Share This Article
شباهتها بين «حفاظ پاسيفيک» اکشن جديد و خيالي سينما و «جنگ ستارهها» شش گانه بسيار پرفروش و فضايي سالهاي 1977 تا 2005 جورج لوکاس در کمترين حد است اما هر دو کوشيده اند يک قصه خيالي ساده و بدوي را با انواع کلکها و البته با تکيه بر پيشرفته ترين اسپشيال افکتهاي در دسترس تبديل به فيلم هايي پرفروش کنند و هر چند گيرمو دلتورو خالق مکزيکي Pacific Rim در اين زمينه يک هزارم جورج لوکاس باني آمريکايي Star Wars ها توفيق نداشته اما فرمولها و اسلوبهاي لوکاس را که چندي پيش کل امتياز ساخت و پخش توليد مجدد اين فيلمها را به والت ديسني فروخت، رعايت و تکرار کرده است. نقطه قوت و از دلايل اصلي توفيق «حفاظ پاسيفيک» سکانسهاي وسيع و عظيم اکشن و برخوردهاي آن است. در دنياي آينده که توأم با وحشت از ناشناختهها است، موجوداتي کريه و بسيار بزرگ که برخي نهنگ وار هستند از درون اقيانوس سر بر ميآورند و سپس با روبوتهاي مافوق پيشرفته درگير ميشوند و اين به مثابه خيزش جنگ از درون گستره اي عظيم از آب است. اداره و کنترل اين روبوتها با دو، سه گروه متخصص اين گونه امور است و حرکاتشان نشان ميدهد که تا چه ميزان روي طبيعي بودن شان در قصه اي که به شدت غير طبيعي است، کار و تلاش صورت پذيرفته است. هر يک از روبوتها به گونه اي کنار نسخه ديگري از تبار خودش حرکت ميکند و کار به گونه اي هدايت ميشود که انگار تعدادي عروسک باز، عروسکهاي خود را به حرکت لازم در ميآورند و هر چه هست يک فرد و حتي يک واحد انساني به تنهايي از عهده هدايت اين همه موجود خيالي و فلزي و ترسناک بر نمي آيند و به کوششي عظيم تر از اينها براي بازي گرفتن از اين کاراکترهاي غير انساني نياز است.
فيلمسازان ابتدا يک مقدمه و پيش درآمدي بر وقايع ميآورند که نشان ميدهد اين موجودات بزرگ و زشترو حمله به کره خاکي را از سالها پيش شروع کرده بودند و اگر انسانها نمي توانند با سلاحهاي معمول و روشهاي رايج جواب آنها را بدهند، به اين خاطر است که چنين برخوردهايي بيش از آن که رقيب را فراري دهد، به ضرر کره زمين و اهالي آن تمام ميشود و شدت ويرانيها به حدي خيره کننده ميرسد و مبارزه جوييها و گشودن آتش انواع سلاحهاي جديد و کهن از سوي هر دو سو و البته جنگهاي تن به تن اين غولهاي سنگين وزن و آن روبوتهاي هوشيار نمي تواند حاصلي جز اين داشته باشد.
اصولاً و بر طبق قصه فيلم Pacific Rim انسانها اين روبوتها را آفريده اند تا به جان هيولاها بياندازند و خودشان بهتر از هر کس ميدانند که به تنهايي حريف اين هيولاها نمي شوند و بهتر است که مبارزه را به افرادي ديگر و قوي تر از خود بسپرند.
روبوتهاي ساخته شده توسط انسانها که به درد اين کار ميخورند، جاگرز ناميده ميشوند و هيولاهاي برخاسته از اعماق کره خاکي که با روبوتها در ميافتند کايخو نام گرفته اند. گذشت زمان هيولاها را بزرگتر، زشت تر و البته قوي تر ساخته و تو گويي آنها پيوسته در حال رشد و تغيير شکل دانند و اينک شرايط به گونه و در مرحله اي است که انگار هيولاها دارند برنده ميشوند و بشريت عقب نشيني کرده و انسانها در خطر جدي هستند. در چنين فضايي صحنههاي برخورد و جنگ و رويا رويي دو قماش فوق، نزديک تر و واضح تر و دلخراش تر از آني است که بزرگسالان بپسندند و بيش از حد طولاني هم هستند و اين بخصوص براي قسمتهاي پاياني فيلم صدق ميکند و اين امر براي ساير فيلمهاي حادثه اي و اکشن و پرهزينه ماههاي اخير شامل قسمت سوم «ايرون من»،«سفرهاي ستاره اي»، «به درون تاريکي»، و «مرد پولادي» هم صدق ميکند. در اين نماها يک يا چند تن از موجودات از چنان سلاح مؤثر و ويرانگري سود ميجويند که بيننده بلافاصله از خود ميپرسد چرا اين وسيله و تدبير را از ابتدا به خدمت نگرفته اند تا آن همه دعوا و رويارويي و پرش و کارهاي آرتيستي را بيهوده شاهد نباشيم!
