Share This Article
‘
متنی كه پیش روی شماست، گزیده از مصاحبه هایی است كه جیمز نولسون با ساموئل بكت انجام داده است و در كتابی به نام «بكت به یاد می آورد/یادمان بكت: یك قرن بزرگداشت» منتشر شده است. این گزیده بخشی از خاطرات نویسنده با جیمز جویس است كه در جوانی رابطه بسیار نزدیك و دوستانه یی با او داشت.
نمی خواستم نویسنده باشم
لیدا صدرالعلمایی
تام مك گری مرا با جویس آشنا كرد. او بسیار خودمانی بود. این صحنه در خاطرم حك شده: از ملاقات جویس برمی گشتم. حسابی خسته بودم و به اكول نرمال برگشتم، مثل همیشه در بسته بود و مجبور شدم از نرده ها بالابروم. از همان روز به بعد مرتب همدیگر را می دیدیم. شماره تلفنش را هم هنوز به خاطر دارم. او در نزدیكی اكول میلیتر زندگی می كرد. بیشتر مواقعی كه به دیدارش می رفتم یا با هم قدم می زدیم یا شام می خوردیم. نخستین باری كه مرا «آقا» نامید بسیار خوشنود شدم. همه برایش «آقا» بودند و هرگز كسی را به نام كوچكش صدا نمی زد. دوستانه ترین عنوانی كه می توانستی از زبان او بشنوی همین لفظ «آقا» بود. مرا هرگز سام صدا نزد. در بهترین حالت ممكن برایش بكت بودم. شخصیتی بسیار صمیمی بود. چند صفحه از «بیداری فینگان» را دیكته كرد و من نوشتم. البته آن زمان در یك آپارتمان زندگی می كرد. در حین دیكته كردن، كسی به در زد و من مجبور شدم نوشتن را قطع كنم و چیزی بگویم. البته ربطی به متن نداشت ولی وقتی آنچه را نوشته بودم دوباره با جمله «بفرمایید تو» برایش خواندم، گفت بگذار باشد.
او در دانشگاه ملی بود و من در دانشگاه ترینیتی اما هر دو از رشته فرانسه و ایتالیایی فارغ التحصیل شده بودیم. درباره دانته بسیار با هم حرف می زدیم اما من چیز زیادی درباره دانته نمی دانستم. او بود كه مرا به نوشتن «دانته… برونو. ویكو… جویس» تشویق كرد. یادم هست كه به ملاقات جویس در بیمارستان رفتم.
روی تخت دراز كشیده بود و در چشمش كه به تازگی عمل كرده بود، قطره می ریخت. یادم نمی آید كه برایش زیاد كتاب خوانده باشم، اما تقریبا هر روز عصر به دیدارش می رفتم. زیاد با هم حرف نمی زدیم. من مرد جوانی بودم و بسیار به او ارادت داشتم و او هم به من علاقه داشت. معمولاوقتی به چیزی نیاز داشت مرا خبر می كرد. مثلاوقتی دوست داشت پیش از شام با كسی قدم بزند.
آدم خوش مشربی بود و اهل مهمانی. هر سال سالگرد تولد پدرش را جشن می گرفت. در چنین مناسبت هایی روی یك اسكناس برای من جمله یی به یادگار می نوشت. نمی دانم چند فرانك از او به یادگار دارم. یك جمله یادداشت، به یاد پدرش. در هر سال در ماه دسامبر تولد پدرش را جشن می گرفت و هر وقت كه من در مهمانی حضور داشتم به یاد پدرش یادداشتی برایم می نوشت.
در یكی از شعرهای جویس كه آن را به خاطر ندارم، می گوید «كودكی به دنیا می آید و پیرمردی از دنیا می رود.» وقتی پدرش مرد بسیار اندوهگین شد.
یك بار در خانه جویس پیانو نواختم. یادم نیست چه قطعه یی. در این مهمانی ها، وقتی جویس میزبان بود و چندی از دوستانش به دیدارش آمده بودند، پشت پیانو می نشست و با صدای تنور گیرایش، نوای پیانو را همراهی می كرد.
