Share This Article
هرچند تاریخ های روایت شده توسط خسرو معتصد بیشتر افسانه سرایی و ابته برداشت از تاریخ به نرخ روز شباحت دارد اما به هرحال ماجرای قتل سرتیپ افشار طوس آنقدر تلخ و پرابهام هست که نگاهی به روایت معتضد هم بیندازیم:
ردپاي Mi6 در ترور «افشار طوس»
سرتيپ محمود افشار طوس، از بستگان دكتر مصدق و افسر مورد اعتماد و علاقة او بود. در 13 دي 1331 پس از استعفاي سرتيپ زنگنه فرماندار نظامي، مصدق او را فرماندار نظامي تهران و در 1 بهمن 1331، وي را جانشين سرتيپ كمال رئيس شهرباني كل كشور سابق كرد. اختيارات افشار طوس در مقام رياست شهرباني كل كشور به علت اطمينان مصدق به او، نقش وي در تصفيه ارتش از تيمساران و افسران فاسد، رشوهخوار و ناخوشنام، سابقه طولاني خدمات او و نيز مدتي خدمت در مقام فرماندار نظامي بسيار مهم و وسيع بود. تمام نيروهاي پليس و نظامي پايتخت تحت فرمان او بود.
افشار طوس كه از اعضاي كانون افسران ناسيوناليست بود در طول ماه اسفند 1331 و فروردين 1332 ديدارهايي با تيمساران بازنشستة ارتش كه از خانهنشيني خود ناراضي بودند و نيز حسين خطيبي (از درباريان مورد اعتماد شاه و دوستان سرلشكر زاهدي و دكتر بقايي) انجام داد و معلوم نبود هدف از اين ديدارها چيست؟ آيا كسب اطلاعات از وضعيت مخالفان مصدق است يا سعي در ايجاد تفاهم و دوستي ميان نخستوزير و افسران بازنشسته و يا اقداماتي به نفع خود و در جهت انجام يك كودتاي نظامي.
در شب 31 فروردين 1332 سرتيپ افشار طوس از شهرباني خارج شد. سوار اتومبيل سواري رياست شهرباني شد و به نقطهاي در مركز شهر، خيابان خانقاه رفت و از آن ساعت ناپديد شد… دنبالة ماجرا را از زبان و قلم خبرنگاران جرايد آن زمان كه در روشن كردن اسرار اين واقعة عجيب نقش مهمي داشتند ميشنويم و ميخوانيم.
روزنامة اطلاعات نوشت:
«مقارن ساعت 9 بعدازظهر روز دوشنبه 31 فروردين، تيمسار سرتيپ افشار طوس رئيس شهرباني كل كشور به نقطهاي در خيابان خانقاه رفته كيف دستي و اسلحه كمريش را به راننده داده ميگويد برو جلو كلانتري 2 بايست. من يا خودم ميآيم يا به تو تلفن خواهم كرد. راننده او را پياده كرده و تا ساعت سه بعد از نصف شب جلو كلانتري در ميدان بهارستان منتظر ميماند ولي رئيس شهرباني ديگر بازنميگردد.»
محمود افشار طوس داراي 2 خواهر و 9 برادر از طريق ملكه توران امير سليماني مادر غلامرضا پهلوي به دربار منسوب و نيز از بستگان دكتر محمد مصدق نخستوزير بود. يك برادر كوچكتر او نيز در ارتش به درجة سرتيپي رسيده اما پيش از او مرده بود.
افشار طوس از سال 1313، به ادارة املاك اختصاصي رضاشاه در مازندران منتقل شد و تا سال 1320 در اين مقام بود و مردم مازندران از خشونت، شدت عمل، آزار و اذيت او نسبت به كشاورزان شكايت داشتند و درباره اعمال سوء او در شمال كتابي هم نوشته شد.
افشار طوس پس از حوادث شهريور 1320 به تهران آمد. او ظروف طلاي پذيرايي رضاشاه و 20 اتومبيل نو در كاخهاي سلطنتي او را از شمال به تهران آورد و تحويل داد. سه سال در تهران بود. مدتي به اصفهان منتقل شد و در آنجا مبارزاتي را با تودهايها آغاز كرد. در سال 1323 به تهران منتقل شد و در جريان مبارزه با تودهايها و فرقة دموكرات در تهران، همدان، كرمانشاه و زنجان فعاليتهاي ارزندهاي انجام داد و نوشتهاند سرگرد تيمور بختيار از افسران تحت فرمان او بود. در سال 1324 به ركن سوم ستاد انتقال يافت و مدتي طولاني رئيس اداره دروس دانشگاه جنگ بود.
