اشتراک گذاری
دیدار با انسان در «هیروشیما»
«و یَهُوَه گفت: انسانهایی را که آفریدهام از روی زمین محو خواهم ساخت. چه، از ساختن آنها پشیمان گشتم .» (عهد عتیق، سفر پیدایش، طوفان بزرگ)
کابوس عصر جدید:در اوت ۱۹۴۵ جهان یک «هولوکاست اتمی» را تجربه کرد. پروژهای که به نام صلح اجرا شد و بهزعم برخی موجه و نجاتبخش بود. بمباران اتمی، جهان را به عصر تازهای پرتاب کرد که در آن معنا و ماهیت جنگ و دیپلماسی دستخوش تغییرات بنیادین شد. گرچه هنوز در چرایی و ضرورت آن، نقاط تاریک و مبهمی وجود دارد، اما تمام استدلالهای طرف پیروز در یک جمله خلاصه میشود؛ اگر بمب اتم بر هیروشیما فرود نمیآمد، جنگ خاتمه نمییافت. در تایید این موضعِ «اگر-آنگاهی» البته دلایلی هم ارائه شدهاند که ارتکاب شرارت را به منظورِ دفعِ شرّی بزرگترمجاز میشمارند. توجیهاتی که واجد این خطر بالقوه نیز هستند که همواره وجوه انسانی و اخلاقیِ تصمیمات سیاسی را به محاق برانند. و ارزشهایی چون صلح، دمکراسی، توسعه یا هر مفهوم مترقی دیگری را به وضعیتی ناپایدار یا نمایشی تقلیل دهند. دراوج سراسیمگی جمعی، هیاهوی رسانهای و شادیِ خاتمهی جنگ، تنها عدهی کمی از روشنفکران با مواضع آشکار، مخالفت و نگرانی خود را نسبت به استفاده از بمب اتم ابراز کردند. آلبر کامو درهشتم اوت ۱۹۴۵ درست دو روز پس از فاجعهی هیروشیما مقالهای در روزنامهی کومبا1 نوشت و ازدغدغههای خود در اینباره گفت: «جهان همان است که هست، چیزی پیشپا افتاده…. رادیو، روزنامهها و خبرگزاریها، کنسرت بزرگی به راه انداختهاند که موضوعاش انفجار نخستین بمب اتمی جهان است… در یک کلام؛ تمدن ماشینی به آخرین درجه از وحشیگری خود رسیده است. باید در آیندهای کمابیش نزدیک میان یک خودکشی جمعی یا کاربرد هوشمندانهی دستآوردهای علمی، دست به انتخاب بزنیم. اما تا آن زمان باید بدانیم آنچه جشن گرفته میشود امری شرمآور است….. علم این کشتار سازمانیافته را در جهانی رها شده به دست گسستهای خشونتبار، ناتوان از هرگونه کنترلی بر خویشتن، بیتفاوت نسبت به عدالت و سرنوشت آدمها، جشن میگیرد!… چشماندازهای هراسناکی با این واقعه در برابر انسان گشوده شده است. زیرا تنها عطش و حرص دولتها جهان را اداره خواهد کرد. »
ترسی مبهم از پیشدستیِ دانشمندان نازی، آمریکا را به ساخت بمب اورانیومی ترغیب کرد. پارانویای جنگ سرد و تغییر رقیب به این روند شدت بخشید و به تولید بمب هیدروژنی2 با قدرت تخریب دههزاربرابررسید. حتی امروز که تسلیحات هستهای به مهمترین ابزار تهدید در دست دولتها تبدیل گشته و « تئوریِ بازدارندگی» را تا حد زیادی از اعتبار انداختهاند بازهم ارزش این مواضع جسورانه و دغدغههای انسانی همچنان پابرجا بوده وشاید بیش از گذشته اهمیت پیدا کردهاند. پردهی نمایش در حال فروافتادن است و اسطورهی فرانکنشتاین از مخلوق خود سخت هراسیده است. با این شتاب بیوقفهی نابودگر چگونه میتوان به افکار، رفتار، اقتدار و آیندهی بشراعتماد داشت؟