نخستین بار كه جویس را ملاقات كردم، اصلاقصد نداشتم نویسنده شوم. بعدها كه فهمیدم استعدادی در معلمی ندارم به نویسندگی روی آوردم. اما به خاطر دارم كه دستاوردهای قهرمانانه جویس را می ستودم و شخصیت او بسیار برای من احترام برانگیز بود. دستاورد او قهرمانانه و حماسی بود. و من به خوبی می دانستم كه همچون او نخواهم بود.
****
زندگی بكت در یك نگاه
شما روی زمین هستید بی هیچ چاره یی
ساموئل بكت، نویسنده، شاعر و نمایشنامه نویس ایرلندی در 13 آوریل 1906 در دوبلین- ایرلند- به دنیا می آید. درخانواده یی مرفه و مذهبی و خانه یی بزرگ كه در باغی در اطراف دوبلین قرار دارد بزرگ می شود، فضایی كه بعد ها در رمان ها و نمایشنامه هایش انعكاس می یابد. از 17 سالگی شروع به آموختن زبان های فرانسه، انگلیسی و آلمانی در كالج ترینیتی دوبلین می كند. در سال 1928 به پاریس عزیمت می كند و در مدرسه عالی «اكول نرمال» پاریس نام می نویسد. در همان جاست كه برای نخستین بار با جیمز جویس- نویسنده یی كه بیشترین تاثیر را بر او و آثارش دارد- از طریق دوست شاعرش، توماس مك گری آشنا می شود. در بیست و سه سالگی مقاله یی به دفاع از جویس به نام «دانته… برونو. ویكو… جویس» می نویسد كه از متد و آثار جویس در مقابل نقدهایی كه سبك او را مبهم و پیچیده می خواندند، دفاع می كند. سپس نخستین داستان كوتاه خود را با نام «پیش فرض» در یك نشریه فرانسوی در سال 1929منتشر می كند. در سال 1930 نخستین جایزه ادبی اش را برای شعری با عنوان «هُرسكوپ» كه الهام گرفته از زندگی دكارت است، كسب می كند. آن گاه به دوبلین بازمی گردد و به تدریس زبان فرانسه در كالج ترینیتی- كالجی كه در آن تحصیل كرده بود- می پردازد. یك سال بعد دومین رساله خود را به زبان انگلیسی و به نام «پروست» می نویسد. در همین سال مدرك فوق لیسانس خود را اخذ می كند ودر 1932 پس از قبولی كرسی استادی در كالج ترینیتی، از فضای دانشگاهی به كلی دلزده می شود و آن را برای همیشه ترك می كند. سپس شعر «گنوم» را كه متاثر ازمطالعه گوته است می نویسد، این شعر كه نقطه عطف مهمی كه در زندگی او رخ داده است را نشان می دهد، در 1934 در مجله دوبلین چاپ می شود. پس از آن بكت سفر در اروپا را آغاز می كند و نهایتا در آستانه جنگ جهانی دوم در پاریس ساكن می شود. در حین این سفر ها شروع به نگارش نخستین رمانش «مورفی» می كند كه سرانجام بعد از 36 بار رد شدن از طرف ناشر ها بالاخره در1947 منتشر می شود. با اعلان جنگ، بكت كه در ایرلند ساكن است، «فرانسه در جنگ را به ایرلند در صلح» ترجیح می دهد و به فرانسه بازمی گردد. از همین دوران نوشتن داستان كوتاه را نیز آغاز می كند. در فرانسه به اتفاق همسرش، سوزان به هسته های مقاومت علیه اشغال نازیسم در شبكه گلوریا از طریق یكی از دوستانش، آلفرد پِرُن می پیوندد. هنگامی كه شبكه آنها لو می رود، به كمك همسر پِرُن فرار می كند. ابتدا به ناتالی ساروت پناه می جوید ومدتی را نزد او می ماند و سپس به مركز فرانسه می رود و تا سال 1945 در آنجا می ماند. در همین سال خبر مرگ دوستش پِرُن و نیز جنگریال تاثیر بزرگی روی او و آثارش می گذارد. از سال 1149 نوشتن «در انتظار گودو» یكی از مهم ترین آثارش را آغاز می كند، دو سال بعد رمان «مولوی»را كه داستان دو زن داستان نویس است و رمان «مالون می میرد» را می نویسد. «در انتظار گودو» در 