Share This Article
حمید رضا امیدی سرور: دوستی دارم که سفت و سخت براین باور است که جوایز جشنواره های جهانی و در صدر آنها اسکار کاملا سیاسیست تا این حد که مثلا در اداره سیا یا کاخ سفید تصمصم میگیرند که امسال به کدام فیلمها جایزه داده شود و الخ. همیشه این بحث میان ما بوده و من هم گفته نه این حرفها نیست مثلا جدایی نادر از سیمین واقعا فیلم خوبی بود، قابل اسکار گرفتن هم بود و باقی قضایا. این ماجرا گذشت تا فیلم متوسط و البته ضد ایرانی آرگو ساخته شد و البته جوایز زیادی هم گرفت ازجمله بهترین کارگردانی و یهترین فیلم گلدن گلوب و توجهی هم به رقبای گردن کلفت این فیلم نشد و حالا که موسم اسکار رسیده از گوشه و کنار این حرف شنیده میشود که هیج بعید نیست این فیلم برخی از جایزههای اصلی اسکار را هم به خانه ببرد و سر بزرگان سینما هم بیکلاه بماند.
این ماجرا بهانهای داد دست دوست مورد اشارهام که فلانی دیده بالاخره حرف من درست در آمد! این آرگو را چطور میخواهی توجیه کنی؟ به دوستم گفتم یادداشتی مینویسم در «مد و مه» و آنجا جواب سوالت را میدهم. من هنوز هم براین باورم که جوایز اسکار به طور مستقیم سیاسی نیست و به خصوص این طور نیست که سیا یا کاخ و سفید یا هر سازمان مزخرف دیگری درمورد آن تصمیم بگیرد.
ماجرا سادهتر از این حرفهاست. سیاستگذاران امریکایی آن قدر زرنگ هستند که کارشان را اینطور تابلو پیش نبرند، هر غلطی هم بکنند غیر مستقیم است. مثلا مثل ما نمیآیند با های هوی جایزه سی سال رمان نویسی بعد از انقلاب راه بیندازند، آن هم با هیئت داوران مثلا مستقل. بعد هم بنابر نظر هیئت داروی پیرمرد بیماری مثل مرحوم احمد محمود را از بستر بیماری بکشند داخل سالن که رمان مدار صفر درجهات برنده جایزه اصلی شده و بنده خدا خدا هم با هر مکافاتی که هست با حسن نیت بیاید و بعد یک مدیر میانی در آخرین لحظه بگوید نه اصلا امکان ندارد، آنوقت جلوی چشمهای آن پیرمرد بیمار عصا بدست و جایزه را بدهند به کس دیگری! البته احمد محمود آنقدر بزرگ منش هست که به روی خودش نیاورد…
بگذریم جامعه آمریکا جامعهایست تحت تاثیر رسانههای گروهی، سیاست مردان آن ولایت هم هرکاری بخواهند بکنند، با اتکا به این رسانهها و البته آماده سازی افکار عمومی انجام میدهند. در طول این سی سال که از اشغال سفارت آنها به دست دانشجویان ایرانی گذشته، چون احساس میکنند در آن جریان تحقیر شدهاند، چنان ماجرا را دربوق کرنا کرده و داغ نگه داشتهاند که اصلا عجیب نیست فیلمی که درباره این ماجرا ساخته شده و چهره آمریکایی را مظلوم و معصوم نشان میدهد و ایرانی را وحشی،و بعد هم یک مامور آمریکایی سوپرمن وار می آید و این آمریکایی های مظلوم و گرفتار را نجات می دهد… اینقدر مورد توجه قرار بگیرد. به همین خاطر اگر سیاسیکاری درمیان باشد غیر مستقیم است، اعضای آکادمی هم از همین مردمند و هیچ بعید نیست که گاهی انتخابهایشان احساسی و غیر منطقی باشد. اما این اشتباهها اگر هم صورت بگیرد که میگیرد، کل ماجرا را زیر سوال نمیبرد که اگر میبرد اسکار تا الان این همه اعتبار کسب نکرده بود. هیچ فکر کردهاید چرا کشوری مثل شوروی سابق یا روسیه امروز با این همه هارت و پورتی که دارند هیچوقت جایزه معتبری نداشته اند؟! این دقیقا به خاطر همین مسئله است.