استقرارصلح یا نمایش قدرت: اطلاع ازموقعیت طرفین درگیر در روزهای پایانیِ جنگ جهانی دوم برای درک پراگماتیسمی که به انفجار بمب اتم انجامید اهمیت دارد. همچنین برای فهم این نکته که ضرورتِ استفاده از سلاح هستهای تا چه اندازه واقعی یا غیرقابل جایگزین با روشهای دیگر بود. و آیا این رویکرد به تمام انسانها ازدریچهای یکسان نگریست یا خیر؟ واقعیت این است که دنیا در نیمهی قرن بیست بهواسطهی ملیگراییِ افراطیِ ژاپن و فجایعی چون قتلعامِ نانجینگ3، زنان آسایشگر4 و پروژهی واحد هفتصدوسیویک5 ( وقایعی که بعدها به هولوکاست آسیایی6 معروف شد) نگاهی از سرمهربه این کشور نداشت. جنس این حساس در جملات یک خبرنگار جنگی کاملا مشهود است: «در اروپا دشمنان خود را هرچند هولناک و مرگبار، باز هم انسان میدانستیم. اما خیلی زود به این نتیجه رسیدیم ژاپنیها نفرتانگیز و پستتر از انسان هستند، همان نگاهی که مردم به سوسکها و موشها دارند.7» به نظر میرسد امروز هم عدهی بسیاری درگیر این مغالطه باشند و ژاپنیها را بخاطرعملکرد ارتش امپراتوری، لایق چنین فرجامی بدانند. البته که جنایات جنگی نظامیان ژاپن، غیرقابل پذیرش و مستحق مجازات سختی است. ولی با این استدلال لابد میتوان تجاوز گستردهی سربازان ارتش سرخ به زنان آلمانی در جریان فتح و اشغال برلین را هم منطقی و موجه دانست! شرایط فرسایشی در یک جنگ ۶ ساله، مسائل استراتژیک ومیل به پیشافتادن در موازنهی قدرت، موقعیت بغرنجی را فراهم آورده بود. ژاپنی که در سال ۱۹۴۱ با حمله به پایگاه نیروی دریایی ایالات متحده در پرلهاربر، پای آمریکا را به جنگ جهانی دوم باز کرد، حالا با تسلیم آلمان ( در ماه مه ۱۹۴۵) در مقابل متفقین تنها مانده بود. «کنفرانس پوتسدام» با اولتیماتومی مبنی بر تسلیم بیقید و شرط ژاپن به کار خود پایان داد، و ترومن این کشور را به ویرانی کامل تهدید کرد. از سوی دیگر اتحاد جماهیر شوروی طبق «توافق یالتا» با حمله به یکی از پایگاههای نظامی ژاپن در منچوری ( ۸ اوت) وارد جنگ با ژاپن شد. عملیات انتحاریِ خلبانهای کامیکازه، جهنمی از ناوهای مشتعلِ هواپیمابرِ متفقین در اقیانوس آرام بوجود آورد. و همزمان، ۶۸ شهر ژاپن، برای روزهای متوالی و بیوقفه با بمبهای آتشزایی که روزانه توسط صدها فروند بمبافکن فرو میریخت به تل خاکستر بدل گردید. پیچیدگی اوضاع و از بین بردن مدارک پیش از اشغال متفقین و اظهارات ضد و نقیض دولتمردان، همواره مانع دستیافتن به پاسخ قطعی برای این پرسش بوده است که: کدام موضوع، ضرورت استفاده از سلاح اتمی و تغییر سرنوشت جنگ را ایجاب کرده است؟ بهزانو درآوردن ژاپن و اتمام جنگ یا ممانعت از پیشروی ژئوپولیتیک شوروی و کمونیسم در آسیا. البته که حجم توحشِ طرفین در جبههی شرق (اقیانوس آرام) بیاندازه و جنون آمیز بود. ژاپن با آماج بمبارانهای اشباعی آنقدر ضعیف شده بود که به زعم برخی تنها چند هفته تا تسلیم فاصله داشت8 ( در واقع ژاپن پیش از حملهی اتمی از طریق مسکو باب صلح مشروط را گشوده بود). از طرفی حملهی زمینی برای متفقین، مستلزم تلفات سنگین و خونبار بود. بمب اتم به بهای زندگی غیر نظامیان ژاپنی، میتوانست جان سربازان آمریکایی را نجات بدهد. آمریکایی که علاوه بر نمایش قدرت، تمایل داشت حداقل یک برآورد واقعی و همه جانبه ازنیروی ویرانگر سلاح جدید خود داشتهباشد. عدهای هم اعتقاد دارند بمباران نه تنها سربازان آمریکایی، بلکه جان جنگجویان ژاپنی را هم نجات بخشید. جان مردمی که ژنرالهای نظامیشان مصرانه به شعار «صد میلیون زندگی فدای امپراتور» پایبند بودند و محال بود تن به تسلیم بدهند. تراژدیِ اتمی برای رهبران سیاسی که تمایل به متارکهی جنگ داشتند، حکم برگ برندهای را داشت تا رهبران نظامی را بدون احساس ننگ و خدشهدارشدن شرافت برای پایان بخشیدن به جنگ ترغیب کند. در مجموع، احتمال اطلاع نیروهای امنیتی ژاپن از حملهی اتمی9 تاخیر توکیو در اعلام تسلیم، کودتای نافرجامِ10 تندروها علیه امپراتورهیروهیتو برای ممانعت از قرائت بیانیهی شکست در رادیو و بعد سانسور رسانهای گسترده، هنوز هم مورد ابهام است. زنجیرهی علتومعلولیِ طرف پیروز در تصمیمگیری و اجرا، همچنین طرف مغلوب در پنهانکاری، هردو حلقهی مفقودی دارند به نام «انسان». جان هِرسی11 در«هیروشیما» برهمین جزءِ گمشده تمرکز کرده است.
هیروشیما؛ ملاقات با گورگون12: «هنوزهم طعم تلخ اشتیاق همکارانم برای اطلاع از نتیجهی انفجار بمب در هیروشیما را گرداگرد میز تلفن درهتل سانتافه حس میکنم و اینکه چه احساس تهوعی داشتم از شادمانی برای نتیجهی مرگ صدهزار نفری در انفجار یک بمب» این جملات را اتو فریش13 سالها پس از انفجار اتمی در کتاب خاطرات خود نوشتهاست؛ اما نه آن جماعتی که درهتل سانتافه، کاخ سفید یا آژانسهای خبری حضور داشتند و نه هیچکس دیگری در دنیا تا ابد نخواهد فهمید چندینهزار شهروندِ هیروشیما در ساعت هشتوپانزده دقیقهی روز ششم اوت ۱۹۴۵ در لحظهی رویارویی با آن وحشت مرگبار عظیم، درست همان «آن» که چشمدرچشمِ گورگون به تودهای ذغال تبدیل شدند، چه حسی را تجربه کردند. جهان تا یک سال حتی از روایت بازماندگانِ هولناکترین فاجعهی بشری هم محروم ماند، از نشاط پایان جنگ حظ برد وشاید گاهی به یاد تناقضات سیاسی-اخلاقی افتاد و از تحسینِ دستآوردی که به این تراژدیِ منحصربهفرد انجامید، شرمگین شد. تنها با انتشارِ گزارش طولانیِ جان هرسی در شمارهی اوت ۱۹۴۶ نیویورکر بود که مردم در اروپا و آمریکا متوجه شدند چه بهایی برای صلح پرداخت شده است:
