش شده باشم. هنوز هم هر جا که می روم مردمی که مرا می بینند همان محبتی را به من دارند که در سالهای دور داشتند، یعنی اگر کار هم نکرده باشم باز هم مرا مورد لطف و محبت قرار می دهند
حال که صحبت از فعالیت های خارج از ایران شد، کمی راجع به فیلم « کروسینگ» که در جشنواره دمشق بخاطر بازی در آن موفق به کسب جایزه بهترین بازیگر شدید، توضیح بدهید؟
فیلم، داستان یک آدم معروف افغان بود که در تبعید زندگی می کرد. از طرف خانم «نورا هوپ» کارگردان آمریکایی فیلم، بازی در این نقش به من پیشنهاد شد و به نظرم کار خیلی خوبی بود. یک فیلم هنری بود نه تجاری و خب الان در تمام اروپا چه در سینما و چه در تلویزیون به نمایش در آمده است. نامه های زیادی دریافت کردم که مردم، فیلم را دیده اند.
اتفاقا من فیلم را در تورنتو و در فستیوال فیلم دیازپورا دیدم و برایم جالب بود که یک کارگردان امریکایی، فیلمی براساس شعر « بشنو از نی» مولانا می سازد..
بله. شوهر این کارگردان، افغان بود و خانم نورا هوپ به مولانا خیلی ارادت دارد. او را خیلی دوست دارد و به همین دلیل فیلم را با آن محتوا ساخت.
سوالی که هیچگاه جواب روشنی نداشته این است که چرا هنرپیشگان ایرانی هیچگاه در سطح جهانی مطرح نشدند. برای مثال خود شما که نمونه ای از بازیگران مطرح ایران هستید و سالهاست که در آمریکا هم فعالیت دارید، در سینمای جهان مثل بازیگران مکزیکی که حتی انگلیسی هم صحبت نمی کنند و مطرح هستند. جایی باز نکردید. به عقیده شما دلیل آن چه می تواند باشد؟
ببینید اگر بخواهیم راجع به سینمای هالیوود صحبت کنیم در هالیوود 150 هزار هنرپیشه است که در سال فقط 15 هزار نفرشان کار می کنند. در نتیجه فرصت به دیگران کمتر داده می شود. مساله دیگری که مزید بر علت است ایرانی بودن ماست. از روز اولی که وارد آمریکا شدیم و خواستیم اینجا فعالیتمان را شروع کنیم همیشه انگ تروریست، گروگانگیر به ما زدند و اینها باعث شد که جلوی پیشرفتی که می توانستیم داشته باشیم، گرفته بشود، اما خوشبختانه نسل جدیدی که در آمریکا بزرگ شده و به دانشگاههای سینمایی رفته اند بزودی مهره های خیلی موثری در هالیوود خواهند شد. چه در زمینه کارگردانی، فیلمبرداری و چه در زمینه بازیگری.
البته ما در زمینه های تکنیکی مثل فیلمبرداری، افرادی مثل داریوش خنجی را داریم.
صد در صد در زمینه بازیگری خواهیم داشت، چون همانطور گه گفتم در راه هستند و حتما موفق هم خواهند شد.
برای عاشقان بازیگری و جوان هایی که الگویشان در سینما بهروز وثوقی است چه توصیه ای دارید؟
شاید هیچگاه به ایران باز نگردم… اما تنها آرزویم این است که اگر فرصتی دست داد و برگشتم یک عده از جوان هایی را خودم دوست دارم، انتخاب کنم و دوره ای را برایشان بگذارم و تجربه پنجاه سال کارم را به طور رایگان در اختیارشان بگذارم..
پس با این حساب تکلیف شایعاتی که مرتب درباره بازی شما در فیلمی ایرانی، در ایران در مطبوعات چاپ می شود، روشن است.
در حال حاضر که امکان ندراد اما تعدادی از دوستانم قرار است که خارج از ایران با من کار کنند مثلا در ترکیه یا مراکش اما به مراحل جدی نرسیده و انشالله اگر عملی شد، شما خبردار خواهید شد.
در خاتمه، راجع به کتابی که درباره زندگینامه خودتان نوشته اید، توضیح دهید؟
من تصمیم گرفتم خاطرات 50 سال فعالیت هنری ام را تقدیم علاقمندان کنم و این کتاب برای کسانی است که مرا دوست دارند و می خواهند نسخه ای از آن را به یادگار داشته باشند. امیدوارم که این خاطرات و تجربیات مکتوب مورد توجه شان قرار بگیرد.