ماهم هنوز از آمریکایی ها بابت کودتای 28 مرداد که تاریخ ایران را عوض کرد و شاه فراری را دوباره برتخت نشاندند، دلمان چرکین و پرخون است، گاهی که نوشتهای درباره آن دوران میخوانیم سینهمان آماج نفرت از دولت مردان امریکایی میشود، اما نمی دانم چرا مثل خود آنها اهل این ماجرا نیستیم که کینههامان را حفظ کنیم کنج سینه برای زمان لازم یا همه چیز زود یادمان میرود و یا به شکل خیلی تابلویی مشتهایمان را گره کرده و شروع میکنیم به شعار دادن و کری خواندن… راستی اصلا چند درصد از مردم این دیار از آنچه در کودتای 28 مرداد 32 برما گذشت، آگاهند؟
اینطور است که در همان خراب شده اگر کسی تحت تاثیر این جو سازیها نباشد میتواند تصمصم خودش را بگیرد، کسی هم با او کاری ندارد، اگر هم این تمهید جواب نداد در آخرین لحظه هیچ مدیر بالادستی نمیتواند نام برندهها را عوض کند و پاکت دیگری را بدست کسی که قرار است نام برنده را بخواند بدهد ( نمیدانم توانستهام جواب دوستم را بدهم یا نه!).
البته بد نیست در اینجا هم اشاره کنیم به انتقاد نویسنده نشریه سالن از توجه احتمالی تعضای آکادمی اسکار به فیلم آرگو و هم انتقاد سفیر وقت کانادا در تهران که در فیلم هم حضور داشت و با اینکه آدم خوب ماجرا بود (!) از اینکه سازندگان فیلم در کل ماجرا به او شخصیتی در حد یک دربازکن داده اند و همه قهرمانی ها را به پای امریکایی ها نوشته اند شاکی شده و طی سخنانی به فیلم تاخته و عنوان کرده قرار است مستندی در این باره ساخته شده و نقش کانادایی ها در ماجرا روشن شود…خدا به خیر کند!

نوشته زیر نامه یکی از منتقدان است به اعضای آکادمی درباره این فیلم، کسی که احتمالا تحت تاثیر این جو سازی ها نبوده، البته اینجور آدمها تعدادشان در امریکا خیلی هم کم نیست. بعد از این گزارش که از فارس نقل شده چند یادداشت هم از روزنامه بهار بخوانید:
***
اسکار به آرگو جنایت است!
«اندرو اوهیر»، منتقد سینمایی نشریه سالن در نامهای خطاب به ۶ هزار عضو آکادمی اسکار نوشت: در دورهای از رقابتها که شاهد حضور فیلمهای برجستهای هستیم، دادن جایزه اسکار به فیلمی چون «آرگو» یک جنایت است. «اندرو اوهیر»، منتقد سینمایی نشریه آمریکایی «سالن» در نامهای تحت عنوان «چرا آرگو شایسته اسکار نیست؟» خطاب به 6 هزار عضو آکادمی علوم و هنرهای سینمایی نوشت:
اعضاء آکادمی اسکار، سلام، شما در حال انجام یک اشتباه بزرگ هستید، اشتباهی که برای ما رسوایی به بار خواهد آورد، اشتباهی از نوع فیلم «تصادف» و «رقصنده با گرگها» و بیاعتنایی به یک عمر فعالییت حرفهای «استنلی کوبریک»؛ در چنین شرایطی میخواهید جایزه اسکار بهترین فیلم را به فیلم «آرگو» بدهید؟ لااقل در حال حاضر همه اینطور فکر میکنند. شاید پیشتازی فیلم «آرگو» در رقابتهای اسکار هوشمندانه به نظر برسد ولی در واقع «آرگو» قرار دادن یک واقعه دردناک تاریخی در قالب یک فیلم خوش آب و رنگ کاملا تبلیغاتی است.
