Share This Article
ما و جرج اورول
والري مهيرز، مايكليئو
ترجمه: محسنموحديزاد
اورول كيست: جرج اورول با نام واقعي اريك آرثر بلر، شصتوپنج سال است كه مرده، اما هنوز بهطور پيوسته خوانده ميشود و درباره او و آثارش حرف زده ميشود. اورول متولد 1903 در هندوستان از خانوادهاي انگليسي- هندي است. پدرش كارمند اداره كشف قاچاق بود. اورول تحصيلات خود را در كالج ايتون در انگلستان به پايان بُرد. در 1922 پس از خروج از كالج در دستگاه مستعمراتي برمه در هندوچين به كار اشتغال يافت. در 1928 از شغل خود استعفا داد تا به كار ادبي بپردازد. در دوره كنارهگيري، آثار نويسندگاني چون جيمز جويس، تي. اس. اليوت و دي. اچ. لارنس را مطالعه كرد كه در او نفوذ بسياري بر جاي گذاشت. در بازگشت به اروپا مدتي در فرانسه و لندن با فقر و بدبختي زندگي كرد. خاطرات اين سفر را در كتاب «تهيدستي در پاريس و لندن» (1933) توصيف كرده است. در همين سال داستان «روزهاي برمه» را منتشر كرد: داستاني خيالانگيز از كشمكشهاي نژادي در آسيا. اورول در 1936 به روزنامهنگاري پرداخت، سپس در جنگهاي داخلي اسپانيا، در ارتش انقلابي شركت كرد و به سختي مجروع شد و هنگامي كه قتلعام مردم را به دست كمونيستها كه با استبداد مطلق، قدرت را به دست گرفته بودند، مشاهده كرد، بسيار نگران شد و ادراك خود را از سوسياليسم در كتاب «به ياد كاتالونيا» (1938) نشان داد. از آن پس ايمان و عقايد سياسي او تزلزل يافت و تحول روحياش در آثار اين دوره منعكس گشت. از آن جمله: «مزرعه حيوانات» (1945)، داستاني تخيلي و استعاري است با هجوي بسيار تند و شديد درباره استبداد و استالينيسم. «نوزده- هشتادوچهار» (1949) كه سرخوردگي نويسنده و روياي غمانگيز و پيشگويي وحشتناكي را از دموكراسي آينده، پيش چشم خواننده ميگذارد. اورول، طي جنگ دوم جهاني با سرويس شرقي بي. بيسي و از 1934 با روزنامههاي كارگري تريبون و آبزرور همكاري كرد. در 1949 به كلي از جامعه كناره گرفت و در انزواي كامل به سر برد و سرانجام در سال 1950 بر اثر ابتلا به بيماري سل در لندن درگذشت.
مزرعه حيوانات: با وجود مخالفت معروف جرج اورول با حاكميت مستمر بريتانيا در هندوستان، در آگوست 1941 به استخدام بخش هندي سرويس شرقي بي.بي.سي درآمد تا جهت مقابله با پروپاگانداي راديويي آلمان و ژاپن برنامه تهيه كند. دو ميليون نيروي داوطلب هندي در جبهه بريتانيا مبارزه ميكردند، و تكليف بي.بي.سي اين بود كه براي تداوم حمايت هنديها تلاش كند. وي بيش از دو سال گزارشات خبري هفتگي تهيه ميكرد، ساخت و توليد برنامههاي بحث و گفتوگوي فرهنگي سفارش ميداد، قصههاي راديويي تنظيم ميكرد و گزارشنويسي و ديالوگنويسي انجام ميداد. از آنجاييكه از نظر ذخيره كاغذ در مضيقه بودند، چاپ روزنامه و مجله، كه جولانگاه فعاليت اورول به حساب ميآمد، بسيار محدود بود. توليد و پخش برنامه اين فرصت را به وي داد تا [روحيه] روزنامهنگاري ادبي و نظريهپردازي سياسي خود را حفظ کند. با توجه به سرعت نگارش رمان «مزرعه حيوانات» (اورول اين اثر خود را ظرف مدت سه ماه و درست بعد از جداشدن از بي.بي.