Share This Article
نگاهی به فیلم سرخ تند ساخته داریو آرجنتو
نبش قبر، ممنوع!
اردوان شکوهی
داريو آرجنتو ميگويد: «بعد از شكست مطلقِ كمديِ پنج روز در ميلان (1973)، اين كاملا منطقي بود كه به قالبِ جالو (فيلمهاي ترسناك ايتاليايي) بازگردم. فكر ميكنم سرخ تُند به اين دليل اينقدر خوب و مورد توجه طرفدارانم است كه من با تمام قوا به شيوهي روايي پيشين خود بازگشتم؛ با نيرويي آشكارا شورانگيز كه مرا در تمام جهاتِ صحيح، متمركز كرد. من با تمام عشق، با تمام شور، با تمام وجود، به قلمروي قدرت خود بازگشتم و تجلي آن در پيچيدهترين داستاني است كه تا بهحال نوشتهام. من طرح اوليهي سرخ تند را در خانهي متروكهي پدريام در حومهي رم نوشتم چون نميخواستم زماني كه اين تودهي درهمتنيده از ايدهها را روي كاغذ ميآورم هيچچيز برايم مزاحمتي ايجاد كند. آن خانه، تلفن نداشت و به دوستانم گفتم كه هيچكس سرزده به ديدنم نيايد. دنبال تنهايي مطلق بودم. تصور نميكردم كه نوشتن داستاني چنين كابوسوار در مكاني چنين غريب، تشويشها و نگرانيهاي خودش را به دنبال داشته باشد. با اين همه، آن فضا هراس بيشتري را به سناريوي نهايي اضافه كرد. من حركاتِ متفاوت دوربين را آزمايش كردم و زمانهايي طولاني به مكانيسم پيچيدهي [كار كردنِ] ساعت خيره شدم تا راهي براي پي بردن به اهميت نقش هر قطعه در اين مكانيسم پيدا كنم. رگهاي از ابهام در تكتكِ شخصيتهاي سرخ تند وجود دارد و هر كس در آن بالقوه يك قاتل است؛ از دختر كوچكي كه حيوانات را آزار ميدهد تا جيانا كه موقع غلبهاش بر مارك در مُچاندازي، فرياد پيروزي سر ميدهد. هر كس يك مظنون با افكار سلطهجويانه و كُشنده است. حتي صحنههاي آرام هم با تهديدي آشكار و آزاردهنده تمام ميشوند. ميخواستم سرخ تند احساسات جديدي را در تماشاگر تلفيق كند و مرزهاي ميان فيلم تريلر و ترسناك را درنوردد».
سرخ تند همراه با برناردينو زاپوني نوشته شد؛ همكار طولانيمدت فدريكو فليني در فيلمنامهنويسي كه ساتيريكون (1969)، رم (1972) و كازانووا (1976) را همراه استاد نوشت. تنها تجربهي زاپوني در سينماي فانتزي پيش از همكاري با آرجنتو، همكاري در نگارش فيلمنامهي توبي داميت، اپيزود ستايششدهي فليني از گلچين آثار ادگار آلن پو در داستانهاي شگفتانگيز (1967) بود. و دقيقا به خاطر همين بازخواني راديكالِ پو بود كه آرجنتو خواستار همكاري با او شد. آنها در كنار يكديگر، يك خط داستاني پيچيده و آكنده از ارجاعات تلويحي به فرويد را طراحي كردند؛ داستاني پيرامونِ يك پيانيستِ انگليسي موسوم به مارك دالي (ديويد همينگز) كه شاهد مرگ وحشيانهي زني تلهپات به نام هلگا اولمان (ماشا مريل) است. هلگا بعد از رعشههاي ناشي از كشف حضور يك قاتل رواني در جلسهي انجمن فرا-روانشناسي، در آپارتمانش به قتل ميرسد. مارك كه با عجله براي نجات او به آپارتمانش ميرود، سرنخي كليدي را در يكي از نقاشيهاي روي ديوار ميبيند. باري ديگر، قهرمان آرجنتو بايستي جزئيات چيزي را كه ديده به خاطر آورد و در داستاني سراسر خون، كه جنايتهاي گذشته باز ميگردند تا مرتكبشان را به دام بيندازند، پرده از هويت قاتل بردارد.
