Share This Article
‘
خطابههای كلژ دو فرانس
پارسا شهری
كار بیوقفه هنر
از مجموعه دروس افتتاحیه كلژ دو فرانس، دو كتابِ دیگر در نشر فرهنگ جاوید درآمده است. «درباره فن شعر» پل والری با ترجمه سیروس ذكاء و «تئاتر وجود ندارد» ژاك نیشه با ترجمه مهستی بحرینی. «درباره فن شعر» خطابهای است مربوط به ١٩٣٧. خطابه والری با شور بسیار آغاز میشود: «احساس شگرف توأم با شور، از آمدن به پشت این كرسی خطابه، برای آغاز كاری جدید، آنهم در سنوسالی كه همهچیز ما را دعوت به ترك و انصراف از اقدامات تازه میكند، به اینجانب دست داده است.» پل والری، شاعر و نویسنده مطرح فرانسوی، در ابتدای خطابه خود درباره فن شعر به شرح اصطلاح «فن شعر» میپردازد، اینكه «فن شعر» را در معنای نخستین آن بهكار میبرد كه با معنای متداول آن فاصله بسیار دارد. «فن شعر را عادتا در مورد هر پژوهش و كتاب مربوط به قواعد و قراردادها و اصولی بهكار میبرند كه با ساختن غنایی و حكایی، و همنوایی كلمات در ابیات سروكار دارد. لكن ممكن است به نظر آید كه در این معنی، موضوع آنچنان كهنه و منسوخ شده است كه نمیتوان در كاربرد دیگری از آن سود برد.» والری با نقد رویكرد كسانی كه با تاریخ ادبیات سروكار دارند و از طرف دیگر نقدِ رویكردی كه به نقد متون و آثار میپردازد، از دیدگاهِ دیگری سخن میگوید. «تلاش تاریخ ادبیات پژوهش در موقعیتهای بیرونی پذیرفتهشدهای است كه هر اثری با آنها آمیخته شده، ساخته میشود و هویدا میگردد، و سپس تاثیر خود را میگذارد. تلقی تاریخ ادبیات از چنین موقعیتهایی علاوهبر آنكه دانستههای ما را درباره عادات و آداب مولفان و فرازوفرود زندگانی ایشان و آثار آنان افزون میسازد، متعینكردن آثار تولیدشده در ظرف شیئی است كه میتوان تماشایش كرد و تاثیر و تاثراتش را گرد آورد، سازگار با زمانهاش كرد و تفسیرش نمود.» در نظرِ پل والری تاریخ ادبیات چیزی نیست جز جمعآوری سنتهای ادبی. پل والری با بهعاریتگرفتنِ مفاهیمی از اقتصاد و سیاست از قبیل تولید، تولیدكننده و مصرف، سعی دارد پای مفاهیم دیگری همچون ارزش و تولید را در نسبت با اثر هنری پیش بكشد. «نقش ارزش در ذهن و اندیشه چنان مهم است كه تنه به نقش آن در دنیای اقتصاد میزند؛ افزون بر آنكه ارزشِ فكری و معنوی شكنندهتر و ظریفتر از ارزش اقتصادی است، زیرا با نیازهای بسیار متنوعتری پیوند دارد كه همانند نیازهای بیولوژیك در زندگی روزمره است.» سرانجام والری ایده خود را در قاعدهای صورتبندی میكند: «در تولید اثر هنری، اراده معطوف به عمل با امر تعریفناپذیر مواجه خواهد شد» و این عملی است ارادی كه در هر یك از هنرها چنان با چیزهای گوناگونی تركیب یافته كه نیازمند كار بیوقفه، مُداقه در امور انتزاعی، خِبرگی و مهارتی مثالزدنی است. این فعل، با چنین خصوصیتی گرچه خود را با كار هنری وفق میدهد اما با وضعیتی كنار میآید، یا بهتعبیری بهكار خود پایان میدهد، كه از اساس با هر چیزی سر ناسازگاری دارد؛ لذا نه معنیپذیر است و نه معلوم.