اینکه یک فیلم را که فیلم خوبی هم نیست به عنوان برنده اسکار اعلام کنید، یک جنایت بزرگ است، بد بودن فیلم «آرگو»، همچون حشرهای آزار دهنده به جان من افتاده است. در سالی پر از فیلمهایی بزرگ با موضوعاتی از تاریخ، اخلاقیات و فلسفه، «آرگو» حتی به چشم هم نمیآید.

تجلیل مکرر از فیلمی که «تنها یک فیلم است» و تفاوت فاحشی با فیلمهای خوب و برجستهای چون «لینکلن» و «سیدقیقه پس از نیمهشب» دارد، چه معنایی میتواند داشته باشد؟ این به این معناست که «افلک» و «کریس تریو»، فیلمنامهنویس، با زحمتی نه چندان مضاعف تنها با دستمایه قرار دادن موضوع بحران تاریخی گروگانگیری در ایران توانسته به چنین جایگاهی برسد، بدتر از همه این است که در نهایت با یک فیلم اکشن قهرمانپرورانه آمریکایی از نوع هالیوودی آن مواجهیم.
اگر گفته میشود که افلک یکی از سیاهترین و آشفتهترین برهههای تاریخی را با تمام جزئیات آن به تصویر کشیده _اگر چه بازسازی خیابانهای شلوغ تهران و سفارت آمریکا به خوبی انجام شده است_ولی من میتوانم شما را قانع که کنم هر یک از قسمتهای این فیلم یک افسانه تبلیغاتی است، برای رسیدن به چنین چیزی به نظر میرسد راهی ندارم مگر آنکه به طور مستقیم درباره آنچه که در آرگو تصویر شده و آنچه که در واقعیت به وقوع پیوسته، بحث کنم.
این حقیقت دارد که «تونی مندز»، مامور سازمان سیا (با بازی «بن افلک») در فراری دادن شش دیپلماتی که در سفارت کانادا پنهان شده بودند، موفق میشود ولی تقریبا هیچکدام از اتفاقاتی که ما در نیمه دوم فیلم «آرگو» میبینیم، در واقعیت به وقوع نپیوسته است.
هیچگاه سوژه ساخت فیلم «جنگ ستارگان» در واقعیت تا این اندازه مورد تاکید آمریکاییها نبوده و یا به عنوان مثال؛ آن هجوم وحشتناک از سوی ایرانیها که بیشتر به دیوانگان شبیه بودند به جانب آمریکاییها در بازار بزرگ تهران، هرگز اتفاق نیافته است، چون آنها (شش دیپلمات فراری و ماموران سیا) هرگز به بازار تهران نرفتند. همچنین در دقیقه آخر در فرودگاه هیچ کنسلی در بلیطها صورت نگرفت که پس از دوباره توسط دولت کارتر مورد تأیید قرار گیرد. حتی صحنه مربوط به تعقیب و گریز لحظه آخر در فرودگاه نیز به هیچ وجه صحت ندارد.
همه این دروغپردازیها با موجز ساخت یک فیلم درام، در فیلمی که تنها یک فیلم است صورت گرفته و نمیتوان ادعا کرد که آن براساس یک داستان واقعی ساخته شده است. نمیتوان گفت که فیلم «آرگو» برای به تصویر کشیدن یک حقیقت تاریخی از برخی جزئیات غیرواقعی نیز بهره برده بلکه باید گفت که در فیلم «آرگو» با استفاده از برخی جزئیات واقعی به یک فیلم افسانهای رسیدهاند.
در این فیلم، شخصیت «افلک» را یک سوپر قهرمان به تصویر کشیدهاند، در حالیکه در واقعیت او تنها با همکاری بسیار صمیمانه کاناداییها توانست به این موفقیت دست یابد.
