Share This Article
نويسنده و سايهاش
مقالهي زير در مجلهي لوموند چاپ شده به سال 1987، مقالهاي كه نشان از رويكردي دوباره در آن سالها به آثار صادق هدايت دارد، رويكردي كه نه تنها در اين كشور كه در كشورهاي ديگر از غرب تا شرق در دورههاي مختلف شاهد بودهايم و البته در بسياري مواقع نيز از آن غافل بودهايم، آيا كسي از ما دانست كه روزگاري در دهه شصت و هشتاد بوف كور هدايت به كتاب باليني هيپيهاي آن سالها بدل شده بوده؛ یکی از آثاری که آلبرتو موراویا بسیار دوستش می داشت و… هدايت هنوز كه هنوز است تنها نويسنده جهاني ماست با آثاري كه در دورههاي مختلف و از دریچههاي گوناگون قابل بحث، بررسي و باز شناسي بوده. اصلا همینقدر که هنوز تا این اندازه قابل بحث است؛ همینقدر که بسیاری از فرهیختگان و اهل قلم در این سرزمین باید از تاریک خانه او گذر کنند تا به رو شنایی اندیشگی برسند. هدایت حی و حاضر بین ماست اگرنه با آن پوزخند نیشدارش که با آن خنده دوست داشتنی که تنها یک عکs از آن برجای مانده است / حمید رضا امیدی سرور
****
هدایت و بزم مردگان
ترجمه قاسم روبین
از ميان همهي «خودكشيكنندگان موقتا زنده»، صادق هدايت شايد كاملترين نمونه بود. او خود را «صورتگر جنازهها» ميدانست و براي پيوستن به بزم مردگان همواره از همنشيني با زندگان تن ميزد. اين نويسنده ايراني در دهم آوريل 1951 تمام روزنههاي اتاق كوچكش را در كوچهي «شامپيونه» بست، دستنوشتههايش را سوازند و بعد شيرگاز را باز كرد. بيست سال قبل از آن، در جايي نوشته بود كه كسي تصميم خودكشي را نميگيرد، خودكشي با بعضيها هست، در خميره و در سرشت آنهاست، نميتوانند از دستش بگريزند. معلوم نيست چه چيزي اين مرد ايراني – متولد 1903، نوه شاعري مشهور – را در سال 1926 به پاريس كشاند. ربع قرن پس از اين تاريخ، در گورستان «پرلاشز» – در محوطهي مخصوص مسلمانان – دفناش كردند. در فاصله ميان اين دو دورهي پاريسنشيني هدايت به تهران باز ميگردد و در ادارهاي به كارهاي معمولي مشغول ميشود (هنگامي كه تحقيق درباره كافكا را مينوشت آيا اين خاطره در ذهنش بود؟) سفر به هند مجذوبش ميكند، و عضويت در حزب كمونيست ايران (١) براي هميشه او را از هر چه تعهد سياسي است، بيزار ميكند.
چند داستان كوتاه دو رمان چند اثر طنزآميز و كتابي هم درباره فوايد گياهخواري مينويسد و نيز چند ترجمه از فرانسه به فارسي (آثاري از «سارتر»، «چخوف» و «شنيتسلر»).
هواخواهان مكتب سوررئاليسم هنوز آن رماننويس عجيب ايراني را به ياد دارند كه كتابهايش را در چند نسخه بصورت پليكپي چاپ ميكرد. اينان هنوز جملهي تحسينآميز آندره برتون را خطاب به نويسندهي «بوف كور» ذكر ميكنند و حالا وقت آن است كه صادق هدايت را كشف كنيم، آن هم وقتي كه دختران جوان هر روز شاخههاي گل و چند بيتي شعر و سرود بر گورش نثار ميكنند. اين روزها «ژوزه كورتي» (ناشر و نويسنده) دست در كار ترجمه آثار هدايت است، آثاري نظير «زنده بهگور» و «گرداب» كه ميتواند خوانندگان و خواستاران او را ارضا كند.
بوف كور كه دو سال بعد از خودكشي نويسنده توسط «روژه لسكو» به فرانسه ترجمه شده، امروزه براي سورئاليستها بهعنوان كتاب «مرجع»و يكي از كلاسيكهاي اين مكتب محسوب ميشود. (٢)
هذيانهاي ناشي از افيون و سفري رويايي در ديوانگي و شيدايي كه در اين كتاب آمده، هدايت را در شمار نويسندگاني چون «آلفرد كوبن» و «نروال» قرار ميدهد. نوشتن، از نظر هدايت، طريقهاي است براي يكي شدن با سايه خود – سايهاي كه روي ديوار خميده و مثل اين است كه هر چه مينويسم با اشتهاي هرچه تمامتر ميبلعد. نوشتن، در عين حال، محملي است تا او (هدايت) با مرگ خو گيرد. «بيعملي را اگر پيشه كني، همهچيز نظم پيدا ميكند» اين تنها اعتقاد هدايت است، چيزي كه سرمنشاء آن را بايد در بودائيسم جست. هسته اصلي داستانهاي كتاب «گرداب» در همين است، چيزي كه در عين حال ميتواند به منزلهي «خودفريبي» تلقي شود. زادهشدن و خواهان زندگي بودن همانا خود فريبي دوگانهاي است كه بر ما حاكم است. شخصيتهاي داستانهاي هدايت در سوتفاهم دست و پا ميزنند: يكي احساس ميكند كه به او خيانت شده و، از اين رو، زن و فرزند را رها ميكند، يكي ديگر شيفتهي عروسكي چيني ميشود، و يكي هم از سر خرافات و بغض و عناد دست به خودكشي ميزند، و ديگري براي ديدار يار به وعده گاه ميرود، ولي خود را در گورستاني تنها مييابد. هدايت پيدرپي تكرار ميكند كه انسان موجودي است زنده بهگور كه مدام سرش فرياد زدهاند: «برو سرت را بگذار، بمير».
به عقيده او، تنها مرگ ميتواند انسان را به حقيقت اصلياش پيوند دهد. تا وقتي كه انسان در مرزهاي هستي سرگردان است فقط آواي بي وقفه خودفريبي را ميشنود.
اگر گفته شود كه هدايت سودا زده مسائل بيمارگونه بوده و آنچه مينوشته فقط درباره مرگ و براي مردگان بوده است، خواهد گفت: «هرچه قضاوت آنها درباره من سخت بوده باشد، نميدانند كه من بيشتر خودم را سختتر قضاوت كردهام. آنها به من ميخندند نميدادنند كه من بيشتر به آنها ميخندم. من از خودم و از همه خوانندگان اين مزخرفها بيزارم»
لوموند ١١ سپتامبر 1987
پی نوشت
1) هدايت هرگز به عضويت حزب توده درنيامد، بلكه براي اصلاح حزب خانهاش را در اختيار جناح مترقي اين حزب قرار داد. خيلي ملكي از او چون شاهد ساكت اما هوشيار اين جلسات ياد ميكند. دلسرد شدن او احتمالا پس از وقايع ١٣٢٥ و نيز جريان انشعاب و پيآمدهاي آن بوده است.
2) «زنده به گور» و «گرداب» نوشته صادق هدايت، توسط دريه درخشش و ژروزه كورتي – اولي در ٩١ صفحه و به قيمت ٧٠ فرانك – از فارسي به فرانسه ترجمه و منتشر شده است.
* رائول رئيز اخيرا فيلمبرداري «بوف كور» را در فرانسه به اتمام رسانده است.
(مفيد شماره هشت آذر 66)