Share This Article
پشت ميز نشستهام و اخبار ناراحتكننده را ميخوانم از كريمه گرفته تا مرگ آلن رنه؛ از صفحه كامپيوتر چشم برميدارم و نگاهم به كتابي ميافتد: «سياست خاطره» اثر
تاريخنگاري به نام رائول هايبرگ. رنه كه در سال 1922 متولد شد، دوران جنگ را در پاريس اشغالي گذراند، آنجا بود كه به كلاسهاي بازيگري رفت و همزمان با نخستين تلاشهايش در زمينه فيلمسازي تلاش كرد حرفه خود را آغاز كند. (او در همان زمان به يك دوست تحت تعقيب به نام فردريك تاوارنيك كه بعدها با او به عنوان فيلمنامهنويس همكاري كرد، مخفيانه غذا ميرساند.) رنه پس از جنگ شروع به فيلمسازي كرد؛ دوراني كه در پاريس، خاطره فضيلتي دوپهلو به شمار ميرفت، از اين رو خاطره سوژه فيلمهاي او و حاصل اين تلاش براي درك مفهوم خاطره در سينما، يكي از اصيلترين نمونههاي سبك در تاريخ اين رسانه شد. «شب و مه» مستندي ساخته 1955 درباره اردوگاههاي كار اجباري نازيها در جنگ جهاني دوم را ببينيد. فيلم، يادبودي روشن و صريح است، تلفيقي از فيلمهاي آرشيوي كه البته رنه مجموعهيي از تصاوير اردوگاه را در يك دهه بعد به آن اضافه كرد. فيلم با اين تصاوير آغاز ميشود و به پايان ميرسد و تاثيري دراماتيك، دوگانه و تكاندهنده بر فيلم دارد.
ردپاي سبك درآثار رنه، نماهاي تعقيبي است، همان حركت مستقيم و مرموزي كه نه افتان و خيزان بود و نه سريع و هميشه در هماهنگي با ضرورت صحنه پيش ميرفت. شايد اين نكته در آثار رنه به نظر ناچيز و بياهميت باشد چرا كه دوربين در حال حركت پيش از اين توسط دي. دبليو گريفيث در سالهاي پيش از دهه 20 استفاده شد و در دهه 20 توسط مورنائو به اوج هنري خود رسيد. در آثار ژان رنوار و كنجي ميزوگوچي در دهه 30 و ماكس اوفلس در دهه 40 هم همينطور. اما رنه با حركت دوربين كاري كرد كه انگار براي نخستين بار آن را خودش براي منظوري خاص اختراع كرده است؛ براي تجسم بخشيدن به سيرطبيعي، جاري و غيرانساني زمان.
«شب و مه» فيلمي است درباره مرگ، درباره به ياد آوردن تمامي آنهايي كه در اردوگاههاي كار اجباري كشته شدند و به ياد آوردن اعمال و عقايدي كه منجر به كشته شدن آنها شده است. نخستين فيلم بلند داستاني او «هيروشيما عشق من» هم كه
براساس فيلمنامه مارگارت دوراس ساخته شده، در قالب ديگري همين را القا ميكرد. فيلم، ملودرام رمانتيكي است كه به شكلي غيرآتونال منحرف شده است؛ عشق يك زن فرانسوي (امانوئل ريوا) و يك مرد ژاپني (ايجي اوكادا) با تاريخ جنگ، فاجعه هستهيي كه بر سر ژاپن آوار شد و تمامي سازشهاي اخلاقي درپي اشغال فرانسه توسط آلمان درآميخته است. پيچيدگي آشكار «سال گذشته در مارين باد»، همان فيلم معمايي معروف و بدنام سال 1961؛ در واقع داستان غيرقابل اطمينان بودن و گريزپايي خاطره است. نگاه خيره و خالي يك عاشق، داستان تودرتوي نگاه خيره فراموشي تاريخي است. سبك معماري خشك و صيقلي قلعهيي كه در آن مواجهه عاشقانه اتفاق ميافتد، ويژگياي است كه سكوت سخت و رمزآلود سرگشتگياي اجتماعي را به تصوير ميكشد- تلفيقي از سانسور عمومي و شخصي، از سركوب رسمي و به فراموشي سپردن شخصي كه در بحبوحه جنگ الجزاير، انگار دوباره داشت همان بحرانهايي (هم سياسي و هم فردي) را دوباره تازه ميكرد كه فرانسه در حال بيرون آمدن از آن بود.
