Share This Article
در باب توجه سيد جواد طباطبايي به تاريخ در آثار دهه 80
حامد زارع
سيدجواد طباطبايي در آثار اوليه خود کوشش فلسفي در جهت بازشناساندن انديشه سياسي در ايران زمين دارد. ليکن طباطبايي در آثار متأخر خود است که ساحت تاريخي را نيز به مباحث خود اضافه ميکند. وي معتقد است که «در شرايط كنونى طرح «تأملى درباره ايران» در حد فاصل ميان تاريخنويسى جديد، تحول مفاهيم و تاريخ انديشه سياسى ادامه مىيابد و هدفى جز اين ندارد كه پرتوى بر برخى از زواياى تاريخ آگاهى ملى ما به ويژه بر دورههاى افول آن بيفكند.»1 از اين روست که طباطبايي در کتابهاي «ديباچهاي بر نظريه انحطاط ايران»، «مکتب تبريز» و «حکومت قانون» انديشه و خرد فلسفي را با توجه به نسبتي که با تاريخ ميتواند برقرار کند، مورد دقت قرار ميدهد. در مسير دستيابي به تاريخ آگاهي ملي، بايد اين نکته را در نظر داشت که از نگاه سيد جواد طباطبايي دليل نازايي انديشه جديد از سنت در ايران زمين اين بود که سنت، نميتوانست از خود پرسشي طرح کند تا به فراخور پاسخ به آن، انديشه جديد رشد کند. يعني تاريخ ايران زمين به يک اعتبار تاريخ عدمي است، برعکس غرب که تاريخ وجودي دارد. همانطور که روشن شد، يكى از موضوعات مورد بحث طباطبايي دورهبندى تاريخ ايران زمين است. سيد جواد طباطبايي با اقتفا به هگل، تاريخ را امري ميداند که مكان تكوين آگاهى قومى است و علم تاريخ نيز به تبع تبيينى با اسلوب علمى از سوانح آگاهى ملى عرضه مىكند. سيد جواد طباطبايي بر آن است كه بايد تاريخ آگاهى و بيدارى را نوشت و خود وي نيز در اين جهت كوشش مىكند که دورههاى ظهور و سقوط اين آگاهى را نشان دهد.
طباطبايي هماره بر اين امر تأکيد دارد که با توجه به وضعيت «زوال انديشه»2 و نيز تصلب سنت در ايران، با امکانات خود سنت، نميتوان با سنت مواجه شد؛ در نتيجه بايد از تجدد به مثابه تکيهگاهي در بيرون از سنت بهره برد و از اين معبر به بازشناسايي و بازانديشي سنت پرداخت. از نظر طباطبايي تنها راه شناخت صحيح سنت و درک آن، از موضع تجدد امکانپذير است و به همين دليل است که تأکيد طباطبايي در آثاري که منتشر کردهاست، بيشتر بر تجدد است. اما منظور طباطبايي از سنت و تجدد در تاريخ انديشه سياسي ايران زمين چيست؟ سيد جواد طباطبايي در مقام نويسندهاي که به ايران زمين و تاريخ آن اهميت فزايندهاي ميدهد، سنت و تجدد در تاريخ انديشه سياسي ايران زمين را جديتر از هر انديشمند ديگري دنبال ميکند. چه اينکه سيد جواد طباطبايي معتقد است که تا زماني كه طرحي از تاريخ انديشه در ايران زمين نداشتهباشيم، بررسيهاي تاريخي راه به جايي نخواهد برد. چه اينکه از نظر او ايران زمين سرزميني است که «هر حادثهاي در تاريخ آن را بايد چونان گرهگاهي مورد بررسي قرار داد كه در آن تار حادثه تاريخي در پود انديشه چنان در هم تنيدهاست كه جدا كردن آن دو از يكديگر ممكن نيست.»3 اهميت بسزاي ايران زمين نزد طباطبايي به سبب برجستگي تاريخ در پژوهشهاي اوست. به همين خاطر است که اگر از سنت و تجدد سخن گفته ميشود، به اين اعتبار است که پيش از آن، تاريخ به قديم و جديد تقسيم شده است.
