اشتراک گذاری
گفتوگو با محمد حسینی، داستاننویس
تنها هنر و ادبیات جهان را تحملپذیر میکند
فرهاد خاکیاندهکردی
نام محمد حسینی را همراه با تحسینهای بسیار، نخستینبار در اصفهان شنیدم. درمورد رمان او «آبیتر از گناه» حرف میزدند. فراموشم نمیشود کتاب را از پاساژ چهارباغ خریدم و خیلی زود خواندم و خیلی آرام شیفته قلم نویسندهاش شدم. بعدتر کتاب دیگری از او، مجموعهداستان «نمیتوانم به تو فکر نکنم سیما» را هم خواندم و آنطور که انتظار داشتم باز هم لذت بردم. محمد حسینی متولد سال ١٣٥٠، هماکنون دبیر بخشداستان انتشاراتثالث است. شاید متن پاسخها در همین گفتوگو، گویای مهارت او در فن ویراستاری باشد. محمد حسینی سرویراستار ثالث و مدرس هم هست. تجربه گفتوگو با نویسندهای که آثارش بیشک تأثیر عمیقی بر من داشته، بهشدت خوشایند بود. شما را با اطمینانخاطر به مطالعه کارهای او و مجموعه داستان جدیدش «کنار نیا مینا» دعوت میکنم. این گفتوگو را به بحث درمورد کارکرد ادبیات و صلح و اتفاقات اخیر در جهانادبیات اختصاص دادم. ماحصلش را میخوانید:
آقای حسینی برای شروع بحث میخواهم خیلیساده و سرراست از شما بپرسم که آیا بهنظر شما ادبیات اصلا رسالتی بیرون از ریخت خودش دارد؟
ادبيات آن قديمها لااقل رسالتى را كه به آن اشاره كرديد داشت. حتی وقتى بحث هنر براى هنر رواج يافت نظر عمده افراد بر رسالت هنر بود. مثلا آنجور كه شاملو مىگفت «تعالى تبار آدمى». البته اينكه در صورت اين مدعا چگونه و چطور مىشود از عهدهاش برآمد حرف ديگرى است. منظورم اين است كه راهش شعاردادن نيست. محصول شعارها و شبهادبيات سوگيرانه حزبى و… را ديدهايم و اگر بنا به انتخاب باشد ترجيح من تأكيد بر ادبيت است تا هر رسالتى، گو اينكه به هر شكل كه نگاه كنى، گيرم كه هنر نه، اما هنرمند در مقام انسان عارى از وظيفه نيست.
جهان با سرعتى عجيب به سمت نابودى مىرود و در مىمانى سد و ستون نازكى چون ادبيات اصلا تابى در برابر آن خواهد داشت يا نه. هرچند تنها چيزى كه جهان و جهانيان را اندكى تحملپذير مىكند، شعور و زيبايى است و هنر، و در دل آن ادبيات، محل تجلى ايندو است. گمانم بدون هنر، بدونكتاب، ديگر چيزى كه ديدنش ارزش چشم بازكردن داشته باشد، نخواهيم داشت.
بهتر از من میدانید که در جهان جنایت و کشتار، حالا بههردلیل آنچنان رو بهگسترش است که بعید نیست، عدهای اصلا امیدی به فردا نداشتهباشند. در این غوغا ادبیات چگونه میتواند برای رواج انساندوستی و نفی خشونت، نقش موثری بازی کند؟
نخستین پاسخى كه به ذهنم مىرسد، اين است كه نمىتواند؛ اما چيزهايى هست كه مردم مىكنند. اقليت بسيار كمشمارى كه كورسوى امكان زيستن را روشن نگهداشتهاند همه پرورشيافتگان ادبياتاند. اگر داستايوفسكى و چخوف و هدايت و همينگوى نبودند، اگر فلينى و تقوايى و كوروساوا نبودند، اگر كتاب و سيما و نقاشى و تئاتر و موسيقى نبود، من و شما چه داشتيم براى گفتن؟ هيچ. حرف نمىزديم و لابد مشت مىزديم. بمب به كمر مىبستيم و خودمان و ديگران را ما کشتیم. يا موشك مىفرستاديم.
