Share This Article
نگاهی به «دلم ميخواد» ساخته بهمن فرمان آرا
شادي پيشنهادي فرمانآرا
ابراهيم عمران
«دلم ميخواد»، ساخته کارگردان دلبسته مسائل اجتماعي، بهمن فرمانآرا، داستان نويسندهاي است که مدتي نميتواند بنويسد و اين ننوشتن در سکانسهايي، دليلش شايد خبرهايي باشد که از «غم و اندوه» اطرافيان، ساطع ميشود و هر روز خبر فوت يا بيماري يکي از نزديکانش، سبب ميشود تا از هرآنچه «غيرشادي» است دوري گزيند. بهرام فرزانه با بازي باورپذير رضا کيانيان حکايت نسلي از روشنفکران داراي پرنسيب اجتماعي است که بهواسطه تغيير شرايط، نتوانستند آنچنان خود را با جامعه امروزين، وفق دهند.
اين شخصيت بهواسطه آنکه در گوشش صدايي از آواز و رقص ميپيچد؛ همگان را دعوت به شادي و ايجاد نشاط ميکند و درواقع گمشده شادي را بهنوعي فراميخواند و آنچه در ذهنش در غليان است، همان تصاويري است که در ناخودآگاه ذهنش، تصور ميکند و اين تصورات ذهني سببساز آن ميشود که اطرافيان او را داراي اختلال روانی بدانند و در آسايشگاه اعصاب و روان بسترياش کنند. حرف اصلي اين فيلم همان خواستن و اما نتوانستن است که در شئون مختلف زندگي خود را نشان ميدهد. عدم ارتباط نسلها که جزء موتيف هميشگي فيلمهاي فرمانآراست و معضلات اجتماعي از قبيل اعتياد يا بزهکاريهاي اخلاقي نيز در اين اثر کماکان جلوهنمايي ميکند يا آبستنبودن و شدن بانوان در فيلم نيز نشانهاي از زايش و اميدداشتن در عين نوميدي است. کارگردان در فيلمش در پي شادي و نشاطي است که «ديري است گم شده» و در برابرش غم و اندوه، عرصه بيشتري براي خودنمايي دارد و گويي جامعه خواسته و ناخواسته در پي آن است. هرچند مؤلف قصد آن ندارد تا جبههاي در برابر اين کردار جامعه ايجاد کند، ولي سکانسهاي مطب دکتر روانشناس که جمعيت زيادي از هر قشر در آن پيدا ميشود؛ مؤيد آن است که غم وجه مشترک همه آنهاست که دارا و ندار و پير و جوان نميشناسد و تجويز به شادي و نشاط در همين بستر روايي است که راکورد اصلي فيلم است و دکوپاژ و ميزانسن فيلم نيز در بيشتر صحنهها دلالت بر اين موضوع دارد؛ هرچند در ذهن و خيال نويسنده داستان و آنچه در پايان، فيلمساز قصد انتقال پيامش را دارد، جامعهاي است که اگر نشاط و سرزندگي در آن باشد، بسياري از مشکلات فردي و اجتماعي از آن رخت ميبندد.
توقيف اين فيلم بهحتم توقيف بالندگي و سرخوشي جامعه معنا ميداد، هرچند بعد از رفع توقيف، پيام فيلم را بسياري از مخاطبان، آنچنان که بايدوشايد اين اثر بود، دريافت نکردند و در سکانسهاي رقص و حرکات موزونش ماندند که خود نشان از نبود و فقدان اين نگره است که حديثي است ديگر که در اين وجيزه نميگنجد. هرچند شايد به زعم عدهاي، سياهنماييهاي اين فيلم در نشاندادن جامعهاي خموش و ايستا و عصبي، درخور نباشد، ولي نميتوان از عدم نشاط اجتماعي در اجتماع نگفت که همچنان گمشده ماست و نميتوان به سادگي به آن دست يافت. دلم ميخواد که در پايان، کتاب نويسنده فيلم شد و عنوان «دلم ميخواد برقصم» بر آن نقش بست، حکايت جامعهاي است که نتوانست دلمردگي را از خود دور کند و خواستنهايش با افسوس و حرمان عجين شد. بهحتم سازندگان اين فيلم جدا از نگاه برگشت سرمايه، نگاهي فراتر و عمليتر هم داشتند که در پس توقيف و بعد از آن ميتواند خود را اثبات کند… .
شرق
1 Comment
نگار
دغدغه های آقای فرمان آرا، دغدغه ها و دل مشغولی های اصیل نسلی از روشنفکران متعلق به نسل های پیشین است، ارزشمند، و انسانی با دلبستگی های عمیق بشری، در جامعه ای بشدت متلاطم و دور افتاده ار ارزشهای والای انسانی…همیشه فیلم هایش را دوست داشته ام و به خوبی با آنها ارتباط برقرار کرده ام. مخصوصا که آقای کیانیان بازیگر نقش های ماندگار آثارش باشند..