در اوايل سال 1331، نامبرده در منزل خود عدهاي از افسران ارتش از جمله سرهنگ ياوري، سرهنگ دبير سياقي، سرهنگ اشرفي و سرهنگ غلامرضا مصور رحماني را گرد آورد.
اين افراد در مورد نحوة ترفيعات ارتش و ارتقاء به درجة تيمساري و مقامات مهم كه پول و هديه محور آن بوده مذاكراتي انجام دادند.
سرانجام 26 افسر جوان و ناراضي ارتش جمع شده سازماني به نام گروه ملي افسران تشكيل دادند. سرهنگ افشار طوس كه در مهرماه همان سال (1331) سرتيپ شد، گردانندة اصلي اين سازمان بود كه رقابت سختي با حزب توده و سازمان متشكلهاي كه حدس زده ميشد در ارتش از سوي حزب توده ايجاد شده به وجود آورده بود.
سرهنگ افشار طوس و همفكرانش پس از وقايع سيام تير به دكتر مصدق كه وزير دفاع ملي شده بود نزديك شده و پيشنهادهايي براي تصفيه ارتش دادند.
قرار شده بود در انتصابات جديد، اميني رئيس ستاد كل، افشار طوس رئيس شهرباني كل كشور، رياحي معاون وزارت جنگ و سپهپور رئيس ستاد نيروي هوايي شود.
انتصابات مزبور تا پايان سال 1331 با تغييرات مختصري انجام و سرتيپ اميني فرمانده نيروي جنوب و سپس رئيس ژاندارمري و افشار طوس از 30 بهمن رئيس شهرباني و اشرفي از 30 تير 1332 فرماندار نظامي تهران و حومه شد.
افشار طوس از بدو تصدي رياست شهرباني كل كشور با سختگيري و جديت به كار پرداخت و چون اعتماد دكتر مصدق را به دست آورده بود مصدق اختيارات وسيعي به او واگذار كرده بود.
چگونگي اصل ماجرا و مسائل روشن شده تا امروز
در شب دوشنبه 31 فروردين 1332 سرتيپ افشار طوس رئيس كل شهرباني كه حدود ساعت نه شب از اتومبيل خود در خيابان خانقاه پياده و حسين ثابت مقدم رانندة قديمي اتومبيل ويژه رؤساي شهرباني را مرخص كرده و به او گفته بود برود جلوي خيابان خانقاه در انتظار او بماند مفقود شد و بامداد روز بعد معلوم شد نه به خانه مراجعه كرده و نه سركار خود رفته است. به طوري كه راديو اعلام كرد از ساعت 9 شب دوشنبه 31 فروردين سرتيپ افشار طوس مفقود شده بود.
به دستور دولت كميسيوني مركب از يوسف بهرامي رئيس آگاهي، سروان فهيم، سرتيپ مدبر فرماندار نظامي و ملك اسماعيلي معاون نخستوزير تشكيل شد. چون كانون افسران بازنشسته و نيز قرارگاه حزب دستراستي سومكا در خيابان خانقاه قرار داشت ابتدا ظن قوي ميرفت كه اعضاي اين باشگاه يا حزب در اين ماجرا دست داشته باشند. در همان روزهاي اول و دوم مفقود شدن افشار طوس اعلاميهاي چاپي كه ظاهراً نام وي در پايان آن چاپ شده بود در تهران نشر شد كه از قول افشار طوس در آن آورده شده بود به علت نارضايي از دستورهاي ضد و نقيض دولت به اجبار به پروندهسازي از كشور گريخته است. اين اعلامية جعلي تأثير زيادي در خوانندگان بخشيد. مصدق كه از شنيدن خبر مفقود شدن رئيس شهرباني بسيار نگران و ناراحت شده بود به دنبال سرپاس بازنشسته اديبالسلطنه رادسر رئيس شهرباني قديم ايران فرستاد و او و يوسف بهرامي رئيس آگاهي را مأمور يافتن رئيس شهرباني كرد. حسين ثابتقدم راننده رئيس شهرباني بازداشت و تحت نظر قرار گرفت. جوايزي هم براي كسي كه بتواند اطلاعي از جريان ربوده شدن و عاملين و محل اختفاي رئيس شهرباني بدهد تعيين شد و حقگو بازپرس دادگستري پروندهاي در اين مورد تشكيل داد و شروع به تحقيق و تجسس حتي از خانم افشار طوس كرد.