در «آرگو»، یک داستان پیچیده واقعی درقالب مذبوحانهای از کلیشههای یک فیلم اکشن و دیالوگهای نمایشی قرار داده شده و در نهایت من مخاطب با یک قهرمان آمریکایی پاک و اخلاقمدار روبرو میشوم.
البته فیلم «آرگو» را به عبارتی دیگر میتوان جایزهای بزرگ و خوش آب و رنگ دانست که هالیوود به خود داده، فرایند که طی به خصوص یک دهه اخیر بسیار مورد انتقاد منتقدان سینمایی قرار گرفته است.
در واقع «آرگو» فیلمی است که تجارت فیلمسازی و مردمی که در این صنعت مشغول به کارند را به طرز کاملا چاپلوسانهای به صورتی زیبا تصویر میکند؛ یک استراتژی در هالیوود که تقریبا هیچگاه شکست نمیخورد.
***
چند نکته درباره اسکار

امسال اسکار را یک اسکار سیاسی مینامند. دلیلش را هم حضور سه فیلم «آرگو»، «لینکلن» و «سیدقیقه بعد از نیمهشب» در بخشهای مختلف اسکار برای دریافت جوایز بهترینهای سال 2012 میدانند. به چند نکته درباره حاشیههای اسکار امسال اشاره میکنیم.
به گزارش لسآنجلس تایمز، استودیوهای برادران وارنر و دیزنی در کمپین اسکار هر یک حداقل 10میلیون دلار به ترتیب برای فیلمهای «آرگو» و «لینکلن» خرج کردهاند، اما در شرایطی که فقط هزینه تبلیغ در صفحه اول نشریه ورایتی رقمی حدود 80هزار دلار است، این رقم خیلی غافلگیرکننده نیست. در همین حال، استودیو یونیورسال برای تبلیغ «بینوایان» برای هر یک از رایدهندگان جوایز انتخاب منتقدان یک آیپاد با ساندترک این فیلم فرستاد.
کوآ-وان-جا-نِی والیس 9ساله، با همان تلفظ صحیحی که نوشته شد، جوانترین بازیگری است که تاکنون نامزد جایزه اسکار شده است و این رکوردی است که ممکن است تا سالهای سال هم شکسته نشود.
این کودک سیاهپوست با بازی گیرای خود در فیلم «هیولاهای جنوب وحشی» بحث روز محافل سینمایی شده و اخیرا هم در «جوایز انتخاب منتقدان» عنوان بهترین بازیگر جوان را از آن خود کرده است. به گزارش اسکاینیوز عربی، یک کارگردان آمریکایی با استفاده از ورزش «بُزکشی» که از نمادهای فرهنگی افغانستان است، فیلمی با نام «رویاهای افغان» ساخته که نامزد دریافت جایزه اسکار شده است.
«سام فرنچ»، کارگردان هالیوودی از ورزش بُزکشی که از نمادهای فرهنگی افغانستان شمرده میشود، برای بیان تاریخ فرهنگی این کشور استفاده کرده که دهها سال دچار جنگ بوده است.
قهرمان فیلم جوانی افغانی به نام «فواد محمدی» است که زندگی واقعیاش تفاوت چندانی با نقشی که در این فیلم ایفا کرده، ندارد چراکه کارگردان در حالی او را برای نقش اصلی فیلمش انتخاب کرد که او فروشندهای دورهگرد بود.
این فیلم پس از آنکه نامزد دریافت جایزه اسکار شد، از سوی برخی افغانهای مقیم کشورهای غربی کمکهای مالی دریافت کرد تا «محمدی»، نقش اول فیلم بتواند در مدرسه ویژه آموزش خلبانی و پرواز تحصیل کند و به آرزوهایش برسد. «محمدی» به عنوان یکی از میهمانان جوایز اسکار به لسآنجلس خواهد رفت. داستان این فیلم درباره دو دوست است که آرزو دارند از واقعیت تلخ و دردناکی بگریزند که در خیابانهای کابل به آن دچارند.