۹ ماه پس از انفجار، نیویورکر «جان هرسی» را برای تهیهی گزارشی از اثرات بمباران و ثبت مشاهدات بازماندگان به هیروشیما اعزام کرد. نتیجهی یک ماه اقامت او در این شهر و مصاحبه با شاهدان عینی در مورد تجربیات، آحساسات و افکارشان، گزارش حیرتانگیزی بود که نشریه ترجیح داد یک شمارهی کامل را به آن اختصاص دهد؛ شاهکاری که جنجال بیسابقهای در فضای مطبوعات بهپاکرد و بعدها (۱۹۹۹) عنوان برترین گزارش تاریخ ژورنالیسم قرن بیست را در آمریکا کسب نمود. کل تیراژ مجله در ساعات اندکی پس از انتشار به اتمام رسید؛ در یک مورد آلبرت اینشتین بهتنهایی هزار نسخه از آنرا سفارش داد. پنجاه نشریه حق چاپ مجدد مطلب را خریدند. و در نهایت انتشارات پنگوئن این گزارش داستانگونه را به صورت کتاب منتشر نمود. هرسی درآمد حاصل از حقالتحریرش را به صلیب سرخ اهدا و با هرگونه اقتباس نمایشی از آن مخالفت کرد. و این درستترین تصمیمی بود که میتوانست عملکردِ فوقالعادهاش را در پروژهی هیروشیما تکمیل کند.
«هیروشیما» روایت مستقیم شش بازمانده از انفجار اتمی است. تصویر بیواسطهای از استیصال جمعی در فهم آخرالزمانِ حاضر، در بهتِ ویرانی مهیب و مرگهای دلخراشِ بیشمار. البته نمردن در آن قیامت کاملا اتفاقی بود؛ سوژهها از روی تصادف در مکان درستی قرارداشته یا ناخودآگاه عکسالعمل مناسبی بروزدادهبودند. زنده ماندن میان وحشت، هرجومرج، آوار، آتش، خون و تلّی ازجنازههای متلاشی و سوختهی متعفن را اگر بتوان خوشاقبالی نامید؛ مرگ ساکتِ یک شهر بهواسطهی همین «خوشاقبالیِ دردناک» امکانِ شنیده شدن یافت: تمام شاهدان در غیاب هرگونه صدا، ابتدا برق خیرهکنندهای را در آسمان مشاهده کردهاند که از شرق تا غرب را درنوردیده، درست مثل فلاش عکاسی غولآسایی که همه چیز درمقابل درخشش کورکنندهاش سفید به نظر برسد. سپس فشاری بیاندازه که آدمها و بناها را متلاشی کرده و بعد ابر مخوفی با بوی وحشتناک که بر آسمان شهرسایه انداخته است. به دنبال آن تاریکی مطلق، باران سیاه و طوفان سرمیرسد. دانههای غلیظ و درشت باران اتمی بر ویرانهها، فریادهای مدفون و تنهای ازهم پاشیده و خونآلود که چون زباله روی هم انباشته بودند فرومیبارد. و بربدنهای سوخته که گویی در یک تناسخِ معکوسِ برقآسا از قالب انسانی تهی شده بودند و با چشمهای ذوب شده و پوستهای آویزان از سرانگشت به اشباح سرگردان میمانستند. درنهایت آتش از راه میرسد تا هر چه باقی مانده را ببلعد.