روز چهارم ارديبهشت كه پنج روز از گم شدن رئيس شهرباني ميگذشت دولت، سرتيپ نصرالله مدبر را به سمت رياست شهرباني منصوب كرد و سرهنگ حسينقلي اشرفي به جاي سرتيپ مدبر فرماندار نظامي تهران و حومه شد. مصدق دكتر صديقي وزير كشور را مسؤول رسيدگي به پرونده كرد. دكتر صديقي دستور كاويدن كشوهاي ميز رئيس شهرباني را داد. در دفتر و در داخل ميز رئيس شهرباني ربوده و ناپديد شده يادداشتي به قلم او به دست وزير كشور دكتر صديقي ميافتد كه در آن آمده بود:
«ادارة كار آگاهي آلتي است براي بگير و ببند مردم به دستور دربار. كاركنان آن همه عملة عذاب هستند و رئيسش مستقيماً با شاه ارتباط دارد. اينجا پايگاه نفوذ اردشير زاهدي و نمايندگان مخالف دولت است. اغلب افسران بازنشسته كه كوس مخالفت با دولت مصدق ميزنند، به دستور اعليحضرت از اين اداره حقوق ماهانه ميگيرند. اين ادارة خطرناك بايد زير و رو شود. براي رياست ادارة كارآگاهي، سرهنگ نادري كه او را خوب ميشناسم شايسته است.»
دكتر صديقي پس از خواندن اين يادداشت سرهنگ نادري را احضار و يادداشت افشار طوس را به او نشان داده و همانجا حكم رياست كارآگاهي شهرباني كل كشور را به نامش صادر ميكند. سرهنگ نادري بنا به نوشته يكي از روزنامهنگاران قديمي كشور:
در ديدار با بانو فاطمه خانم زرين نعل مادر سرتيپ افشار طوس از دهان او شنيد كه پسرش حدود 20 روز پيش در خانة او با شخصي به نام حسين خطيبي ديدار داشته و او را حسين جان خطاب ميكرده است.
سرهنگ نادري پس از يافتن اين سر نخ به خيابان خانقاه مراجعه كرد و بالاخره پس از پرس و جوهاي بسيار منزل حسين خطيبي شناسايي شد و ساعت 4 بامداد پنجمين روز پس از مفقود شدن افشار طوس، سروان فهيم از افسران آگاهي آن منزل را يافت و مأمورين وارد خانه شدند، بوي شديد عطر و يك بوي بسيار زننده توأم توجه مأمورين را جلب كرد. سروان فهيم در بازجويي از نازنين كلفت خانه و بانو فروغ خطيبي خواهر حسين خطيبي، مأموريت خود را بيان داشت. فروغ خطيبي در حال تشدّد به دربار تلفن كرد و از تلفنچي دربار خواست تا اردشير خان را خبر كند به منزل او بيايد. (منظور اردشير زاهدي).
فروغ خطيبي كه به ارتباط برادر خود با دربار مينازيد شروع به پرخاش به سروان فهيم و ساير مأمورين كرد و گفت شما نميدانيد كجا آمدهايد و با كي طرف هستيد. سروان فهيم ماجرا را به سرهنگ نادري اطلاع داد و وي در خانه حضور يافت. مأمورين به آلبومهايي كه تصاوير حسين خطيبي با شاهپورها و شاهدختها، شاه و اردشير زاهدي در آنها بود دست يافتند. بلافاصله بانو محتشمه مادر حسين و فروغ، فروغ خواهر حسين، يك كلفت و نوكر و يك كودك نه ساله بازداشت و درب خانه لاك و مهر شد و اين عده به اداره آگاهي انتقال يافتند.
بازجويي از دستگيرشدگان به طور انفرادي آغاز و گفتههاي هر يك از آنان با اظهارات ديگران تطبيق داده ميشد. مأمورين بانو محتشمه مادر حسين خطيبي را مجدداً به خانه انتقال دادند و دستگاههاي شنود در خانه نصب كردند. روز بعد ساعت پنج بعدازظهر زنگ خانه به صدا درآمد و حسين خطيبي وارد شد. پس از بازداشت و انتقال حسين خطيبي به كارآگاهي معلوم شد حسين خطيبي قبلاً ديدارهايي با رئيس شهرباني داشته و قرار بوده نظرات 136 امير، سرهنگ ارتش، شهرباني و ژاندارمري را كه بازنشسته شده بودند و به بازنشستگي خود اعتراض داشتند به اطلاع رئيس شهرباني برساند. اين ظاهر قضيه بوده و به نظر مي رسيد مسائل مهمتري در ميان بوده است.
