Share This Article
ما از جنس روياها هستیم
«روي نقشه پيدايش نميكني؛ مكانهاي درستوحسابي هيچوقت روي نقشه نيستند»، مصداقِ اين نقلقول از ملويل، «كامچاتكا» است. يكي از همين لامكانهاي ملويل كه در نظر راويِ رمان «كامچاتكا» اثر مارسلو فيگراس، مكاني است «دور از همهجا، دستنيافتني»، پناهگاهي براي جان بهدربردن. جايي که در نقشه جغرافيا نيست و راوي نوجوانِ رمان و برادر پنجسالهاش در پي شرايط سياسي آرژانتين، از زندگي عادي و محيطي که به آن خو كردهاند، به جايي پرتاب ميشوند که در نظر راوي مانند سيارهاي ناشناخته است. راوي آن مكان را کامچاتکا مينامد: «من مدتزماني در مکاني زيستهام که ناماش را کامچاتکا ميگذارم، مکاني که به کامچاتکاي واقعي خيلي شبيه است، براي سرما و کوههاي آتشفشاناش، براي انزوايش، اما چنين مکاني در دنياي واقعيت وجود ندارد… من ديگر نيازي به کامچاتکا ندارم، مکاني که پناهگاهام شد چون دور از همهجا بود، دستنيافتني، درون يخ ابدي». راویِ «کامچاتکا» از اوضاع وخيم سياسي حاكم بر كشورش ميگويد. والدیناش شغلهاشان را از دست میدهند و ناگزيرند با دو پسرشان به جايي حوالی بوئنسآیرس پناه ببرند تا مخفی شوند. فیگراس در رمانش تلاش ميكند تا هیاهوی تاریخ را در دوران پرتلاطم سياسيِ آرژانتين، از خلالِ روايت زندگیِ پسربچهای ثبت کند. «نقال فيلمِ» ارنان ريورا لتليئر مانند ديگر رمانهاي نسل تازه نويسندگان آمريكاي لاتين در پي پيوند با ادبيات جهاني است. فراتر از آن لتليئر در رمانش خوانشي از پيوندِ ادبيات با سينما بهدست ميدهد. اين نويسنده شيليايي اين جمله معروفِ شکسپیر «ما از جنس رؤیاها هستیم» را با تغییری ناچیز به «ما از جنس فیلمها هستیم» بدل کرده و رویاي تازهاي براي مردم آمريكاي لاتين ميسازد. راوی، دخترک دهسالهای است از خانوادهای فقیر با چهار پسر و یک دختر و پدری علیل و ازکارافتاده و مادری که خانواده را ترک کرد و چندرغاز مستمری فلاکتبارِ پدر که فقط کفاف سیرکردن شکم اهالی خانه را میداد در خانههای سازمانی معادن نیترات در صحرایی پرتافتاده. اما پای جادوی سینما که به میان میآید، روایتِ دیگری آغاز میشود. «كامچاتكا» و «نقال فيلم» با ترجمه درخورِ بيوك بوداغي چندي پيش در نشر آگه درآمده و اينك در قطعِ تازهاي منتشر شدهاند.
روزنامه شرق