آقای وثوقی درباره مراسم تجلیل از فعالیت های هنری شما كه در تورنتو برگزار شد چه صحبتی دارید؟
من این مراسم را فرصتی می دانم تا یك بار دیگر در میان مردمی باشم كه دوستشان دارم و آنها هم به كارهای من علاقه مند هستند و بارها در طول زندگی به تماشای آن نشسته اند . این خیلی خوب است كه این فرهنگ جا بیفتد كه هنرمندان تا زمانی كه زنده هستند در میان جمعی كه برای گرامیداشت آنها دور هم گرد آمدند حضور داشته باشند و آثارشان هم ارزیابی شود . امیدوارم روزی در ایران هم بتوانم در میان علاقمندان حضور پیدا كنم چرا كه مردم در هر نقطه از این دنیا كه باشند را دوست دارم و از حمایت و تشویق آنها در طول زندگی هنری ام همیشه سپاسگزارم.
انتشار در مد و مه: دی ماه 1391
10 Comments
ds
مقدمتون رو خوندم،چرا نظر خودتون رو به خواننده تحمیل می کنید؟چرا حکم صادر می کنید؟چرا با حب و بغض می نویسید؟
منصور
به درک نياد . اينها عامل فساد نسل جوان زمان محمد دماغ گوربه گور شده بودند.
يک فيلم نشون بدين که بدرد جامعه تحت شکنجه آن زمان ايران بخوره.
جوونا مثل بهروز وثوقى عرق ميخوردند و لباس ميپوشيدندودختر بازى ميکردند.
كيومرث
دوست بزرگوار ماهميشه برسر قبري گريه ميكنيم كه مرده داخل آن نيست.
دوست عزيز ما هر گز حقيقتها را نميفهميم.ايشان رابطه با اشرف پهلوي داشته واز يك كارگر صفر به آنجا رسيده وعددي نبوده كه من وشما به وي فكر كنيم هنرپيشگان وكارگردانان همه واقعيت ها را ميدانند فقط من وشما بايد در اون دنيا بفهميم كه نميفهميم خاطرات مادر فرح در هنگام مرگ رابخوان كه در سكرات مرگ بوده وواقعيتها را گفته ايراني بزرگ وباهوش است عزيزم خدا حافظ شما بزرگوار
كيومرث
هرچه درسته فقط در زبان فرج الله سلحشور آمده در حالي كه يك فرزندحرف پدر رو گوش كرده وفاتح سينما را خواند وبالعكس فرزند ديگر دنبال سينما رفته بقيه هم ابتذال در سينما را قبول دارند چون بايد شما با طرف مقابل خودت ارتباط عاطفي برقرار كني وپيامد آن چيست…واقعيت هماني بود در سينما كه از خانم …. بروز كرد بقيه هم در محدوده كمي بالاتر وپايينتر …
mehdi
آرگو توهین به مردم ایران نبود نشون دادن واقعیت وحماقت دانشجوهای ایرانی بود.امیدوارم شرایط جوری بشه که این دسته از هنرمندان بتونن راحت در ایران کار کنند با آزادی کامل.
………………………………………
دوست عزیز
بحث درستی یا نادرستی جرکت دانشجویان در آن زمان یک بحث است و نوع نگاه سازندگان این فیلم که از بالا به ایرانیان نگاه می کنند و حتی مردم عادی کوچه و بازار را وحشی نشان می دهند چیز دیگری.به هر حال در تحلیل این مسائل نباید شرایط خاص انقلابی آن زمان را نادیده گرفت. در این فیلم علاوه بر نکات نادرستی که در جزییات خود دارد تنها از یک ایرانی تصویر مثبت نشان داده شده و آن هم خدمتکار خانه سفیر کاناداست!
مد و مه
حمید
سلام ، تشکر از مطلب خوبتون . امیدوارم بهروز وثوقی همیشه سالم و سرحال و شاد و پیروز باشه .
بابک
او بهترین هنرپیشه تاریخ ایران بوده و خواهد بود
این جور اراجیف هم از ارزش ایشان نمیکاهد
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود می بری و زحمت ما میداری!
65عغفع
ارگو ضد ایرانی نبود.خیلی هم فیلم قشنگی هستش.
DARIUSH
با عرض سلام و خسته نباشی به شما جا دارد از شما به علت این نوشتار تشکر بجای بیاورم و امیدوارم روزی بیاید تا هنرمندان با ارزش ما همچون آقای بهروز وثوقی که واقعا الگوی من در کار هنر در آینده است به ایران بیاید و شاگردانی همچون خودشان تربیت کنن و سینمای ایران را دوباره احیا کند به امید آن روز
خداوند نگهدارتان باشد
امیر
دمت گرمب با مصاحبه تون . بقول دوستمونواقعا ای مگس …