علياكبر صفيپور در مقالات خود در مجلة اميد ايران نوشته بود: شاه به افشار طوس گفته بود با حسين خطيبي كه با افسران و امراي مخالف دولت مصدق تماس دارد مذاكره كند و جلساتي با آنها تشكيل دهد تا ايشان را قانع كند از مخالفت با دولت و مسألهتراشي براي مصدق دست بردارند. با توجه به اينكه مصدق ديدار رئيس شهرباني و رئيس ستاد ارتش و رئيس ژاندارمري را با شاه ممنوع كرده بود دور و عجيب به نظر ميرسد شاه رئيس شهرباني را احضار و چنين دستوري به او داده باشد.
علياكبر صفيپور كه در دوران پس از 28 مرداد بسيار مورد توجه شاه و دربار بود و حتي به وكالت مجلس (از نهاوند زادگاهش) رسيد، مينويسد كه سرتيپ افشار طوس نميدانست حسين خطيبي كيست و چهكاره است و از معاون شهرباني كل خواست او را پيدا كند و به او بگويد براي ديدارش به شهرباني بيايد.
اما اين كلام مخدوش است. رئيس شهرباني كه حسين خطيبي را نميشناسد بنا به شهادت مادر خود او (مادر افشار طوس) چگونه در خانة مادرش با او ديدار ميكند و به او حسين جان و خطيبي جان ميگويد؟
به هر ترتيب حسين خطيبي ترتيب ديدار افشار طوس را با يك عده از اميران بازنشستة ارتش ميدهد. او دو سه بار به آن خانه ميرود. سرانجام معلوم ميشود توطئهگران رئيس شهرباني كل كشور را در خانة خطيبي بيهوش كرده به نقطة نامعلومي انتقال دادهاند. با نشانيهايي كه آشپز منزل داد عوامل ربوده شدن رئيس شهرباني همگي دستگير و تحت بازجويي شديد قرار گرفتند.
سرهنگ نادري و مأمورين اداره كارآگاهي و آگاهي در تفحص مجدد از منزل حسين خطيبي دفتر تلفن او را يافتند و اسامي عدهاي از درباريان، تيمساران و نمايندگان مجلس شوراي ملي را از آن به دست آوردند.
مصدق در چهارم ارديبهشت با استفاده از اختياراتي كه مجلس به او داده بود ماده واحدهاي را تصويب و اعلام كرد هركس كه دربارة افشار طوس چه زنده و چه مرده اطلاعاتي در اختيار دولت بگذارد از مجازات معاف خواهد بود. مأمورين، عوامل دستاندركار را بازداشت كردند در حاليكه هنوز افشار طوس پيدا نشده بود و معلوم نبود زنده است يا او را كشتهاند.
در روزهايي كه سرتيپ علياصغر مزيني رئيس سابق ركن دوم ستاد ارتش و دستاندركار اصلي توطئه بازداشت شده بود، مأمورين به نصرتالله جهانقاه رانندة او مشكوك و به دستور سرهنگ حسينقلي سررشته افسر دژبان نامبرده دستگير شد و براساس اعترافات او باقي ماجرا نيز كشف و جنازه رئيس شهرباني كه خفه شده بود به دست آمد.
طرح ربودن رئيس شهرباني از سوي انگليسيها يعني عوامل اطلاعاتي آنها در خاورميانه توصيه شده بود و قرار بود عدهاي ديگر از دولتمردان بر سر كار را نيز ربوده و در محلهاي مختلف پنهان كنند تا دولت مصدق متزلزل شود . اما با ردگيري بيش از 1000 مأمور شهرباني و ركن دوم ستاد ارتش و فرمانداري نظامي در اولين روز پس از ناپديد شدن افشار طوس و يافتن منزل «دامگه» ربايندگان دچار وحشت شدند و تصميم به كشتن افشار طوس گرفتند كه با نابود كردن او خود را از مهلكه نجات دهند.
محل ورود افشار طوس خانه 115 خيابان خانقاه بود و مأمورين به سرعت توانستند با پيجويي از طريق بقال و شاگرد بقال محله آن را بيابند و از طريق وادار كردن آشپز منزل به اعتراف، اطلاعات لازم را كسب كنند و چند روز بعد جنازه را هم بيابند.