«وحشتناکترین و دردناکترین تجربهی زندگیاش بود. آسیبدیدهها ساکت بودند، نه کسی گریه میکرد و نه از درد مینالید. هیچکس شکایتی نداشت. هیچیک از مردهها با سروصدا نمرده بودند. حتی بچهها هم گریه نمیکردند. وقتی به آنهایی که صورتشان در اثر سوختگی تقریبا از بین رفته بود آب میداد، سهمشان را میگرفتند و به زحمت خودشان را کمی بالا میکشیدند و مختصر تعظیمی میکردند تا تشکری کرده باشند….. چند بار خواست برود توی ویرانهها، ولی آتش زبانه میکشید و نمیگذاشت. مردم از زیر آوار کمک میخواستند….از خجالت آب میشد که خودش خراش هم برنداشته…. آدمهایی را میدید که به شدت سوخته و مجروح بودند، عجلهکنان از سر عذاب وجدان به چپ و راست رو میکرد و میگفت: “ببخشید مثل شما زخمی نیستم”… مجبور بود یکبند با خودش تکرار کند: “اینها انسانند”…. پا به ساحل تاریک گذاشت… شرمنده شد که زخمیها را لگد کرده و خجالت کشید که شقورق میتواند راه برود.»
ژاپنیها نمیدانستند قربانیِ نخستین آزمایش اتمی شدهاند. آوار مصیبت چنان بود که مجالی هم به کنجکاوی نمیداد. واکنش مقامات در مورد انتشار اخبار مربوط به سلاح جدید سختگیر و توام با پنهانکاری بود. درنتیجه کمکی هم نمیرسید و مردم تنها مانده بودند. تازه چند روز پس از انفجار دومین بمب در ناگازاکی، شایعاتی مبنی بر ماهیت سلاح جدید دهانبهدهان شد. در یکی از همان روزها بود که صدای کسالت بار و بیروحِ امپراتورهیروهیتو به گوش رسید که برای اولین بار در تاریخ از رادیو پخش میشد: «پس از تعمق و تفکر بسیار در خصوص روند کلی امور دنیا و شرایط واقعیِ امپراتوریمان، تصمیم گرفتهایم وضعیت فعلی را با اقدامی خارقالعاده حلوفصل کنیم…» او از مردماش میخواهد امر تحملناپذیر را تحمل کنند، ژاپن شکست را میپذیرد و جنگ خاتمه مییابد. صفحات پایانی، تصویرمختصری از فضای سرخوردگی و اشغال نظامی ارائه میدهد و تاثیرات بمباران را تا چند ماه بعد و بروزعوارض دیررس تشعشعات پیمیگیرد «زندگی این شش نفر، که از خوششانسترین آدمهای هیروشیما بودند، هیچوقت شبیه گذشته نمیشد.» گزارش تمام میشود ولی پرسشهای اساسی همچنان پابرجاست. کسانی که سال ۱۹۴۶ این کلمات را درذهن خود به تصویر تبدیل میکردند، آیا هرگز صدای بدنها را در هیروشیما شنیدند؟ آیا از خود پرسیدند چطور میتوان مردمی را مستحق این عقوبت دانست و کالبد انسان را به تودهای تقلیل داد؟
بحران انسانی: امروز جهان به مدد شیوههای مدرن، اطلاعات بسیاری درمورد هیروشیما دارد؛ اما روایت هرسی همچنان اهمیت خود را حفظ کرده است. زیرا او خواننده را درست درمختصاتِ صفرِ فاجعه مینشاند. در لحظهی ناآگاهیِ مطلق و وحشتی کور که سمتوسو و تکلیفاش را نمیشناسد. از اینروست که مخاطب، واقعه را از درون، و بهعنوان بخشی از روند درک میکند، نه در مقام یک ناظر خارجی. حالا ما از سرانجامِ قربانیان اتمی آگاهیم، و از منزلت لگدمالِ بدنهای ازشکلافتاده که برهنه و به اجبار مقابل دوربین گروههای پژوهش آمریکایی