Share This Article
‘
نادیا و شازده کوچولو
عباس پژمان
آنتوان دو سنت اگزوپرى از اشرافزادهگان فرانسه بود. نسبش حتى به پادشاهان فرانسه مىرسيد. هم از طرف مادر، هم از طرف پدر. براى همين بود كه با روش تربيتى مخصوصی بزرگ شد. حتى تحصيلاتش هم، تا پايان دبيرستان، در خانه صورت گرفت. ظاهراً براى همين بود كه خلق و خوى خاصى داشت. فرانسه جايى است كه محفلگرايى و رفت و آمد به محفلها، و مخصوصاً كافهها، خيلى در بين نويسندهگانش رايج است. اما سنت اگزوپرى هيچگاه از اين كارها نكرد. او ظاهراً با هيچكدام از نويسندهگان فرانسه هم رفاقتى نداشت. اما انگار برای یکی از آنها احترام خاصی قايل بوده است. این شخص همان آندره برتون بوده. بنیانگذار و رهبر مکتب سوررئالیسم. بیشتر هم به نظر میرسد که « نادیا»ى آندره برتون است که این احترام را در قلب سنت اگزوپرى برانگيخته بود. برتون این رمان را بر اساس بعضى اتفاقات واقعی زندهگياش نوشته است. او درواقع داستان آشناییاش با دختری به نام نادیا و سرانجام تلخ آن آشنایی را در آن کتاب روايت کرده است.
برتون در سرتاسر عمرش وارستهگى و آزادهگى كامل در تفكر و تخيل را تبليغ مىكرد. همينطور برترى عشق بر عقل را. نادیا هم، علاوه بر این که انسان فوقالعاده وارستهای بود، تخيل و تفكرش دقيقاً همانطور بود كه آندره برتون آن را تبلیغ میکرد. برتون یکجورهایی خودش را در آن دختر پیدا کرد، و حتی در برابر او کم آورد. راوى «شازده كوچولو» هم، كه خيلى شبيه خود سنت اگزوپرى است، موجود واقعاً وارستهای است، و طرز فکر خاصی دارد. اين راوی هم خودش را در شازده كوچولو پيدا مىكند، و در برابر او کم میآورد. شازده كوچولو، از نظر وارستهگى، و آزادى تخيل و تفكر، دقيقاً مثل نادياست.
راوى «ناديا»، كه خود آندره برتون است، خودش را در شروع روايتش آدم تنها و خاصى معرفى مىكند. راوى «شازده كوچولو» هم همينطور. او هم خودش را در شروع روايتش «آدم تنها و خاصى» معرفى مىكند.
گفتم كه «ناديا» داستانى واقعى است. حالا بايد بگويم كه «شازدهكوچولو» هم، با آنكه فانتزى است، انگار چيزهايى از واقعيت و زندگى سنت اگزوپرى را در خودش دارد. سنت اگزوپرى را هم، وقتىكه در سن شازدهكوچولو بوده، شاه صدايش مىكردهاند: شاه خورشيد. موهايش هم مثل شازدهكوچولو خيلى زيبا و طلايى بوده است. يك بار هم كه، مثل راوی «شازده کوچولو»، هواپيمايش در آسمان صحرا نقص پيدا كرد، و او مجبور شد در صحرا بر زمين بنشيند. البته او در آن واقعه تنها نبود. خلبان ديگرى هم با او بود. آنها در آن واقعه آب هم خيلى كم داشتند. اين بود كه خیلی زود از تشنهگى بيهوش شدند. اما مردى بومی با شترش از آنجا رد مىشد که زود آنها را به يك آبادى رساند، و توانست با درمانهاى بومى نجاتشان دهد. اگزوپرى در آن واقعه روباهى هم در صحرا ديد. مثل اينكه همان روباه و همان واقعه است كه به كتاب «شازدهكوچولو» انتقال پيدا كردهاند.
برتون در «ناديا»، با صراحت و تأكيد، از علاقهاش به داستانهاى واقعى مىگويد. او فقط داستانهاى واقعى را قبول داشت. داستانهايى كه خود زندگى با تصادفهايش آنها را خلق مىكند. انگار سنت اگزوپرى هم به اينجور داستانها بىعلاقه نبوده است. احتمالاً براى همين است كه در همان جملهی اول كتابش اسم داستانهاى واقعى را مىآورد: «وقتىكه شش سالم بود، يك بار تصوير خيلى زيبايى ديدم، كه در كتابى دربارهی جنگل استوايى و به اسم داستانهاى واقعى بود.» گذشته از اين، آن علاقه و احترام راوى به جغرافيا هم انگار بىارتباط با اين موضوع نيست. در كتابهاى جغرافيا همه چيز واقعى است. بعضى از آنها خيلى شگفتآور هم هستند. اتفاقاً شگفتی هم چيز دیگرى بود كه برتون خیلی آن را دوست داشت. درهرحال، آن تصوير مار بوآ، كه در اول «شازده كوچولو» هست، و خودش را دور حيوان بزرگى پيچيده، در واقع يك داستان «واقعى» و «شگفتانگيز» است.
در بسيارى از نقاشيهايى كه ناديا كشيده است، و بعضى از آنها در كتاب «ناديا» هم چاپ شدهاند، تصويرى از مار ديده مىشود. اول بار هم كه آندره برتون نادیا را ديد او خط چشمهاى خيلى عجيبى كشيده بود. از انتهاى خارجى هر چشمش خطى به طرف پايين مىرفت. بعداً تصوير اين خط چشمها بر جلد نسخهی منحصر به فردى از «ناديا» هم ظاهر شد. ناديا درواقع با آن خط چشمها خودش را به شكل مار در آورده بود. او گاهى هم، در عالم توهماتش، خودش را ملوزين مىديد. همان زن افسانهاى قرون وسطا كه روزهاى شنبه كه مىشد او كمر به پايينش به شكل مار در مىآمد. نادیا ذهنش پر از مار بود. در «شازده كوچولو» هم چندين تصوير مار ديده مىشود. بخش مهمى از آن هم به صحبتهاى شازدهكوچولو با مار اختصاص دارد.
برتون ناديا را پريزادى آسمانى توصيف كرد. اول بار که او را دید احساس کرد انگار آن دختر در هوا راه میرود نه بر زمین. شازدهكوچولو هم درواقع پرى آسمانى است. چون هم از نوع موجوداتى است كه فقط در قصههاى پريان وجود دارند، و هم اينكه اصلاً از آسمان آمده بود.
در «نادیا»، که اول بار در 1928 چاپ شده است، 48 عکس و نقاشی هست که جزء کتاب محسوب میشود. البته یکی از اینها، عکس چشمهای نادیا، در سال 1963 به کتاب افزوده شده. تا آن تاریخ، تعداد تصویرهای «نادیا» 47 تا بود. در «شازده کوچولو» هم، که اول بار در 1943 چاپ شده است، 47 تصویر هست که جزء کتاب محسوب میشود.
قسمت اصلى «ناديا» در واقع گزارش 9 روز از ديدار برتون با نادياست. از چهارم اكتبر 1926 تا دوازدهم آن ماه. در كتاب سنت اگزوپرى هم ديدارهاى راوى با شازدهكوچولو دقيقاً 9 روز است. اما راوى سنت اگزوپرى همچون چيزى هم در شروع روایتش مىگويد: “فوقِفوقش تا هشت روز آب براى آشاميدن داشتم.» انگار خالق «شازده كوچولو» دارد در برابر خالق «ناديا» کمی تواضع از خودش نشان دهد. چراکه هشت در هر حال كوچكتر از نُه است.
آزما /۹۱
‘