شمارش آرای اعضای آکادمی اسکار امسال برای نخستین بار به صورت آنلاین انجام شده است. اما این سیستم بنا بر اعلام آکادمی اسکار، دچار مشکلاتی بوده است.
به گونهای بیش از نیمی از اعضای آکادمی اسکار به صورت آنلاین رای دادهاند و بقیه نیز به روش سنتی، پستی، آرای خود را اعلام کردهاند. البته بیشتر موارد مشکل از آن اعضای بالای 50 سال بوده که حتی ورود به سیستم برایشان سخت بوده است. قطعا این روش برای سرعت بخشیدن به رایگیری بوده است.
امسال 5هزار و 800 عضو آکادمی اسکار نظرات خود را در 24 بخش از مجموع بخشهای رقابتهای اسکار اعلام میکنند. نتایج اعلامشده توسط اعضا بهوسیله موسسه سرشماری PricewaterhouseCoopers در مکانی مخفی دستهبندی شده و سپس شمارش میشود و سپس اسامی برندگان در قالب پاکتهایی مهر و مومشده در دو نسخه در دو کیف دستی جداگانه در دو مسیر مجزا تحت تدابیر امنیتی خاص 24 فوریه همزمان با برگزاری مراسم اسکار به سالن کداک هالیوود، لسآنجلس، فرستاده میشود.
در آنجا نیز چند نفر از کارکنان این موسسه در پشت صحنه اسکار حضور دارند و در زمان اعلام برندگان هر یک از پاکتها را پیش از آنکه هر یک از اعلامکنندگان نتایج روی سن بروند، به دست آنها میدهند.
***
این هم نظر چند نفر از منتقدان و صاحب نظران داخلی درباره آرگو ساخته بن افلک و سیاسی کاری اسکار
برنده کیست؟
امید بنکدار

چند دلیل برای اینکه تصور کنیم فیلم آرگو در اسکار شانس بیشتری برای برنده شدن در بخش بهترین فیلم را دارد: وقتی بن افلک از پلههای سن بالا رفت تا جایزه بهترین کارگردانیاش را در مراسم گلدن گلوب دریافت کند، صدای لرزان و چهره متحیر و آشفتگیاش نشان از آن داشت که خودش نیز تصور نمیکرد شانسی برای برنده شدن در برابر رقبای بزرگش داشته باشد. به همین دلیل آنقدر دستپاچه بود که حتی فراموش کرد از کسانی باید تشکر کند و وقتی همسرش جنیفر گارنر برای معرفی بخش دیگری روی سن رفت، نام کسانی را که همسرش فراموش کرده بود از آنها تشکر کند به حاضران اعلام کرد! حیرت افلک شاید زمانی دوبرابر شد که فیلم توانست جایزه بهترین فیلم را هم از آن خود کند. اما به راستی چرا فیلم آرگو این قدر جدی گرفته شد؟ آیا به لحاظ سینمایی فیلم بزرگ و ارزشمندی است؟ بازیهای خیرهکننده یا فضاسازی خاصی دارد؟ آیا فیلم پرکشش و جذاب و تکاندهندهای است یا به لحاظ فناوری پیشنهاد تازهای به سینما داده است؟ پاسخ همه این پرسشها منفی است. بنده نگارنده بدون آنکه بخواهم به خاطر وطنپرستی نگاه جانبدارانهای در ضدیت با فیلم داشته باشم بر این باورم که آرگو فیلمی بسیار معمولی است. نه فیلمبرداری فوقالعادهای در قیاس با استانداردهای سینمای هالیوود دارد، نه بازیهای تاثیرگذاری. بازی بن افلک بسیار بیروح و سرد (نه به معنی مثبت و اروپاییاش بلکه مترادف با یخ و نچسب!) از کار درآمده و طراحی صحنه و فضاسازی فیلم اگرچه در خیلی از صحنهها سعی شده وفادارانه و واقعگرایانه کار شود بیشتر یادآور معماری و فضای ترکیه است تا ایران. اگرچه این ضعف فیلم بیشتر برای مخاطب ایرانی قابل فهم است تا غیرایرانیها اما این نکته اشکال طراحی فضای فیلم را برطرف نمیکند. آرگو به لحاظ فیلمنامه هم چندان کار پرکششی از آب درنیامده است. شخصیتها به درستی تعریف نمیشوند و همه در حد تیپ باقی میمانند. قصه در سکانسهای مربوط به آمریکا و استودیوی فیلمسازی بسیار کند و کشدار پیش میرود. میزانسنها معمولی و لحظههای تعلیق و هیجان فیلم در بهترین شکلش با فیلمهای متوسط اکشن هالیوودی برابری میکند. فیلم نه به لحاظ فیلمنامه نه به لحاظ کارگردانی و نه در بخش فنی نکته خاص یا خیرهکنندهای ندارد. پس پرسش اینجا است که چرا به آرگو تا این میزان توجه شده است؟
-آیا فیلم بار سیاسی دارد؟
-آیا فیلم احساسات ملی مخاطب آمریکایی را تحریک میکند؟
-آیا قهرمان آمریکایی فیلم مانند همیشه پیروز میدان نبرد و باهوشترین شخصیت فیلم است؟
پاسخ همه این پرسشها مثبت است. پس در حالت بدبینانه میتوان جایزه فیلم آرگو را بیشتر سیاسی و کمتر سینمایی دانست و در حالت خوشبینانه آن میتوان رای داوران را ناشی از احساسات وطنپرستانه و تقدیر از نمایش قهرمانیهای آمریکا تلقی کرد تا قضاوت براساس اصول و ارزشهای فیلمیک فیلم.
با این نگاه و با توجه به اینکه آرگو در بفتا هم توانسته گوی رقابت را ببرد، برنده شدن این فیلم در اسکار هم چندان دور از ذهن نیست. در برابر فیلم فانتزی آنگ لی که بیشترین شانسش را در بخش فناوری و جلوههای ویژه خواهد آزمود و در کنار فیلم فاخر و تاریخی اسپیلبرگ که توجه همگان را به بازی بازیگر نقش لینکلن یعنی دنیل دی لوییس جلب خواهد کرد و فیلم تارانتینو که به خاطر بازیهای نوآورانهاش با ژانر وسترن، شانس بزرگی برای مطرح شدن در بخش فیلمنامه دارد و فیلم هانکه که طعمی کاملا اروپایی دارد و توجه به آن به عنوان بهترین فیلم بعید به نظر میرسد، چه کسی پیروز میدان خواهد بود؟ آیا کمدی دیوید راسل یا موزیکال تام هوپر میتوانند در برابر هجمه تبلیغاتی جوایز آرگو قدعلم کنند؟ یا کاترین بیگلو میتواند با یک جنگی پر از تعلیق دیگر مجسمه طلایی را به خانه ببرد؟ یا این بار هم فیلم آرگو برنده خواهد بود؟ کسی چه میداند!