قرار میگرفتند تا از بدقوارگی، سرهای بدون مو و پوستهای زشت و ناهموارشان تصاویر مستندی بهجا بگذارند. گروههای تحقیقی که اجازهی ارائهی هیچگونه خدمات درمانی نداشتند! اما در بزرگترین آزمایشگاه انسانی، با قربانیان عکس یادگاری میگرفتند14. بدن، بستری برای وقوع رخدادهاست ” جنگها سختترین انتقام خود را از بدنها گرفتهاند. بدنها بازتاب دهندهی حقیقی تجربهی جنگاند… بدن بدیهیترین تجسم خود و دیگری در فضای اجتماعی است. قدرت روی بدنها سرمایهگذاری میکند، بدنها را علامتگذاری میکند، تربیت میکند، شکنجه میدهد و وادار میکند وظایفی را به عهده بگیرند15.” درتراژدی هیروشیما، بهغیر از بدنِ شهر و بدنِ مردم، بدنِ خدای ملت هم شکست. زمانی که مکآرتور؛ ژنرالِ پیروز در دفتر کارش شانههای امپراتورهیروهیتو؛ «پسرِ آسمان» را گرفت و مقابل دوربینهای عکاسی قرار داد؛ همان دم فرمانروای دوراز دسترس و نادیدهای که میلیونها نفر بخاطر او به کام مرگ رفته بودند، تبدیل به موجود زمینی و رقتانگیزی شد که با تعظیم مقابل دشمن فاتح خواهش کرد به ملتاش فرصت برخاستن بدهند و تنها او را مجازات کنند16. تصاویر واقعی از ترومای شکست و تغییر دراماتیک جامعهی ژاپن پس از بمباران اتمی و اشغال نظامی را میتوان در مجموعه عکسهای «شومی توماتسو» با عنوان پوستِ ملت17 بهخوبی مشاهده کرد. عکسهایی که روند زوال را درانسان، خاک و فرهنگ بازمینمایاند. سناریوی رهبران نظامی ژاپن برای اجرای یک درام آخرالزمانی در جبههی اقیانوس آرام، مغلوبِ مانور قدرت ایالات متحده شد و جای خود را به تباهیِ روزمرهی مردمی داد که در بحران مواجهه با فرهنگ وارداتی دستوپا میزدند. گرچه تولد دوبارهی این کشور بر مبنای الگوهای غربی و رهاسازی از ساختار فرهنگیِ هزارسالهاش صورت گرفت اما ردِپای گذشته هرگز از ذهن ملت زدوده نشد و ژاپنِ پس از جنگ همیشه به دنبال بازیابیِ منِ خُرد شدهی خویش در تکاپو بهسر برد. و البته آنچه فاصلهی مشروعیت تا ممنوعیتِ این ویرانگری راپر کرد، انسان بود: «اصل مسئله این است که آیا جنگ تمام عیار در شکل فعلیاش، به صرف اینکه هدف مشروعی دارد، عادلانه است؟ آیا پیامدهای زیانبار مادی و معنوی چنین جنگی از نتایج مثبتی که ممکن است دربرداشته باشد بیشتر نیست؟ معلمان و فیلسوفان اخلاق کی قراراست به این سوال پاسخ بدهند؟» دغدغهی برخی فیلسوفان ایشان را واداشت تا پیش و بیش از سایرین نگران جنبههای اخلاقی و انسانیِ دستآوردِ تازهی بشر باشند. کامو بهجز واکنش سریع و روشنی که دو روز پس از بمباران اتمی نشان داد، در سخنرانی خود که با عنوان «بحران انسانی» در دانشگاه کلمبیا (۲۸ مارس ۱۳۴۶) ایراد کرد، باردیگر نسبت به رضایتِ خطرناکِ جامعهی جهانی و بیتفاوتیِ مرگبار پس از جنگ هشدار داد: «به اطرافتان نگاه کنید. ببینید خشونت مارا خفه کرده است. بیاعتمادی، کینه، طمع، رقابت برای قدرت در جهان و درون هر ملت، مولد تاریکی و ناامیدی است… من از کسانی صحبت میکنم که شرّ را با گوشت و پوست خود احساس کردهاند، آن را درچهرهی کسانی که دوستشان داشتهاند و در اعماق قلبهای بیمارشان خواندهاند…». چند دهه بعد (نوامبر ۲۰۲۱) رابرت میگر18 در کتاب خود دوباره به این سخنرانیِ همواره مهم بازمیگردد. او معتقد است برای درک عنوان «بحران انسانی» باید از سطح بدیهیات فراتر برویم. باتوجه به پیچیدگی ذهن کامو، تسلط اش بر اسطوره و حساسیتی که به معنا و عمق عناوین داشت، او هنگام انتخاب این عنوان احتمالا گوشه چشمی به پرومتئوس داشته. اسطورهای که درچند مورد از مهمترین آثارش (طاعون، سقوط و انسان طاغی) هم نمود داشته. بحران غیرعادیای که بشریت را در مسیر برگشتناپذیر قرار میدهد، یک نقطهی عطف و خط قرمز که عبور از آن مجاز نیست. و آن خط قرمز چیزی نیست جز «انسانیت»، فصل مشترکی که نوع انسان را فراتر از جغرافیا، مناسبات قدرت و پارادایمهای فرهنگی و سیاسی تعریف میکند. تجربه نشان داده است که تاریخ بشر پیشرفتی ندارد و جهان در مدارِ فراموشیهای مکرر دائماً به بیراهه میل کرده و تشویشها و دردهایاش را بازآفریده است. شاید زمان زیادی باقی نمانده باشد. دستهای آلودهی قدرت، آنقدر به ظرف ترک خوردهی انسان خواهند نواخت تا جز یک نام بر سنگ قبرِ گونهی بشر اثری از حیات ناآرام او بر زمین باقی نماند.
«درعبارتِ “فرصت کافی داشتن” چیزی سادهلوحانه و خیالی در بدترین معنای آن وجود دارد. ضربآهنگ تاریخ که بیش از پیش به فاجعه نزدیک میشود، بر آن نیست تا به سوژه و فاعلان خود فرصتی ببخشد که در آن همهچیز خودبهخود سامان یابد. روشنگری باید در برابر آنچه در گذشته رخ دادهاست، و بیش از همه در برابر فراموشی که به راحتی گذشتهی ازیادرفته را میپذیرد و توجیه میکند، دست به عمل بزند.19“
1 Combat روزنامهی مخفی جنبش مقاومت فرانسه که از سال ۱۹۴۱ تا ۱۹۷۴ فعالیت داشت و روشنفکرانی چون کامو و سارتر با آن همکاری داشتند. وظیفهی این نشریه خوانشِ زمان حال به کاملترین و وفادارترین شیوهی ممکن بود.
2 Edward Teller: ادوارد تلر فیزیکدان مجار به عنوان پدر بمب هیدروژنی شناخته میشود
3 Nanjing Massacre: کشتار نانجینگ، به دورهی شش هفتهای پس از اشغال شهر نانجیگ، پایتخت پیشین چین توسط ارتش ژاپن در دسامبر ۱۹۳۷ اطلاق میشود که در آن سربازان امپراتوری ژاپن صدها هزارنفر از اهالی شهر را کشته و بین بیست تا هشتاد هزار زن را مورد تعرض جنسی قرار دادند.
4 Comfort Women: زنان آسایشگر ( به ژاپنی : ایانفو) زنان و دخترانی هستند که در طول جنگ جهانی دوم مجبور به تنفروشی میشدند. این زنان عمدتا متعلق به کره، چین و فیلیپین بودند اما از دیگر مناطق تحت سلطهی ژاپن، مانند برمه، تایلند، مالزی، تایوان و اندونزی هم افرادی به ایستگاههای آسایش منتقل میشدند. تعداد آنها بین ۵۰۰۰۰ تا ۲۰۰۰۰۰ نفر میرسید. روابط کره با ژاپن تا سالهای اخیر تحت تاثیر این موضوع قرار داشت تا در سال ۲۰۱۵ به یک توافق تاریخی مبنی بر عذرخواهی و دریافت غرامت انجامید.
