Share This Article
شرقِ اندوه
بهنام حسيني
ژاپن يا آنطور كه مردمانش ميگويند «نيهون» يا «نيپون كوكو»؛ كه به معناي خورشيد و روز، و ريشه و آغاز است يا خداي خورشيد، شرقيترين كشور جهان است؛ همين دو تلاقي خورشيد و شرق، براي ژاپنيها، سرزمينشان را «سرزمين تابان» يا «سرزمين آفتاب تابان» تصوير كرده؛ نخستين سرزميني كه خورشيد از آن طلوع كرده است. ژاپن، نامي است – از ديرباز و بهويژه امروز در جهان- كه وقتي به آن برميخوريم، به احترامش كلاه از سربرميداريم؛ كشوري با مردماني منضبط، قانونمند، فعال و سختكوش؛ كشوري در شرق دور، با آداب و رسوم كهن، با تاريخ و اساطيري ديرين، كه برميگردد به دوره پساپارينهسنگي، كه هنوز خاطره تلخ و زخم ديرينِ هيروشيما و ناگازاكي را بر ياد و سينه دارد؛ بااينحال، ژاپني كه بعد از حمله اتمي آمريكا «بهكلي ويرانشده» توصيف شده بود، اكنون جزو پنج اقتصاد بزرگ دنيا
به شمار ميآيد. در اين ميان، و در طول اين سالها و با همه فراز و فرودها، ادبيات ژاپن راه خود را ميرفته و ميرود، و بهترين مثال براي اين حركت، برندهشدن دو نويسنده ژاپني به دريافت جايزه نوبل است. ادبيات ژاپن را ميتوان به دور كهن، كلاسيك، ميانه و مدرن تقسيمبندي كرد كه از اين دورهها، ادبيات مدرن به دو دوره پيشامدرن و مدرن تقسيم ميشود. نخستين آثار ادبي ژاپن در دوره كهن يا «نارا» (794-710 ميلادي) خلق شده؛ دورهاي كه شهر «نارا»ي فعلي پايتخت ژاپن بود. ادبيات كلاسيك در ژاپن عموما به ادبياتي اطلاق ميشود كه دوره «هِيان» (1185-794) نوشته شده؛ دورهاي كه به عصر طلايي ادبيات ژاپن نيز مشهور است. بسياري از گونههاي ادبي و شعري ژاپنِ امروز ريشه در داستانها و شعرهايي دارد كه در آن دوره نوشته شده. ادبيات قرون وسطي در ژاپن (1603-1185) كه تحتعنوان دوره «ميانه» از آن ياد ميشود، تحتتاثير جنگهاي داخلي زيادي است كه در اين كشور رخ داده. اين جنگهاي داخلي منجر به ظهور طبقهاي از سلحشوران شد. ادبيات اين دوره به موضوعاتي مانند مرگ و زندگي، سادهزيستي، و رستگاري با مرگ ميپردازد. ادبيات دوره «پيشامدرن» در ژاپن محصول دوره عمدتا آرام حكومت خاندان توكوگاوا (1868-1603) است. ظهور طبقه كارگر و متوسط در اين دوره در پايتخت جديد ژاپن، يعني اِدو (توكيو)، منجر به ظهور گونههاي ادبي عامهپسند در ژاپن شد. گونههاي ادبي جديدي در اين دوره وارد ادبيات ژاپن شد كه اين امر ناشي از افزايش سطح سواد در شهرنشينان و توسعه كتابخانههاي عمومي بود. اگرچه ادبيات غرب به ميزان بسيار ناچيزي از طريق بازرگانان هلندياي كه به ناکازاكي رفتوآمد داشتند وارد ژاپن ميشد، داستانهاي محلي چيني بزرگترين منبع خارجي در ادبيات ژاپن در دوره «پيشامدرن» به شمار ميآمد. در دوره توكوگاوا، همانند دورههاي پيش از آن، نوشتههاي تحقيقي و علمي همچنان به زبان