سي در نوامبر 1943 تكميل كرد)، شفافيت و ايجاز آن، جذابيت جهانشمولش، و فرم اساسا متفاوت آن نسبت به تمام آثار قبلياش بهتر است. تجربه اورول در تنظيم كارهاي راديويي، در خلاصهنويسي، سادهسازي، و چينش اطلاعات براي اهداف پروپاگاندايي دليل بسيار خوبي براي موفقيت اين اثر است. اورول مينويسد: «مزرعه حيوانات، نخستين كتابي بود كه با آگاهي كامل نسبت به كاري كه انجام ميدهم، تلاش كردم اهداف سياسي و اهداف هنري را در آن باهم تركيب كنم.» تجربهاش در اسپانيا به وي نشان داده بود «پروپاگانداي يك نظام تماميتخواه چهقدر راحت ميتواند باورهاي افراد روشن جامعه را در كشورهاي دموكراتيك به انقياد خود بكشد»، وي همچنين گفت كه اين كتاب را براي از بين بردن آن «اسطوره شوروي» كه ميگفت روسيه يك جامعه سوسياليستي واقعي است نوشته است. در دهه سوم قرن بيستم، روشنفكران اروپايي اتحاديه شوروي را كمال مطلوب خود ميدانستند. در طول دهه سي، اورول نسبت به نسخه شوروي و اتفاقات جاري در روسيه مشكوك بود؛ وي در اسپانيا شاهد خيانت كمونيستهاي اسپانيايي (كه از مسكو هدايت ميشدند) به متحدانشان بود. در اواخر دهه سي، اخبار محاكمههاي معروف پِرج منتشر گرديد. اين محاكمهها جان سه ميليون انسان را گرفت و افراد بيشماري را راهي اردوگاههاي كار اجباري كرد و هدف آن دادن اقتدار كامل به حاكميت استالين بود. در سال 1939 استالين يك معاهده عدم تجاوز با هيتلر به امضا رسانيد كه به آلمانها اجازه ميداد خاك لهستان و چكاسلواكي را تصرف كنند. واكنش تلخ اورول نسبت به اين رويدادها بود كه وي را برانگيخت تا اين رساله قدرتمند را بنگارد. «مزرعه حيوانات»، در ميان آثار جرج اورول يگانه و بيهمتا است؛ چراكه در آن اثري از شخصيت اورولي نيست؛ آدميتكافتاده كه ازهمرنگي با جمع ميبُرد، ولي بعد شكست ميخورد و دوباره در شيوه سابق مستحيل ميشود. در عوض، اين شخصيت به شكل كنشي جمعي تصوير شده است. اين اتفاق براي حيواناتي ميافتد كه خود را آزاد ميكنند و بعد با استفاده از خشونت و حقهبازي دوباره به اسارت كشيده ميشوند. مزرعه حيوانات، هجويهاي است ويرانگر درباره اتحاد جماهير شوروي، كه زيرعنوان «داستان پريان» هم ميتوان آن را قرار داد؛ داستاني زيركانه و سرگرمكننده كه در مزرعهاي اتفاق ميافتد كه حيوانات ستمديده آن داراي قدرت تكلم و تعقل هستند و بر ارباب ستمگر خود فائق آمده و دولتي انقلابي برقرار ميكنند.
نوزده- هشتادوچهار: بحث جرج اورول در رمان «نوزده-هشتادوچهار» كه با عنوان «1984» نيز شناخته ميشود، بر سر اين است كه آنچه در رمان توصيف ميشود، نهتنها نشانگر خطري جهاني، بلكه پروسه يا روندي است جهاني. وحشت و هراس رمان دقيقا از همين مساله ناشي ميشود. «نوزده-هشتادوچهار» داستاني است در مورد خواندن، نوشتن و انديشيدن در عصر پروپاگاندا و مراقبت فراگير. وينستون (قهرمان رمان) هم به عنوان يك خواننده و هم به عنوان يك نويسنده با پروپاگانديستي سانسوركننده كه از پشت سر زير نظرش دارد و به او ميگويد به چه چيزي بينديشد، سراسر در كشمكش است: در همه طبقات، روبهروي آسانسور، همان پوستر با چهره بسيار بزرگش به ديوار ميخ شده بود و زُل ميزد به آدم. انگار به هر سمتي كه ميخواستي بروي، تعقيبت ميكرد. زير تصوير نوشته شده بود: «برادر بزرگ مراقب توست.» اورول در «نوزده-هشتادوچهار»، ميخواهد با فراگيري چگونگي عملكردن پروپاگاندا و مراقبت، خوانندگانش بتوانند آزادي بيشتري از عرفهاي كوچك بوگندويي به دست بياورند كه امروزه با روحيه ما ستيزهجو است. اورول در «نوزده-هشتادوچهار»، خواننده هوشيار را به سمت زيرسوال بردن خوانش خود هدايت ميكند، البته با دقتي كامل و بيش از آنچه وينستون دارد، سپس وي را در ترديدي در مورد واقعيت و داستان تنها ميگذارد؛ و در نهايت، خواننده نهتنها در مورد آنچه قرار است باور داشته باشد، بلكه درباره آنچه بايد باور داشته باشد نيز دچار شك و ترديد خواهد شد.