«برناردينو از آن جنس آدمهاييست كه وارد اتاق ميشود و انرژي مثبت پخش ميكند. تجربهي نوشتن با او فوقالعاده بود چون او با فليني كار كرده بود و كتابي هم دربارهي ارواح نوشته بود كه من دوست داشتم». رنگ سرخ، در همراهي با عنوان فيلم، رنگِ غالب در فيلمبرداري پُر كنتراستِ لوئيجي كوويله است. سرخ تند هم مثل شلاق نُه رشته (1970)، عمدتا در لوكيشنهايي در تورين فيلمبرداري شد. فيلمبرداري آن در اوايل سپتامبر 1974 شروع شد كه شانزده هفته طول كشيد. «تورين به دلايل فراوان، جادوييترين شهر در ايتالياست. اصليترين دليلش اين كه در تورين بيشتر از تمام شهرهاي اروپا، به استثناي ليون در فرانسه، شيطانپرستانِ فعال حضور دارند. ميخواستم آن گرايش پنهاني به خرافات در پسزمينه نقش داشته باشد».
داريا نيكولودي، بازيگر نقش جيانا و يكي از هنرپيشههاي اصلي سرخ تند است؛ زني كه بعدها نقشي كليدي در شيفتِ كارنامهي هنري آرجنتو از جالو به ماورا الطبيعه بازي كرد. «از همان لحظهاي كه متوجه حضور داريا در مالكيت، ديگر دزدي نيستِ اليو پتري (1973) شدم، آشكارا تقديرم با او گره خورد. قبل از اولين ديدار با داريا، كاملا از زنان دست شسته بودم؛ مقطعي در زندگيام بود كه براي اولين بار از نداشتن رابطه با زنان، شاد بودم. دربارهي رموز عشق، چيزي كه خودتان ميليونها بار دربارهاش شنيدهايد، چه ميتوانم به شما بگويم؟ داريا هم مثل من اسكيزوفرنيك است، با وجود اين، ما در سلسلهمراتبي متفاوت با هم ارتباط برقرار كرديم. اين رابطهاي توفاني بود كه همانقدر نشيبهاي متعددي داشت كه فرازهاي شگفتانگيزي؛ بهترينشان تولد دخترمان آسيا بود. اگر من به اين باور نرسيده بودم كه ما دو روي متفاوتِ يك سكه هستيم، ساليان متمادي كنارش نميماندم. حالا برايم سخت است دربارهي رابطهمان صحبت كنم چون آنقدر چيزهاي بد دربارهاش گفته شده كه حتي براي خود من هم دشوار بوده واقعيت را از داستان جدا كنم. با وجود اين، عليرغم تمام بحثها، جدلها، اتهامها و دروغها، من آنچه را ميانمان گذشته، تغيير نميدهم. دستاورد نهايي اين رابطه، فيلمهايي بود كه كنار هم ساختيم و دختري كه بزرگ كرديم».
ديويد همينگز به خاطر همكارياش با ميكل آنجلو آنتونيوني در فيلم شاخص آگرانديسمان (1966) به عنوان همبازي نيكولودي انتخاب شد. آرجنتو ميخواست همان اتمسفر مرموز و چشمانداز به لحاظ بصري، گيرا از "توهم در برابر واقعيت" را واكاوي كند كه آنتونيوني پيش از او به استادي خلق كرد. و مارك دالي، مثلِ توماسِ آگرانديسمان در لندنِ دوران گذار دههي شصت كه فقط عكسي گنگ و مبهم از جسدي احتمالي در پارك گرفته، هيچ مدركي ندارد كه آنچه او در آپارتمان اولمان ديده، واقعي بوده يا صرفا زائيدهي ذهن بيش از حد فعال اوست. دالي براي پي بردن به درستيِ چيزي كه ديده، بايستي همانقدر از ذهن خودش بپرسد كه از ذهنهاي احتمالا مختلشدهي سايرين. اگر منظور آنتونيوني اين بود كه معرفي يك دوربين، واقعيت را براي هميشه منحرف ميكند و هيچكس قادر به ديدن واقعيتِ مطلق نيست، پس دوربين آرجنتو با خوشحالي آن نگرش سوبژكتيو را براي چشمانداز خودش از توهمي آغشته به خون ميگستراند. آرجنتو ميگويد: «ديويد هنگام شروع فيلمبرداري اضافه وزن داشت و از او خواستم ده كيلو وزن كم كند. ميخواستم سرخ تند بزرگتر از زندگي باشد… بزرگتر از تمام فيلمهايي كه پيش از آن ساخته بودم… اما نه هنرپيشهي مرد نقش اول آن!»