معمولاً دورههاي تاريخي را با توجه به گسستهايي که در آن صورت ميگيرد، دورهبندي ميکند. در تاريخ اروپا ما با سه دوره باستان، سدههاى ميانه و دوران جديد مواجهيم. در ايران زمين اما اگرچه از نظر طباطبايي نزديك به يك سده از آغاز تاريخنويسى جديد گذشته است اما او معتقد است که مبناي دورهبندي تاريخ ايران زمين هنوز به خوبي روشن نيست. «علت اين امر آن است كه مبناى نظرى دورهبندى معلوم نيست و توضيحى درباره سازگارى مفاهيمى كه از تاريخ غربى مىگيريم داده نشده است.»4 به عبارت بهتر دورههاي تاريخ ايران زمين متعدد است و شايد بهاندازه سلسلههاي تاريخي بتوان براي آن دورههايي خاص قائل شد. اما «دوران» تاريخ ايران را ميتوان به «قديم» و «جديد» منقسم کرد. از نظر طباطبايي با تشكيل دارالسلطنه تبريز و بر اثر انقلابهايى كه در ساختار انديشيدن ايرانى پديدار ميشود، دوران جديد تاريخ ايران آغاز مىشود. از دوره مقدمات جنبش مشروطهخواهي «دوران» تازهاي شكل گرفته است كه محور آن مناقشه بر سنت تفكر قدما و شكل گيري دورهاي است كه سيد جواد طباطبايي آن را آستانه تجدد ايران نام نهاده است. آستانه تجدد ايران، كليد توضيح و تفسير تاريخ قديم انديشه نزد طباطبايي است
سيد جواد طباطبايي متفکري است که در سالهاي اخير كوشش بسياري كرده است تا بتواند نظريه جديدي درباره سنت، به گونهاي كه با مواد تاريخ انديشه در ايران سازگار باشد، عرضه كند. همانطور که ذکر شد، در جلد نخست تاريخ انديشه سياسي جديد در اروپا، مباني بحث نظريه سنت در الهيات مسيحي توسط طباطبايي مطرح شده است و در جلد دوم تأملي درباره ايران نيز كوشش شده است تا نظريهاي درباره سنت از ديدگاه تاريخ انديشه در ايران زمين مطرح شود. طباطبايي بر آن است که در ايران زمين ارتباط با سنت قطع شده است. به عبارت بهتر براى ايرانيان سنت سيال نيست. در صورتي که براى غربيها سنت سيال است. منتها در مغربزمين آگاهى باعث اين سياليت و پويايي و زايندگي سنت شده است. اگر هگل مىگويد تاريخ عبارت است از سير و تحول آگاهى، به اين دليل است كه در مغربزمين تاريخ جريان پيدا مىكند. به نظر ميرسد که طباطبايي سر آن دارد که با بازخواني انتقادي سنت به کمک انديشه جديد، راه را براي زايندگي سنت و وصول به يک تجدد ايراني سود جويد. آنچه که طباطبايي تصلب سنت ميخواند، باعث ميشود که پرسشهاي ايراني به دليل جمود سنت و عدم توانايي طرح پرسش در آن، به کمک دستگاه انديشه غربي طرح شوند. از ديدگاه طباطبايي تا زماني كه نتوان مفهوم جديدي از سنت را با توجه به مواد تاريخ انديشه در ايران تدوين كرد، بحث تصلب سنت نيز راه به جايي نخواهد برد.
موضوع کتاب «مكتب تبريز» تدوين نظريهاي براي سنت در ايران است. مكتب تبريز بخش نخست دومين جلد تأملي درباره ايران است. اين كتاب با مقدمهاي درباره تاريخنويسي ايراني آغاز ميشود. سيد جواد طباطبايي به دنبال بيهقي، تاريخ را مكان تكوين آگاهي ميداند و «علي شريعتي» را در زمره نويسندگاني قرار ميدهد كه با نوشتههاي خود راه آگاهيزدايي ايرانيان را هموار كردهاند. وي معتقد است: «در شرايطي که ما قرار داريم، يعني آنچه من آن را «تصلب سنت» خواندهام و در زوال انديشه، نوشتن تاريخ پايهاي انديشه در ايران، بيآنکه دريافتي از تاريخ انديشه در اروپا داشته باشيم، ممکن نيست. به عبارت ديگر، بحث در «شرايط امتناع» تجدد در ايران جز بر پايه نتايج بحثي در «شرايط امکان» آن در اروپا ممکن نخواهد شد.»5 گفتم كه طباطبايي اين بحث را از بيش از دو دهه پيش آغاز كرده بود، اما اجمالي از آن بحث را اينك عرضه ميكند. علت اين تأخير را بايد در رويكرد او به مشكل سنت و تدوين مفهوم آن جستجو كرد
پي نوشتها:
1- سيد جواد طباطبايي در: گفتوگو با روزنامه شرق، شماره 954، 18 دي 1385، ص 22
2- امري که به صورت ايجابي در افکار دکتر طباطبايي وجود دارد يک چيز است و آن، همان چيزي است که در «زوال انديشه سياسي در ايران» نيز آورده است. از نظر او رابطه عقل و شرع در يک دورهاي از تاريخ فکري ما به هم خورده است. طباطبايي در آن کتاب سعي کرده است تا نشان دهد که به چه ترتيب تا قرن چهارم، پنجم و ششم هجري عقل، معيار و ضابطه همه امور در ايران و در اين گوشه از جهان اسلام، بوده است و حتيگرايش عمده آن بود که شرع را نيز عقلي بفهمند. اما بعد از يورش مغولان اين ترکيب و نظم ميان عقل و شرع به هم خورد. هرچه ما در تاريخمان تا آغاز دوران قاجار جلوتر ميآييم، اين نسبت، بيشتر و بيشتر به نفع نظام شرعي به هم ميخورد. از اينجاست که سيد جواد طباطبايي بحث انحطاط را مطرح ميکند.
3- سيد جواد طباطبايي در: گفتوگو با روزنامه شرق، پيشين، ص 22
4- همان
5- سيد جواد طباطبايي، پروژه فکري من؛ گفتوگو با روزنامه ايران، بخش اول، شماره 2594، 7 مهر 1382، ص ۸
مهرنامه