1952 منتشر و با موفقیتی چشمگیر مواجه می شود. دهه 60 تغییرات مهمی در زندگی بكت اتفاق می افتد، نمایشنامه هایش به روی صحنه می روند و در چندین كشور اجرا می شوند. بكت موقعیتش را به عنوان یك نمایشنامه نویس مطرح در آوریل 1957 تثبیت می كند، یعنی زمانی كه دومین اثر مهم اش «آخر بازی» به زبان فرانسه در تئا تر رویال لندن به نمایش درمی آید. بكت نوشتن نمایشنامه های رادیویی را به پیشنهاد BBC در سال 1956 با نمایش رادیویی «همه افتادگان» آغاز می كند، از همین زمان نیزمشغول پروژه های سینمایی با همكاری باستر كیتون می شود. در سال 1969 جایزه نوبل ادبیات به او تعلق می گیرد كه البته بكت آن را یك فاجعه تلقی كرده و ازدریافت آن خودداری می كند. این اتفاق باعث شناخته شدن هرچه بیشتر او، اجرا و انتشار بیشتر آثارش می شود. خودداری از دریافت این جایزه بیانگر بی میلی و عدم رغبت او برای پذیرفتن تكالیف و وظایفی است كه در ارتباط با دریافت این جایزه هستند. در 17 ژوییه 1989 همسرش سوزان بكت در اثر ابتلابه بیماری پاركینسون درمی گذرد، ساموئل بكت نیز در22 دسامبر همان سال در پاریس از دنیا می رود و در كنار همسرش در قبرستان مونپارناس برای همیشه می آرامد. بكت اگرچه نویسنده رمان هایی چون «مالوی»، «مالون می میرد» یا «نام ناپذیر» است، اما نام او همواره در جهان تئاتر مطرح است و اورا به عنوان نخستین ابزوردنویسی می شناسند كه شهرت جهانی كسب كرد. بكت در آثارش بدون آنكه قصد روایت داستان یا طرح دسیسه یی را داشته باشد، به وضعیت بغرنج و پوچ بشر در جهان می پردازد. او به خوبی موقعیت انسان تنهای عصرش را كه انسان گذشته از فجایع جنگ است هم در كلام و هم در فضای آثارش بازمی نماید. زبان آثار بكت همواره حاوی طنز تلخی است كه سعی در خالی از معنا كردن رابطه و زبان دارد. دنیای او یك دنیای فرا واقعی است كه در آن انسان گیرافتاده در نوعی خلا، تلاش احمقانه یی برای برقراری رابطه می كند.
شاید بتوان گفت آثار بكت درك دلخراشی از این تراژدی است كه هام در نمایشنامه آخر بازی می گوید: شما روی زمین هستید بدون هیچ چاره یی.
کتاب حاضر یکی از آثار پیچیده و منحصر به فرد ساموئل بِکت است که نوع نگارش آن، استادی و مهارت نویسنده را در حدی اعلا نشان میدهد. بِکت این کتاب را با هیچ شروع کرده و با هیچ به اتمام میرساند. او با به کار بردن کلمات و جملات کاملاً مجزا از هم توانسته اثری را خلق کند که کمتر کسی توان درک آن را پیدا خواهد کرد. او به دلیل پیچیدگی مطالب داخل متن و عدم بهم پیوستگی آنها، اسم این کتاب را «بدون اسم» یا «نام ناپذیر» گذاشته است. مفهوم کلمات و جملات این کتاب به قدری عمیق و فلسفی است که میتوانند خواننده را ساعتها به فکر وا دارد.
کتاب حاضر یکی از آثار پیچیده و منحصر به فرد ساموئل بِکت است که نوع نگارش آن، استادی و مهارت نویسنده را در حدی اعلا نشان میدهد. بِکت این کتاب را با هیچ شروع کرده و با هیچ به اتمام میرساند. او با به کار بردن کلمات و جملات کاملاً مجزا از هم توانسته اثری را خلق کند که کمتر کسی توان درک آن را پیدا خواهد کرد. او به دلیل پیچیدگی مطالب داخل متن و عدم بهم پیوستگی آنها، اسم این کتاب را «بدون اسم» یا «نام ناپذیر» گذاشته است. مفهوم کلمات و جملات این کتاب به قدری عمیق و فلسفی است که میتوانند خواننده را ساعتها به فکر وا دارد.
‘