اگرچه اسم جورجو گاسليني در عنوانبندي كنار گروه گابلين ميآيد، اما موسيقي راكِ پراگرِسيو اين گروه، قطعات تصنيفشدهي گاسليني را كاملا تحتالشعاع قرار ميدهد. موسيقي گابلين هيجان فزايندهي زايدالوصفي را به لحن پالودهي سرخ تند اضافه ميكند و ساند ترك آنها نقطهي عطفي در ژانر وحشت است. «بعد از مشكلات فراواني كه با انيو موريكونه سر فيلم چهار مگس روي مخمل خاكستري (1971) پيدا كرده بودم، ميخواستم از موسيقي Deep Purple در آن فيلم استفاده كنم. جورجو گاسليني تصنيف موسيقي سرخ تند را همزمان با فيلمبرداري شروع كرد اما او حال و هواي جديد حاكم بر فيلم را نفهميده بود و ساند تركي كه به من ارائه كرد فاجعه بود. براي موسيقي جايگزين، سه ماه فرصت داشتم. با هواپيما رفتم لندن ببينم پينك فلويد علاقهاي به همكاري دارد يا نه؛ آنها تمايلي نشان ندادند. بعد سراغ دوستان موزيسينَم در رم رفتم تا از آنها ايده بگيرم. روزها فيلمبرداري ميكردم و شبها در جستجوي ساند ترك بودم. بعد، يك نوار آزمايشي از گابلين شنيدم كه واقعا دوستش داشتم. مشخص بود كه آنها تحصيلات آكادميك دارند و نواختن گيتار را صرفا در خانهشان ياد نگرفتهاند. با كلوديو سيمونِتي [سرپرست گروه گابلين] دربارهي احتمال همكاريشان براي ساخت موسيقي سرخ تند صحبت كردم و آنها روز بعد دو قطعهي محشر برايم فرستادند. بلافاصله با آنها قرارداد بستم. آنها پيش از اين هرگز فكرش را هم نكرده بودند كه موسيقي براي فيلم بنويسند بنابراين ما يك ماه را در استوديو كنار هم گذرانديم تا روي موسيقي بداهه كار كنيم و آنجا بود كه ساند ترك سرخ تند متولد شد. من دوست داشتم نقش مستقيمي در فرآيند خلق موسيقي داشته باشم و آنها در هماهنگ كردن خودشان با اتمسفر فيلم و سبك شخصيام بسيار با استعداد بودند». در ادامه ثابت شد كه تصميم مخاطرهآميز آرجنتو در استفاده از موسيقي گابلين، همانقدر در سينماي بينالمللي تاثيرگذار بود كه تصميم جرج لوكاس در استفاده از ترانههاي قديمي اريژينال به عنوان مكملي دراماتيك در ديوارنوشتههاي امريكايي.
«اخيرا شنيدهام كه ميراماكس و يك استوديوي ديگر، حقوق بازسازي امريكايي سرخ تند و سوسپيريا را خريداري كردهاند. ميخواهم هر طور كه شده جلوي اين اتفاق را بگيرم. محال است كه با آن موافقت كنم و اميدوارم كه خواستهها و حقوق من فراموش نشوند. ميخواهم امكان بازسازي احتمالي هر يك از فيلمهايم را به حداقل برسانم و اگر مجبور باشم در دادگاه خواهم جنگيد. نگاه كنيد كه سيستم استوديويي امريكايي با بازسازي آثار كلاسيك چه كرده است. تمام اين بازسازيها فاجعه هستند. همهي فيلمهاي من به دورههاي زماني مشخصي متصل هستند و خلق دوباره يا به روز كردنشان غيرممكن است. چرا آنها از ايدههاي خودشان الهام نميگيرند و مال من را نبش قبر ميكنند؟ من با تمام وجود در برابر اين كشتار بيرحمانه ميايستم».
…..
منبع: كتاب داريو آرجنتو؛ مَرد، افسانهها و جادو، نوشتهي آلن جونز. هفت فاز