جناب حسینی از نظر تاریخی در ادبیات داستانی ایران تا چه حد آثار تالیفی در زمینه انساندوستی و صلح دغدغهمند ظاهر شدند؟ مایل هستم تحلیل شما را درمورد کیفیت این مسأله بدانم.
گمانم از آغاز تا امروز هرچه نوشته شده، براى صلح است و انسانوار زيستن. ولو اگر به خطا هم رفته باشد، باز قصدش ستودن انسان است و انسانِ ستودنى بدخواه نيست. هر كه مىنويسد مدعاى انديشهگرى دارد و زمانى از عهده مدعايش برخواهد آمد كه بينديشد؛ هيچ اهل انديشهاى دشمن انسان و انسانيت نيست.
وضعیت کنونی که ماحصل رواج جنونآمیز رسانهها و شبکههای مجازی است، باعث شده تا ادبیات برای خواندهشدن، گرفتار یکجور جنگ با زمان و وقت شود. قدیمتر اصلیترین گزینه برای لذتبردن از وقت، آن هم در یک روز سرد پاییز، خواندن رمان بود. حالا شرایط تغییر کرده. آقای حسینی ادبیات چطور میتواند مخاطب خودش را حفظ کند؟
به گمانم به معنايى كه منظور شماست، نمىتواند. گزينههاى پيشرو براى گذراندن وقت، اگر اصلا وجود داشتهباشد و همهاش صرف گرفتوگيرهاى اقتصادى و مجادلههاى لاجرم آن نشود، نسبت به چند دهه پيش چنان پرشمارند كه كتاب بهسادگى در تنگنا قرار مىگيرد. اما اين نبايد دغدغه نويسنده باشد. بهتر است مديران لايق فرهنگى انتخاب كرد و كار را به آنها سپرد. وظيفه نويسنده، ديدن و خواندن و نوشتن است.
به مجموعه داستان «کنار نیا مینا» بپردازیم. کتاب شامل ٩داستان است که از نظر فرمروایت هرکدام به یک تجربه ویژه پهلو میزنند. من داستان اول را بیشتر دوست داشتم، گویی دقیقا برای همین الان، نوشته شده بود. مخصوصا کارکرد پیامک در داستان. قدری درباره این مجموعه صحبت کنید.
داستانهايش مربوطند به بعد از مجموعه «نمىتوانم به تو فكر نكنم سيما» كه بهار سال ٨٨ منتشر شد. یعنی مربوط به تجربیات سالهای اخیر.
جناب حسینی برای من حداقل اصلیترین ویژگی داستانهای شما، شخصیتهای کنشمندی است که اتفاقا کنشهایشان بیشتر درونی است. یکجور پا در هوایی که دقیقا لحظه استثنایی داستانی را هم انگار همین خاصیت رقم میزند. دوست دارم از تجربه خلق این شخصیتها صحبت کنیم.
لااقل از حافظ به اينسو بسيارى اشاره كردهاند كه برجستهترين و شومترين ميراث ما رياكارى است. چيزى كه سرنوشتسازترين فرصتهايمان را به ابزارى عليه خودمان بدل كرده است. آنقدر براى اين و آن نقش بازى كردهايم و آنقدر به ساز اين و آن رقصيدهايم كه خودمان هم ديگر نمىدانيم چه كسى هستيم.
آدمهاى اين داستانها هم كسانى هستند شبيه ما، لااقل آنطور كه من خودمان را مىبينم، به تعبير شما پا در هوا.
شما جدای از نویسندهبودن در ویراستاری هم متخصص و مدرس هستید. جایگاه یک ویراستار دقیق در چرخه تولید آثار داستانی کجاست؟ بارها شنیدهایم که ویراستار، سهم زیادی از داستان فلان نویسنده را در غرب حذف کردهاست. آیا در ایران ویراستار جایگاه حرفهای خودش را آنطور که باید دارد؟
گمانم چيزى از غرب كم ندارد. شاهد اين مدعا هم ويراستاران بسيار شايستهاى هستند كه بسيارى از كتابها مديون دقتنظر، صبورى و دانش آنهاست. مثلا تهيه و تدوين دانشنامهاى چون دايرهالمعارف مصاحب با اين كيفيت، آن هم نزديك به ٤٠سال پيش جز با تلاش پرارزش ويراستاران ميسر نبوده است. البته هميشه اتفاقات ناخوشايند هم هست. اما در گوشه و كنار هستند ويراستاران كاربلدى كه با بلندنظرى بهكار خود مشغولند و دور از هياهو كار مىكنند، به نويسنده مشورت مىدهند و از عهده وظايف شغلى خود برمىآيند. در اين ميان هم اگر مىبينید كتاب و كتابهايى با اشكالات اساسى منتشر مىشود، نشانه نابلدى ناشر است كه در وهله اول كتابى را منتشر كرده است كه پديدآورندهاش بايد هنوز مشق مىكرده، ويراستارش هم لابد مدعىِ فارغ از ادعاى خود بوده.
در انتشارات ثالث شما مسئول انتخاب و گزینش آثار برای چاپ هستید. قدری از این روند بگویید. از حساسیتهایی که هست. از معیارهای خودتان بگویید و اینکه حرفهایترین روند برای نویسندههایی که اثر اولشان برای چاپ آمده است، چیست؟
من لزوما گزينشكننده نيستم. نشر ثالث يك مجموعه است و از مشورت همكارانش بهره مىبرد. همه مىكوشند كتاب خوب و تا حد ممكن بىغلط به دست خواننده برسد.
اما درباره چاپ كتاب اول، عجله نكنند. مشق كنند و آنقدر خوب بنويسند كه ناشر با كمال ميل آن را منتشر كند. بههيچوجه با هزينه شخصى كتاب چاپ نكنند.
اخیرا گفتوگوهایی که از آقای رضا براهنی و ابراهیم گلستان در رسانهها منتشر شد، جنجال و حاشیه فراوانی را ایجاد کرد. عدهای معتقد بودند، مصاحبهگرفتن با چنین شخصیتهایی که به علت کهولت سن، شاید انجام مصاحبه جدی دیگر برایشان سخت باشد، کار درستی نیست. ممکن است نظر شما را بدانم؟
من با آن عده موافقم. حافظ گفت چون پير شدى از ميكده بيرونرو و حالا اينكه ما مدام گريبان پيران را بگيريم و بكشانيمشان به ميكده معلوم است كه خوب نيست. بايد حرمت موى سپيد و آن همه كارهاى درخشان اين بزرگان را نگه داشت. از كهولت سوءاستفادهكردن مثل هر سوءاستفاده ديگرى درستنيست. زمينه چيدن براى شكستهشدن آدمها، آنهم آدمهايى چنين بزرگ، به نفع هيچكس نيست.
یک عکس یا تابلو نقاشی میتواند درمورد نکوهش خشونت تاثیرگذار عمل کند، آنطور که اخیرا عکس آن کودک سوری کنار آب، کل جهان را تحتتأثیر قرار داد، یا قبلتر از آن کشتن آن کودک فلسطینی در کنار پدرش که خبرگزاری فرانسه منتشر کرد؛ شدت اثر ادبیات در این مورد را چگونه میبینید؟
روى تأثيرهاى آنى خيلى حساب نكنيد. يك عكس، يك جو مىسازد و بعد چند ديوانه را مىفرستند توى سالن تئاتر تا مسلسل ببندند بهروى مردم و جو وارونه مىسازند. اصلا انگار همه گرفتوگيرمان از همين جوسازى است. ادبيات آرام اثر مىكند. جو نمىسازد. جهت مىدهد و بينش مىسازد.
در آخر از تالیفاتی که در دست دارید و مشغولشان هستید بگویید. کتاب بعدیتان رمان است یا داستانکوتاه؟
خوشبختانه رمان «آنها كه ما نيستيم» مجوز نشر گرفته است. اين آخرين كتابم است و زمستان امسال منتشر مىشود. يكى، دو كار ديگر هم در دست دارم و البته عجلهاى ندارم. آرامآرام انجامشان مىدهم.
نقل از شهروند
1 دیدگاه
کلنل اسکورتسنی
“تنها هنر و ادبیات جهان را تحملپذیر میکند ” عجب حرف درستی !