متهمين تحت بازجويي شديد با ارائه مدرك دقيق و مواجهه با شركاي جرم به جنايت خود اعتراف كردند. كارآگاهي تمام اعترافات را بر روي نوار ضبط صوت ضبط كرد. نقش شاهپور عليرضا به عنوان آمر اصلي و سرلشكر زاهدي به عنوان آمر دوم در جريان اعترافات متهمين افشاء شد. فشار بازجويان كه اجازه استفاده از تمام روشهاي شديد استنطاق را داشتند و وزير كشور دكتر صديقي شخصاً در شهرباني حضور يافته بر بازجوييها نظارت داشت به گونهاي بود كه نكتة محرمانهاي نماند. اما تعلل دولت دكتر مصدق و سير كند بوروكراسي دستگاه قضايي باعث شد كه محاكمة متهمين به عهدة تعويق بيفتد. در اين اثنا واقعة كودتاي 28 مرداد روي داد و بديهي است كه رژيم جديد نه تنها جنايتكاران را مجازات نميكرد بلكه آنها را تبرئه كرده از ايشان قدرداني هم مينمود. پس از چندي دادگاه جنايي فرمانداري نظامي تشكيل شد و تمام متهمين را به اين استناد كه اقارير آنها ناشي از زجر و عذاب بوده تبرئه كرد و مدتي نپاييد كه دادگاه تجديد نظر فرمانداري نظامي هم حكم برائت متهمين را در 13 دي 1332 تأييد كرد.
در اين مورد نظرات يك محقق ايراني خواندني است.
«انگليسيها به تهديد و تخويف مصدق از تمام راههاي ممكن ادامه ميدادند. در اواخر آوريل 1953/ آخر فروردين 1332/ عوامل ايراني ام. آي. 6ـ سرلشكر (سرتيپ) افشار طوس رئيس كل شهرباني را ربوده و به قتل رساندند. هدف آنها از اين اقدام آن بود كه اولاً ثابت كنند دولت مصدق وضع متزلزلي دارد و ثانياً افسر قابلي را كه احساس ميكردند ممكن است به صورتي مؤثر جلوي اقدامات آنها را در اجراي كودتا بگيرد از سر راه خود بردارند. سرلشكر زاهدي، همراه با بقايي و چند تن از افسران بازنشسته در اجراي نقشه اين قتل دخالت داشتند.
نحوه و علت كشتن رئيس شهرباني بدين ترتيب بود كه رئيس شهرباني را كه بر اثر گرفتن پارچه آغشته به مواد خوابآور و تزريق آمپول به غاري در ناحية تلو انتقال داده بودند چند روز زنده نگهداشته در حالي كه دست و پا و چشمهايش را بسته بودند با خوراندن تخممرغ پخته و آب تغذيه و پرسشهايي از او ميكردند. سپس با كشف ماجرا و دستگير كردن حسين خطيبي، سرلشكر زاهدي و ديگر توطئهگران دستور قتل او را دادند و بنا به اعتراف مشهدي عباس باغبان و احمد آشپز بلوچ قرايي، آن دو چاله بزرگي كنده، سرگرد بلوچ قرايي كه در بيرحمي و شقاوت شهره بود، افشار طوس را با طناب خفه كرد و دستمالي هم در دهان او فرو كرد. سپس او را در همان چاله خاك كردند و زمين را مرتب كرده به تهران بازگشتند. افشار قاسملو در انجام اين جنايت به او كمك كرد.
عصر پنجشنبه دهم ارديبهشت 1332 جزييات واقعه آنچنان كه سرهنگ نادري براي دكتر مصدق شرح داده بود در روزنامة باختر امروز كه مدير آن دكتر فاطمي بود به چاپ رسيد. همان روز سرتيپ نصرالله زاهدي از بستگان سرلشكر زاهدي (برادر او) و سرتيپ بايندر نيز دستگير شدند.
روز 13 شهريور اعلامية فرمانداري نظامي دربارة اين جنايت و كشف جنازه و دستگيري عاملان در راديو و جرايد نشر يافت.
اقارير تمام دستگير شدگان ضبط و از راديو پخش شد منتها محافل و عناصر ذينفع ماجرا را آنقدر كش دادند تا غائلة 28 مرداد روي داد و چندي بعد دادگاه جنايي فرمانداري نظامي پس از چند جلسه رسيدگي ساختگي كليه متهمين را از اتهام منتسبه تبرئه و آزاد كرد. جالب اينكه سرتيپ شعري پنهانكنندة سرگرد بلوچقرايي در قزوين استاندار اصفهان شد. حسين خطيبي مجدداً در دربار مشغول كار شد و سايرين كه الطاف ملوكانه شامل حالشان شده بود وارد دنياي كسب و كار شدند و به ثروت هنگفتي رسيدند، خطيبي در سالهاي 32 تا 40 از مقامات مهم ساواك و از دوستان بختيار شده بود.