5 Unit 731: واحد ۷۳۱، یک واحد محرمانهی تحقیقات و توسعهی سلاحهای میکروبی و شیمیایی در ارتش امپراتوری ژاپن بود که آرمایشات مرگبار و جراحیهای بدون بیهوشی روی اسیران جنگی در جنگ دوم چین و ژاپن (۱۹۳۷-۱۹۴۵) انجام میداد. تنها در یکی از کمپهای پروژه بین ۳۰۰۰۰ تا ۲۵۰۰۰۰ زن و مرد و کودک در جریان این آزمایشها جان خود را از دست دادند.
6 طی هولوکاست آسیایی، در مجموع حدود ده میلیون نفر بطور مستقیم یا غیر مستقیم کشته شدند.
7 بمباران اتمی هیروشیما و ناگازاکی: سیلویا انگدال ترجمهی شهربانو صارمی
8 به عقیدهی لئو سیلارد، فیزیکدان برجستهی مجار، الزام ژاپن به تسلیم بیقید و شرط اشتباه بود و با پیشنهاد یک معاهده، امکان صلح وجود داشت. گرچه او نقش اساسی در ساخت بمب اتم داشت اما مخالف بمباران ژاپن بود.
9 Documentary Hiroshima after bomb explosion 1981
10 حادثهی کیوجو
11 John Hersey نویسنده و ژورنالیست آمریکایی و از بنیانگذاران شیوهی نوین روزنامهنگاری که در آن رویدادهای واقعی به روشی داستانگونه در گزارشات ارائه میشود. گزارش او از هیروشیما توسط هیئت ۳۶ نفرهای از دانشگاه نیویورک به عنوان بهترین اثر درژورنالیسم قرن بیست آمریکا شناخته شد.
12 در اساطیر یونان «گورگونها» هیولاهایی با چهرهای به غایت زشت، بدنی پوشیده از فلس و موهایی از مارهای زنده بودند. هرکس به آنها نگاه میکرد از وحشت تبدیل به سنگ میشد. پریمو لوی در کتاب «اگر این نیر انسان است» در توصیف هراس اسیران اردوگاه آشویتس از این واژه استفاده میکند.
13 «اتو فریش» فیزیکدان بریتانیایی-اتریشی است. او در بسیاری از پروژههای فیزیک مدرن از جمله پروژهی بمب اتم شرکت داشت و خاطرات خود را در مورد این پروژهها و دانشمندان بزرگ فیزیک در کتاب «چه اندک بهیاد دارم» به ثبت رسانده است.
14 Documentary: Hiroshima; The Aftermath 2015
15 جنگها و بدنها؛ نشانهی تن در فرهنگ و سینمای پساجنگ ژاپن از نغمه ثمینی
16 در واقع ژنرال مک آرتور یک ماه قبل امضای تسلیم را در کشتی میسوری از ژاپنیها گرفته بود، و پس از استقرار در پایتخت با ترتیبدادن این ملاقات و به حضور پذیرفتن امپراتور قصد تحقیر او را داشت.
17 مجموعهای متشکل از ۲۶۰ عکس از زندگی بازماندگان بمباران اتمی و سالهای اشغال ژاپن که طی پنجاه سال توسط شومی توماتسو گرفته شده. توماتسو یکی از مهمترین عکاسان پس از جنگ ژاپن است.
18 رابرت امت میگر، پژوهشگر برجسته و استاد بازنشستهی علوم انسانی کالج همپشایر که در کتاب « آلبر کامو و بحران انسانی» با تاملی بر یادداشتهای کامو از ۱۹۳۵ تا ۱۹۵۹ به شرح افکارو دغدغههای انسانیِ او میپردازد.
19 مقالهای از «تئودور آدورنو» در کتاب «خاطره، تاریخ و تروما». گردآوری و ترجمه: سپیده برزو
*پزشک و منتقد