***
تداخل سیاست وسینما
سینمای سیاسی در اسکار
صادق زیباکلام
هر تعریفی از سینما داشته باشیم، میتوان این نکته را در آن یافت که سینما، هنر است. مشکل هم از همین جا آغاز میشود. فلسفه هنر چیست؟ هنر چرا شکل میگیرد؟ چه هدفی دارد؟ انبوه حرفها و حدیثها درباره هنر هم در پاسخ به این سوالات است: هنر متعهد، هنر برای هنر، فرمالیسم، هنرگریزی از آنچه هست و… سینما را هم میتوان اینگونه نگاه کرد و پرسید که واقعا سینما چیست؟ قرار است چه کند؟ چرا شکل گرفته و کجای زندگی انسان جای گرفته است؟ هدفش آموزش است یا تفریح یا آفرینش یا بیان زیباییها یا ارائه فرم خاصی از نگاه به زندگی یا چیزی در حد هیچ؟! سینماگر از سینما چه میتواند کسب کند؟ لذت خلق هنر یا ارضای خودشیفتگی یا قدرت معنوی یا موفقیت مادی یا کسب شهرت یا…؟

به هر حال شماری از تهیهکنندگان و کارگردانان دغدغههای سیاسی-اجتماعی دارند و برخی این را از منظر هنری و جذابیتی که برای مخاطب دارد فیلم را تهیه و تولید میکنند و میتواند مخلوطی از هر دو باشد. یعنی فیلمسازی در فیلمش یک نکته سیاسی-اجتماعی منعکس کند و در فیلم بعدی خود صرفا سرگرمی را مدنظر قرار دهد. بنابراین خیلی از فیلمها هستند که راه به موفقیتهای بسیار بسیار درخشان در سطح بینالمللی میبرند و لزوما سیاسی هستند. مثلا «جدایی نادر از سیمین» حاوی هیچ پارادایم سیاسی نیست و علت محبوبیت و موفقیت در حقیقت لطافت هنری است که توانسته روابط و عواطف انسانی و فردی را به نحو ارزندهای منعکس کند. بنابراین اینکه در ایران کسانی که در رابطه با دولت هستند، میخواهند این تصور را القا کنند که بردن جایزه اسکار به واسطه ضد ایرانی بودن فیلم است چنین نیست و جایزه اسکار در حقیقت ملاک و معیارش ارزش هنری و ارزشهای سینمایی است.
مثلا فیلم آرگو را باید از نظر بیننده آمریکایی نگاه کنید. از نظر ما اشغال سفارت یک حرکت انقلابی بود، ولی آیا از نظر مردم آمریکا هم یک امر انقلابی بود؟ خیر. از نظر آنها در حقیقت اشغال سفارت ایران کاملا وحشیانه بود که یک عده جوان اعضای سفارتشان را گروگان گرفتند. از نظر سفارت کشتن اعضای سفارت و کنسولگری ایران امری انقلابی است و ما آن را امری غیرانسانی و وحشیانه تلقی میکنیم و اگر روزی طالبان به دستاورد سینمایی پی ببرد حتما در راستای عقیدهاش از آن استفاده میکند و اگر ما هم روزی در مورد اعضای کنسولگری ایران در مزار شریف فیلم بسازیم، فیلمی خواهد بود که علیه این امر ساخته میشود. بنابراین مسئله را باید از این منظر نگاه کرد. نه اینکه در هالیوود یک جریان سازمانیافته صهیونیستی وجود دارد که نشستهاند علیه جمهوری اسلامی فیلم تهیه میکنند و افکار جهانی را علیه ما تحریک بکنند. به نظرم خیلی از اعدامها و دستگیریها در جمهوری اسلامی ایران و تصاویر دستگیری مردم که منتشر میشود به اندازه کافی تبلیغ سوء علیه ایران است بنابراین من این تصور را ندارم که دادن جایزه به فیلمی مثل آرگو به خاطر ضدیت به جمهوری اسلامی باشد.
در عین حال سوالی که میماند این است که چرا فیلمی مثل «قلادههای طلا» راه به هیچ جشنواره بینالمللی نمیبرد؟ پاسخش خیلی روشن است چون این فیلم یک فیلم دولتی است و نه تنها در عرصه بینالمللی با استقبال مواجه نشد حتی در ایران هم به هیچوجه از نظر هنری و سینمایی مورد ستایش قرار نگرفت.
بنابراین چطور میتوان انتظار داشت یک فیلم تبلیغاتی بتواند راه به مراکز بینالمللی هنری ببرد؟ این فیلم موردتوجه اقشار تحصیلکرده جامعه خودمان هم قرار نگرفت و ما چه انتظاری میتوانیم از جامعه جهانی داشته باشیم.