در جستوجوی تئاتر خویش
عنوانِ خطابه ژاك نیشه درباره تئاتر بهقدر كافی جذاب و پركشش هست: «تئاتر وجود ندارد». دراین خطابه كه معاصر ماست و مربوط به سال ٢٠١٠، نیشه ابتدا برای تعریفِ تئاتر تمثیلی را به كار میبرد. «در هر مدرسهای حیاطی برای زنگ تفریح هست؛ و شاید در هر حیاطی، كودكی هست كه همچون پسربچه كوچههای مونتِوویدئو از شادی فریاد میكشد: دلم نمیخواهد هرگز بمیرم، چون میخواهم همیشه بازی كنم! این همان فریادی است كه تئاتر خطاب به ما برمیكشد، حتی در دردناكترین تراژدیهایی كه وقتی بهپایان میرسد اجساد دوباره جان میگیرند و برای ادام احترام پیش میآیند.» ژاك نیشه بر آموختنِ مدام تأكید میكند: «ترجیح میدهم كه بدون فوت وقت اعتراف كنم: پس از چهل سال تجربه در تئاتر گمان میكردم كه با پارهای از قواعد تئاتر آشنا هستم. اما هنگامی كه به كلژ دو فرانس نزدیك شدم، نگهبان آن، كلود برنار (فیلسوف فرانسوی) كه روز و شب در مقابل در كشیك میدهد، هنگام عبور جلو مرا گرفت: شاید آنچه به گمان خود میشناسیم، همانچیزی باشد كه مانع آموختنمان است.» نیشه معتقد است برای اینكه چیز دیگری را از نو بیاموزد باید به چیزی بازگردد كه تئاتر زمان خود را بازشناسد، مهمترین نمایشهای نسل خود را. بعد او تئاترهای مختلفی را نام میبرد كه سبك دیگر را نمیپذیرند. «یك گروه بهنام هنر نابودكننده، به كارگردان حمله میكند و گروهی دیگر به نام هنر احیاشده برایش دست میزنند…» نیشه در پاسخ به این وضعیت به امیل زولا، نویسنده مطرح قرن پیش ارجاع میدهد كه روزگاری، بیش از یك قرن پیش خطاب به هنرمندانی كه در دعواهای زمانهشان وارد میشدند گفت: «هربار بخواهند با گفتن اینكه این تئاتر است، آن یكی تئاتر نیست شما را در ضوابطی محصور كنند، قاطعانه پاسخ دهید: تئاتر وجود ندارد بلكه آنچه وجود دارد، تئاترهاست و من در جستوجوی تئاتر خویشم.» نیشه معتقد است صدق گفتههای زولا هیچگاه بهخوبی امروز به اثبات نرسیده است و نمایشها در پاسخ به جهان پُرآشوب و تكهتكهشدهای كه به نشانهگذاریهای ما تن درنمیدهد، آشكارا افزایش مییابند و از یكدیگر متمایز میشوند و میكوشند تا احساسهای چندگانهای را كه از سردرگمی و ناپایداری داریم، بازتاب دهند. هنرمندان هریك به شیوه خود، با دستیافتن به تجاربی دیگر، پیوندهای دیگر و روشهای دیگر برای آفرینش هنری واكنش نشان میدهند. ژاك نیشه چنانكه در مقدمه سخنانش میآورد، به گذشته تئاتر برمیگردد تا به دركِ عمیقتری از تئاتر معاصر برسد. او به ١٩٧٠ برمیگردد، دورانی كه بهزعم او در كنار تئاتر سنتی اشكال دیگری از تئاتر سر برآورد كه با پولی اندك و در كوتاهترین زمان ممكن تحقق مییافت. از نكات جالبتوجه خطابه نیشه ارجاعات بسیار او به تاریخ تئاتر و نمایشنامهها، خاصه كمدیها، تراژدیها و گونههای دیگر تئاتر است كه در تاریخ مرسوم تئاتر در سایه ماندهاند.
شرق
‘