Skip to content Skip to footer

صادق هدایت و رنج فرهنگی او / علی­محمد اسکندری­‌جو

1 دیدگاه

  • ناشناس
    Posted 16 آوریل 2019 at 12:03 ق.ظ

    از بدل اندازي‌هاي خُرد تا پولشويي‌هاي كلان
    آراز بارسقيان – دانيال حقيقي

     

    سال‌هاست شيوه تفكر روشنفكران و هنرمندان ايراني در انتهاي غاري عميق، مقابل ديوارِ ايده‌هاي آرمان‌شهري از حركت افتاده و به بن‌بست رسيده است. همين امر مانع از شكل‌گيري هر روش واقع‌بينانه، خلاق و اثرگذار در متن جامعه شده و كليت فضا را در گردابي نيهيليستي گرفتار كرده است. چنين بن‌بستي، بستري مناسب فراهم كرده تا كساني كه خود را جزو طبقه دارندگان تشخص و اعتبار نمادين به‌حساب مي‌آورند و مهره‌هاي مياني گماشته‌شده در فضاي فرهنگي و منتفعان اقتصادي متورم شده‌اند، همگي خيال كنند فضا براي جولان شارلاتانيسم روشنفكري و هنري مناسب است و مي‌توانند برتري و تشخص فرهنگي براي خودشان دست‌وپا كنند و از منافع اقتصادي هم كه به همراه مي‌آورد، بهره‌مند شوند.

    غوطه‌ور شدن در مطالب سراسر انتزاعي، استفاده از زبان‌هاي زمخت و به‌ظاهر تخصصي، جدا افتادن از جريان‌هاي واقعا موجود جهاني، نديدن وضع موجود و واقعيت جامعه ايراني، گير افتادن در حلقه‌هاي معيوب و بسته شركتي و صنفي و محفلي، دست‌وپا زدن در بن‌بست‌هاي روحي و شخصي، همگي مواردي‌اند كه مي‌توانند به توضيح بيشتر اين فضاي گرداب‌مانند كمك كنند. اين حلقه‌هاي معيوب و بسته، روزگاري بنا بوده شبكه‌هاي پربازده‌اي باشند اما امروز تبديل به زندان‌هاي شبه‌كموني شده‌اند و هركسي كه خيال بيرون زدن از آنها را داشته باشد، به بدترين شكل منزوي و تنبيه مي‌كنند.وقت آن رسيده تا با صراحت و چشمي بازتر فضاي گانگستري و هول‌انگيز پيرامون را ببينيم؛ فضايي كه در آن با تهديد و هراس‌افكني و گاهي با برچسب زدن‌هاي وقيحانه، به دنبال حذف صداهاي ديگرانند. اقتصادِ اين فضاي گانگستري در اختيار معدود نفرات صاحب اعتبار و گاه چند كسب‌وكار سوبسيد بگيرِ خودماني‌شده درآمده و همين موضوع محيط مناسبي براي رشد قارچ‌گونه جرايم اقتصادي ايجاد كرده؛ از بدل اندازي‌هاي خُرد تا پولشويي‌هاي كلان. اين بزرگ‌ترين آسيب دوران به فضاي روشنفكري و هنري ماست.در چنين شرايطي كه گرگ را از ميش نمي‌توان تشخيص داد، هيچ رويكرد مدرسه‌اي و برساخته‌اي كه همچنان هم به دنبال القاي چارچوب‌هاي بسته سمت و سودار است، نمي‌تواند بن‌بست روشنفكري و هنري را از بين ببرد. رويكردهاي ساده‌لوحانه‌اي كه همگي با برچسب‌هايي مانند «سرتان را پايين بيندازيد و فارغ از هياهو كارتان را بكنيد (خفه شويد)» و «رفتار حرفه‌اي (در خط باشيد)» و «اعتدال (اختگي هنري داشته باشيد)» و «آهستگي و پيوستگي (وقت‌كشي عمدي)» و داشتن نگاه خونسرد و بي‌طرف تبليغ مي‌شوند. براي اين بن‌بست تنها يك راه وجود دارد. اينكه ما دوباره با تكيه بر توانايي فكري و عملي خودمان، عليه رويكردهاي برساخته كه همگي پاسدار سليقه نوكيسگان شده‌اند، اقامه دعوا كنيم. عليه رويكردهايي كه همگي با حداقل كردن پيچيدگي زندگي روزمره و حداكثر كردن سانتي‌مانتاليزمِ تخيل در كارهاي‌شان، به دنبال جا انداختن تمام و كمال زيبايي‌شناسي رئاليسم كاپيتاليستي هستند. بخش زيادي از ميدان يافتن رشد و نمو اين شكل از زيباشناسي، بر گردن ضعفِ آرمان‌خواهي‌هاي سودايي و نخ‌نماي صدساله گذشته تفكر ايراني است. ما اين آرمان‌خواهي‌هاي سودايي را به عنوان يك افيونِ ويرانگر و خودحذف‌كننده در روشنفكري ايراني بازشناخته‌ايم. پس برگردن ماست كه در اين شرايط با فعال كردن نيروي دروني‌مان ضربات پي‌درپي‌اي بر تن شارلاتانيسمي وارد كنيم كه بر فضاي فكري‌مان چنبره زده است. چنين امري ميسر نيست مگر به مدد ايمان دروني. ما نه بازيكنان آزاد و دمدمي فضاي فكري و هنري هستيم كه هر دم حرف از كشفي تازه و آنارشيستي در عالم انتزاعي و فرسوده افكار خود مي‌زنند و نه عمله‌هاي دو آتشه طرفدار چراغ سبز و چراغ سرخ. ما با سرمايه فرهنگي بالا در جايگاهي ايستاده‌ايم كه بايد بي‌مماشات و بسيار فعالانه آن را دموكراتيزه كنيم و نقاب از چهره‌هاي مزور و خودبزرگوارپنداراني ‌برداريم كه در تمام اين سال‌ها در اثر خلأ نيروي آگاه و داراي قوه سنجشگري سلامت، باورشان شده كسي هستند و امكان حذف و اضافه واحدهاي فرهنگي و هنرمندان را دارند. اينها همگي مديران مياني شاغل در بنگاه‌هاي فرهنگي و اقتصادي هستند و بلاغي‌كارهاي شبه مدرسي كه در آموزشگاه‌هاي هنري و شبه‌روشنفكري آزاد و هيات‌هاي علمي پخش‌وپلا هستند. اين زوال افيون‌زده، كليت فضا را در يك نيهيليسم هرز قرار داده و شارلاتان‌ها آشكارا در اقدامي ستيز‌جو و طبقاتي براي حفظ جايگاه‌هاي برساخته‌شان دست به هر كاري مي‌زنند؛ نيهيليسمي كه در شرايط فعال خود اثر هنري و فكري را تهي از هر امر اجتماعي ناظر به وضع موجود كرده تا از هر شكل زيباشناسي آلترناتيو و انتقادي خالي باشد و در حالت منفعلش هنرمندان و روشنفكران را در حاشيه جامعه فرسوده و با اميدهاي واهي آرمان‌شهري به حال خود رها كرده تا زمان را بيشتر و بيشتر از دست بدهند. تمام اينها منجر به منتفي شدن امكانِ تصور و تخيلِ آينده‌اي روشن براي جامعه شده است. به همين دليل بايد با روش‌هاي روشنفكرانه و خلاقانه محصولات فكري‌اي توليد كرد كه آينده را مجددا بارگذاري كنند.

پاسخ دادن به ناشناس لغو پاسخ

0.0/5