***
گفتگو با سيروس نورآبادي مترجم آثار اورول
ادبيات، آموزگار تاريخ است
آرمان- مهديس پويان: انتشار دو شاهكار جورج اورول با ترجمه سيروس نورآبادي، مناسبتي شد براي بازخواني ديگربار آثار اين نويسنده بزرگ بريتانيايي. «مزرعه حيوانات» و «نوزده- هشتادوچهار» (1984) بار ديگر به كتابفروشيهاي ايران راه يافت و اينبار از سوي نشر «شورآفرين» و با ترجمه خوب و دقيق سيروس نورآبادي. از اين مترجم جوان، پيشتر كتابهاي «اگر يك مرد را بكشم، دو مرد را كشتهام» و «ما يك خانه آبي داريم» هر دو كتاب با مقدمه فتحا… بينياز منتشر شده بود؛ كتابهايي كه در عرض چند ماه به چاپهاي سوم رسيده است. اما انتشار دو شاهكار جورج اورول، آنهم وقتي ترجمههاي بسياري از اين دو رمان در بازار كتاب است، ما را با اين پرسش مواجه ميسازد، كه چه دلايلي براي بازترجمه اين دو رمان بوده كه مترجم جوان را به وسوسه انداخته است براي ترجمهاي ديگر؟ وقتي ترجمههاي سيروس نورآبادي را از جورج اورول (البته در مقايسه با ترجمههاي موجود دربازار) ميخوانيم، به سادگي به پاسخ پرسشمان ميرسيم. مترجم خود اذعان دارد كه نقاط ضعف و قوت ترجمهاش را به منتقدان و روزنامهنگاران و خوانندگان واميگذارد و خود در اينباره اظهارنظر نميكند و در واقع اين امكان را به ما ميدهد تا با خوانش اين دو رمان متوجه اين نكته شويم كه او با اطمينان به اينكه با اين پرسشها مواجه خواهد شد، دست به ترجمهاي زده است كه خواننده را مطمئن ميكند با ترجمهاي خوشخوان و روان و البته بدون نقص مواجه خواهد شد و از خوانش دو كتاب از بزرگترين آثار ادبي جهان راضي و خشنود خواهد كرد؛ چراكه ما ناگزير به خوانش جورج اورول هستيم و آنطور كه مترجم اين دو رمان ميگويد، اورول به ما درسهايي را ميدهد كه تاريخ مصرف ندارد. اورول ما را نصحيت نميكند، بلكه به ما زاويه ديدي ميدهد براي بهتر نگاهكردن به خودمان و جامعهمان. آنچه ميخوانيد گفتوگوي كوتاهي است با سيروس نورآبادي، مترجم دو شاهكار جورج اورول كه اين روزها در كتابفروشيهاي ايران خودنمايي ميكند.
نخستين پرسشم را اينگونه مطرح ميكنم: چرا جورج اورول؟
شايد بهترين پاسخ، گفته ليونل تريلينگ، منتقد و نويسنده آمريكايي است كه ميگويد، تمام تلاش فرهنگ صدساله اخير، وقف آموزش اين نكته به ما شده تا درك كنيم انگيزه اقتصادي، جادهاي غيرعقلاني است رو به تباهي و مرگ و اينكه نجات و رهايي در عقلانيت و سنجيدگي است. جرج اورول تحولي در انديشه ايجاد ميكند؛ او از ما ميخواهد به اين نكته بينديشیم: از كجا معلوم كه پيروزي نيروهاي خاص ذهن، باتمام غرور و حدود و ثغورشان، وضعيتي وخيمتر از آنچه تابهحال تجربه كردهايم به بار نياورد. اورول، نخستين كسي نيست كه اين سوال را ميپرسد، ولي نخستين كسي است كه اين پرسش را بر مبنايي حقيقتا راديكال مطرح ميكند؛ آنهم بدون قصد از بينبردن تمنا براي جامعهاي عادل و همچنين با شدت و حدت و شور و شوقي فراوان. به زعم من، همين ارجحيت است كه رمانهاي «مزرعه حيوانات» و «نوزده-هشتادوچهار» (1984) را به كتابهايي تعيينكننده و متمايز بدل ميكند، تا آنها را بارها و بارها بخوانيم.