چيني منتشر ميشد كه اهميتش در ژاپن به همان اندازه زبان لاتين در اروپا بود. ادبيات مدرن (1868-1945) و پسامدرن نيز از سالهاي بعد دهه پنجاه و شصت ميلادي راه خود را در ادبيات ژاپن باز كرده است. در دهه نخست پس از سال 1945، بسياري از نويسندهها تصويرِ ژاپن ويرانشده را، از لحاظ جسمي و روحي، در داستانهايشان ترسيم ميكردند. نويسندههاي ديگري بودند كه «پدرِ از دسترفته» را با شخصيت مادري بخشنده جايگزين كردند كه ضعف قهرمانهايش را ميپذيرد و از آنها در برابر مجازات محافظت ميكند. در اين زمان، صداي زنان نيز دوباره شنيده شد كه اين امر تا حدودي به اين دليل بود كه زنان ديگر براي كسب اعتبار نيازي به پدران و شوهران غايب و پريشانحالشان نداشتند. نويسندههاي قديميتري كه پيش از جنگ اقيانوس آرام به شهرت رسيده بودند نير دوباره شروع به داستاننوشتن كردند. ترجمه آثار نويسندگان ژاپني نيز در اين دوران بسيار رونق گرفت و باعث شكلگيري «عصر طلايي» ادبيات ژاپن در دنيا و منجر به اعطاي جايزه نوبل ادبيات به ياسوناري كاواباتا در سال 1968 شد. تفاوتهاي محرز بين ادبيات ژاپن در دهه 1970 و ابتداي قرن بيستويكم در سخنرانيهاي تنها نويسندههاي ژاپنياي كه تابهحال برنده جايزه نوبل ادبيات شدهاند به خوبي نمايان است. ياسوناري كاواباتا سخنراني خود پس از دريافت اين جايزه را «ژاپن، زيبا و خودم» نام نهاد. وقتي كنزابورو اوئه اين جايزه را در سال 1995 دريافت كرد، از سلف خود پيروي كرد و عنوان سخنرانياش را «ژاپن، مبهم و خودم» نامگذاري كرد. او در اين سخنراني تبديلشدن جامعه ژاپن را از تمدن بيگانه آسيايي به فرهنگي بهشدت بينالمللي و غربگرا توضيح داد. ابهامي كه اوئه به وجودش در ادبيات معاصر ژاپن اشاره ميكند اشكال مختلفي دارد. نويسندههاي معاصر ژاپني بهندرت به ريشههاي ادبيات كلاسيك اين كشور توجه ميكنند. در حقيقت، اهميت مكان و توجه به هويت ژاپني در ادبيات كنوني ژاپن كاملا ناپديد شده است و ادبيات اين كشور بيشتر به ادبيات ديگر كشورهاي صنعتي شباهت دارد تا به آثار گذشته ادبيات ژاپن. بسياري از نويسندههاي ژاپني از «بيرون» به ژاپن نگاه ميكنند كه اين موضوع يا ناشي از ديدي است كه با زندگي در خارج از اين كشور به دست آوردهاند يا ناشي از جايگاه «مطرود»ي است كه در جامعه فعلي ژاپن براي خود قائلاند. ميتوان گفت كه هاروكي موراكامي اكنون مشهورترين نويسنده ژاپن است. دنياهاي پر از اضطراب و پريشانياي كه موراكامي و نويسندههايي مانند وي با ديد پسامدرنِ خود ترسيم ميكنند، بيانگر بيقراري همهگيرِ جوامع در دنيا و اشتياق براي يافتن راههايي خلاقانه براي رهايي از روزمرگي است. ترديدي نيست كه خوانندهها همچنان به ادبيات روي ميآورند تا با دنياهايي جديد آشنا شوند، از پيله خود بيرون بيايند و به ديدگاههاي جديدي دست يابند.
آرمان