سياست اگر در پسزمينه فيلمهايش نبود، حتما در پيشزمينه حضور داشت: «موريل» جنگ الجزاير و خاطره كشتار جنگ جهاني دوم را به ياد ميآورد؛ «لاگورس فيني» خاطره جنگهاي داخلي اسپانيا را زنده ميكند؛ «دوستت دارم، دوستت دارم» فيلم طولاني علمي- تخيلي ساخته شده در 1968، فرض سفر در زمان را با آسيبهاي هويت
درهم شكسته ناشي از مبارزه استعاري كه در دوران مقامت فرانسه در جريان بود، يكي ميكند.
در سالهاي بعد رنه توانست روشهاي پيچيدهتر، راديكالتر و تحليلي براي بررسي رابطه عميق ميان زندگي سياسي و شخصي بيابد، يك نمونه از آن «زندگي يك رمان است» است. در آثار رنه، نقشه بزرگ شادي عمومي و خصوصي از دوران باستان تا تكنوكراسي مدرن گسترده است و پيچيدگيها و ظرايف دقيقي همراه با صحنهسازيهاي مصنوعي تئاتري دارد. با «ملو» ساخته 1986 (عاميانه واژه ملودرام) كه اقتباسي است از يك نمايشنامه معروف نوشته شده به سال 1929، او محتواي تئاتري فيلمهايش را سوژه قرار ميدهد و به تشريفات بسيار زياد «سال گذشته در مارين باد» بازميگردد، همان روشهاي استادانه فريب و پنهانكاري كه در خدمت يك اجراي ماهرانه قرار گرفته، ميتواند حقايق عميق و حياتي كه در يك نگاه ساده از چشم پنهان ميماند را آشكار كند.
محبوبترين فيلم او، «همان ترانه قديمي» به سال 1997، نوعي فيلم موزيكال كاوشگر است. با هماهنگ كردن حركت لبهاي بازيگران با ترانههاي محبوب دوران طلايي فرانسه، او نوعي اشعه ايكس صوتي ساخته تا بتواند به لايه پنهان آشفتگيهاي خونين و قدرت جنجال برانگيز نوستالژي رسوخ كند. از آخرين فيلمهاي او كه در امريكا به نمايش در آمد، «تو هنوز چيزي نديدهيي» از بستر تئاتري با صراحتي بيشتر استفاده ميكند. در خاكسپاري يك نمايشنامهنويس معروف، بازيگران واقعي (از جمله سابين ازمه، همسر آلن رنه) كه در نقش خودشان ظاهر ميشوند، دور هم جمع شدهاند تا ياد و خاطره او را گرامي بدارند. اجرايي كه در نهايت بازيگران ارائه ميكنند، از محدوده مراسم يادبود گذر ميكند و سري به زندگي پس از مرگ ميزند. اما حتي در اينجا زندگي پس از مرگ، روح درگيريهاي سياسي را هم به همراه ميآورد. اين فيلم بر اساس دو نمايشنامه از ژان آنوي («آورد» در سال 1941 در طول اشغال آلمانها و «آنتوان عزيز» در 1969) است، نمايشنامهنويسي كه شهرتش زير سايه فعاليتهايش در دوران جنگ قرار گرفت.
براي رنه، هنرمند زبردست و حاذق سينما، تكنيك راهي است براي گذر از هر آنچه آشكار است و فاش كردن جهان پنهان، جهاني در پس جهاني ديگر. اما پرسشهاي تاريخي بسيار و بحرانهايي كه او در دوران فعاليتش با آنها روبهرو بود، نبايد لذتهاي عميق بصري تمامي آثارش را از ياد ما ببرد. «هيروشيما، عشق من» فيلمي است بسيار احساسي؛ «سال گذشته در مارين باد» صحنههاي درخشاني دارد كه در تاريخ سينما بينظير است و آخرين فيلم او كه هنوز در اينجا به نمايش درنيامده (و ماه گذشته در جشنواره فيلم برلين جايزهيي را از آن خود كرد)، اقتباسي از نمايشنامه آلن آيكبورن به نام «زندگي رايلي» است. فيلمي است بسيار عظيم براي پايان راه او و اثري والا براي ادامه راه.
اعتماد / مد و مه / 18 فروردین 1393