اگر بخواهيد خلاف اين گفته عمل كنيد و سراغ نويسنده ديگري برويد، چه كسي را انتخاب ميكنيد؟
باز هم به نظرم جورج اورول. شايد بگوييد چرا؟ پاسخ به نظرم خيلي روشن است يا حداقل براي من قانعكننده و توجيهپذير است. جورج اورول با دو شاهكار جاودانش «مزرعه حيوانات» و «نوزده-هشتادوچهار» (1984)، بدون ترديد وجدان بيدار نسل خود و نسلهاي بعد است؛ چنانكه بسياري از نويسندگان معاصر نيز براي دفاع از آرمانهايشان، مدام به نام وي اشاره ميكنند و او را سرمشقي براي چگونه انديشيدن و چگونه نوشتن ميدانند. اورول در «مزرعه حيوانات» با هجوي بسيار تند و گزنده به استبداد و استالينيسم ميتازد و در «نوزده-هشتادوچهار» سرخوردگي خود و روياي غمانگيز و پيشگويي وحشتناكي را از دموكراسي آينده پيش چشم خواننده ميگذارد. اورول، در آثار خود همه وسايل و ابزار و عناصر داستانهاي علمي- تخيلي را به كار ميگيرد، اما در واقع داستانهاي او بيش از هر چيز تبليغاتي است علیه شيوه حكومت استالين. با اين اوصاف، عجيب نخواهد بود اگر بازهم بگوييم جورج اورول؛ چرا كه اورول يا به بياني ديگر، ادبيات، آموزگاري است كه به ما درسهاي عبرتآموز تاريخ ميدهد؛ تاريخي كه به تكرار آن دوباره دست نزنيم، كه باز نگوييم دريغ از پارسال.
بگذاريد به ترجمه «مزرعه حيوانات» و «1984» كه شما با تاكيد به عنوان «نوزده-هشتادوچهار» ترجمه كردهايد برگرديم. از اين دو كتاب، ترجمههاي بسياري در بازار است. چرا شما به سراغ اين كتابها رفتيد؟
داشتم طبق معمول كتابهاي ديگر، اين دو كتاب را به زبان انگليسي ميخواندم و همينطور كه ميخواندم همزمان آن را براي خودم هم مينوشتم. قصدم هرگز براي انتشار نبود. همزمان كه داشتم آن دو را ميخواندم، ديدم همزمان دارم ترجمه ميكنم، وگرنه اصلا قصد ترجمه «نوزده- هشتادوچهار» و «مزرعه حيوانات» نبود. اين دو شاهكار اينگونه ناخواسته ترجمه شد و بعد كه يكي از دوستان كتاب را به ناشر دادند، تصميم گرفته شد كه منتشر شود. اما من زماني اجازه انتشار كتاب را دادم كه ترجمه كتاب در مقايسه با ترجمههاي ديگري كه در بازار است، هم كاملتر باشد، هم بهتر، و البته بدون نقص. شما اگر مقايسهاي كنيد، متوجه خواهيد شد كه كتاب دقيقا با متن اصلي كتاب هماهنگ است. چه از لحاظ فرم و چه مضمون. ترجمه كتاب بهلحاظ فصلبندي، تنها ترجمهاي است كه دقيقا با متن اصلي كتاب مطابقت دارد. به لحاظ ترجمه نيز اگر دقت کنید اشتباهات ترجمههاي ديگر در اين ترجمه نيست؛ يعني شما با يك متن كامل و بدون نقص مواجه هستيد. نقاط ضعف و قوت ترجمه هم با شما روزنامهنگاران و منتقدان و البته خوانندگان محترم. يك نكته ديگر هم که شايد گفتنش بد نباشد، اين است كه هر دو كتاب خوشبختانه به صورت كامل چاپ شده است و اين هم يكي از مزيتهاي بارز اين دو كتاب نسبت به ديگر ترجمههاي اين دو كتاب است.