اگر اين ايراد را ناديده بگيريم بايد متذکر شويم که صحنههاي جنگ و برخورد بسيار وسيع و خوب تهيه شده و تفاوتهاي بين نماها و تصاوير تقريباً کلاسيک را با روشهاي پر آشوب کنوني به نمايش ميگذارد. هر صحنه و سکانس برخورد، حداقل يک غافلگيري را در بردارد و تاکتيکهاي تدوين و ارائه اين صحنهها به گونه اي است که بنظر ميرسد در گذشته چيزي با همين ادوات و نوآوريها مشاهده نشده است. اين فيلم در عين حفظ و اجراي مکرر اصول جنگي اش، کاري است که از ارائه عناصر احساسي و ايجاد حس انساني بين کاراکترها و در متن قصه اش هم ابا ندارد. قهرمان اصلي اين داستان که رالي بکت (با بازي چارلي هانام) نام دارد، طبق داستان اين فيلم زماني خلباني و عمليات جنگي را کنار گذاشت و به کارهاي ساختماني و نقاشي عمارات شهري پرداخت که برادر بزرگش يانسي (ديگو کلاتن هوف) در جنگ با يک هيولا کشته شد.رالي احساس ميکند ارتباطي که با برادرش داشت، هرگز قابل تکرار و کپي برداري نيست و فقدان او را غير قابل جبران ميداند اما وقتي با يک جوان به نام ماکو موري (رينکو کيکوچي) که سالها پيش برادرش در تهاجم هيولاها در توکيو از دست رفته آشنا ميشود و با وي يک تيم کاري تشکيل ميدهد، شرايط و باورهاي او تغيير مييابد و فيلم به بينندگانش ميگويد که بايد به سايرين و برخي تازه واردها اعتماد کرد تا آدمها به يک نقطه تفاهم برسند.
فيلم از اين روابط انساني زياد دارد و ميتوان به ارتباط استاکر پنت کاست (ادريس البا) که فرمانده عمليات جنگي روبوت هاست با ماکو اشاره کرد که اولي معتقد است نبايد ماکو را بيهوده در مسيرهاي پرخطر قرار داد و ميتوان شخصيتهاي نيوتون گايزلر (چارلي دي) و گاتليب (برن گورمن) را هم مثال زد که ميکوشند فرضيهها و روشهاي کار کايخوها را درک و بر اساس آن حرکت کنند. اين که اين فرضيهها نه توجيهي بر اتفاقات فيلم بلکه فقط ايجاد کننده سوالاتي تازه پيرامون آنهاست، نيز طبعاً برخاسته از خصلتها و رويکردهايي از اين دست و امري گريز ناپذير و بديهي است ولي تحت هيچ شرايطي نمي توان اين را خارج از کنترل دل تورو و همکار وي در نگارش سناريو يعني تراويس بيچام دانست و اين باور و البته تصور آنهاست که اگر روزي جهان درگير چنين اتفاقي شود، لابد همان هايي رخ ميدهد که ما در اين فيلم ميبينيم.
مشخصات فيلم
عنوان: «حفاظ پاسيفيک» (Pacific Rim) / کارگردان:گيرمو دلتورو / سناريست ها:دل تورو و تراويس بيچام، بر اساس قصه اوليه اي از درو پيرس. / بازيگران:چارلي دي، چارلي هانام، ادريس البا، رينکو کيکوچي، رابرت کازينکسي، ران پرلمن، لري جو کمپل، برن گورمن، ديه گو کلاتن هوف و براد ويليام هنکه .
منبع: Newyork Times
بانی فیلم – مد و مه – 14 مرداد 1392