اگر منظور از رابطه سینما و سیاست، این است که «سینمای سیاسی» شکل بگیرد، طبیعی است که این رابطه وجود داشته و دارد و خواهد داشت! سینما، هنری اجتماعی است که نمیتواند از کنار سیاست، بیتفاوت بگذرد. سینماگران بسیاری هستند که دغدغه سیاسی دارند و برای بیان همین دغدغهها رو به سینما آوردهاند. سینمای سیاسی همانقدر ارزش دارد و مورد توجه است که شعر سیاسی و ادبیات سیاسی، تاثیرگذار و ارزشمند است. سینماگرانی که در زمره هنرمندان متعهد و مسئول قرار میگیرند و در قبال تغییرات اجتماعی، وظیفه موضعگیری را بر دوش خود میدانند کم نیستند و البته عموما در قبال این موضعگیری، ضرر مادی هم دیدهاند. چنین رابطهای بین سینما و سیاست اگر نفی شود یا نباشد، حتما سینما چیزی کم خواهد داشت. رابطه سینما و سیاست را از یک زاویه دیگر نیز میتوان بررسی کرد: زمانی که سیاست در خدمت سینما قرار میگیرد! البته معلوم است که چنین امری درباره «سینما» به معنای «هنر» اتفاق نمیافتد. گاهی «سینما» ابزاری است برای قدرت، شهرت و ثروت. در این حال، برای اینکه سینما قدرت و شهرت و ثروت بیشتری کسب کند لازم است که از سیاست کمک بگیرد که این کمک به شکلهای مختلفی صورت میپذیرد: گاهی سیاست نقش پشتیبانیکننده را دارد، همه امکانات و ابزار و توان نهادهای سیاسی به کار گرفته میشود تا فیلمی شکل بگیرد و به خورد افکار عمومی داده شود و هم کار اهالی سیاست راه بیفتد و هم کار اهالی سینما. البته عموما فیلمهای سفارشی، نتیجه مورد نظر سیاسیون را تامین نمیکند اما تاجران سینما معمولا در این معامله، پیروزند.
شکل دیگر کمک گرفتن سینما از سیاست، این است که بر سر فیلمی، جنجالسازی تصنعی صورت گیرد، گروهی مخالف و گروهی موافق شوند و در دو جبهه ظاهرا روبهروی هم هدف واحدی را پیگیری کنند و نهایتا بتوانند افکار عمومی را تحریک و تشویق کنند تا برای تماشای فیلم به سینما بروند و فروش فیلم تضمین شود. این نوع یاری گرفتن از سیاست را فقط کسانی میتوانند اجرا کنند که هم سیاست را بشناسند و هم ظرفیتهای سینما را برای کسب قدرت، ثروت و شهرت؛ اگر کسانی چنین ویژگیای را داشته باشند، میتوانند آیندهای روشن در سیاست و سینما برای خود رقم بزنند و خوشبخت شوند! (مثل قلادههای طلا)
به عنوان مثال اسکار امسال را میتوان به تعبیری سیاسی دانست و در صدر جدول جوایز امسال فیلمی مثل «آرگو» وجود دارد که گفته میشود به دلیل دستاوردهای سیاسی آن به نظر عدهای فیلم خوبی میآید و آن را در سطح جوایز جهانی قرار میدهد. از ابزار هنری به هیچوجه برای پیشبرد اهداف و مقاصد سیاسی استفاده نمیشود. مثلا فیلمی به اسم «کلین فیلد». این فیلم در حقیقت راجع به عملکرد ارتش سرخ بر کامبوج بود و مطمئنم در ایران هم نشان داده شده و مربوط به حوادث انقلابیون کمونیست در کشور کامبوج است که حدود دومیلیون نفر کشته شدند. این فیلم در عرصه بینالمللی موفق بود. بحث آن سیاسی نبود و از نظر هنری هم بسیار موفق بود بنابراین نمیشود گفت آمدهاند و در اسکار و از سینما میخواهند استفاده و یک جور پیام و دکترین سیاسی را منتقل کنند.
اگر میخواهید با سینما ایدئولوژی سیاسی را تبلیغ کنید راه به جایی نمیبرید چون ذات هنر ایدئولوژیکبردار نیست. هنر وقتی در خدمت ایدئولوژیک قرار بگیرد نمیتواند موفق باشد.