من البته ترجمههاي ديگر را خوانده بودم، اما وسوسه شدم ترجمه شما را هم بخوانم و به جرات ميتوانم بگويم، ترجمه شما بسيار خوشخوان، روان و دقيق بود. نگاه اجمالي به ترجمههاي موجود در بازار، به ما ميگويد كه ترجمه شما نسبت به ديگر ترجمهها، بهتر، كاملتر و دقيقتر است. نظر خودتان به عنوان يك خواننده چيست؟
البته شما لطف داريد. اما بگذاريد يك نكته ديگر هم كه يادم رفته بگويم، و آن گرافيك اين دو كتاب است. طرح جلدهاي ترجمهاين دو رمان با مضمون هر دو كتاب هماهنگ است و شما ميتوانيد مقايسه كنيد كه به لحاظ زيباييشناسي كدامها در شكل و شمايلي زيباتر و بهتر چاپ شده است.
اگر همانطور كه شما گفتيد، از منظر زيباييشناسي هم به ترجمههاي موجود در بازار نگاه كنيم، به لحاظ گرافيكي و طراحي جلد، کتابهای ترجمهشده شما بينظير است. اما بياييد راجع به ترجمههاي ديگر شما نيز حرف بزنيم. در حال حاضر چه آثاري در دست ترجمه داريد؟
من دو كتاب تمامشده دارم كه تحويل ناشر داده شده و اين دو كتاب، آخرين كتابهاي من خواهد بود و بعد از آن من به دلايلي از ايران خارج ميشوم و فرصت ترجمه را از دست خواهم داد. تا دوباره فرصتي دست بدهد، و ترجمه كنم. كياش را نميدانم. گاهي ميگويم هرگز!
از اين دو كتاب بيشتر برايمان بگوييد؟
يكي رمان «خداي چيزهاي كوچك » است، نوشته آرونداتي روي، نويسنده هندي و برنده بوكر 1997. به نظرم يكي از بهترين رمانهايي است كه در تمام عمرم خواندهام و هزار بار ديگر هم فرصتي دست بدهد، ميخوانمش و پيشنهاد ميكنم شما هم هزار بار آن را بخوانيد. اين رمان هم به زودي منشتر ميشود. البته ترجمههاي ديگري هم در بازار است كه به نظرم ناقص و ضعيف است، كه قضاوت آن با شما. كتاب ديگرم، رماني است از ايوو آندريچ، نويسنده يوگسلاو و برنده نوبل 1961 با نام «پل رودخانه درينا». البته اين رمان را استاد دکتر رضا براهني در دهه چهل ترجمه كرده بودند، اما چون نيم قرن از ترجمه ايشان ميگذشت، براي همين اين رمان را مجدد ترجمه كردم، البته به عنوان آخرين كار. و البته با ذكر اين نكته كه اين رمان شاهكاري است كه بايد آن را بارها و بارها خواند. البته اين را هم اضافه كنم يك مجموعهداستان هم در ادامه سري تجربههاي زندگي و مرگ در داستانهاي كوتاه است كه منتشر خواهد شد. همانطور كه ميدانيد دو كتاب «اگر يك مرد را بكشم، دو مرد را كشتهام» (تجربه زندگي مشترك در داستانهاي كوتاه) و «ما يك خانه آبي داريم» (تجربه زندگي و مرگ در داستانهاي كوتاه) پیشتر منتشر شده بود.
از دو كتابي نام برديد كه مقدمه هر دو را نيز فتحا… بينياز نوشتهاند. چطور شد ايشان مقدمه كتابهايتان را نوشتهاند؟
استاد بينياز مرحمت کردند و بر هر دو كتاب مقدمههاي بسيارخوب و زيبايي نوشتند كه بايد از اين فرصت استفاده كنم و مجدد از ايشان تشكر كنم. بايد بگويم كه كتاب «اگر يك مرد را بكشم، دو مرد را كشتهام» در عرض سه ماه، به چاپ سوم رسيده، و چاپ اول «ما يك خانه آبي داريم» هم به تازگي وارد بازار كتاب شده، كه فكر ميكنم اين كتاب هم مانند كتاب اول اين مجموعه با استقبال خوبي مواجه شود. كتاب سوم اين مجموعه هم به گمانم تا پايان سال منتشر خواهد شد، تا سهگانه «تجربههاي زندگي و مرگ» بهطور كامل در اختيار خوانندگان قرار بگيرد.
آرمان