این مقاله را به اشتراک بگذارید
جواد مجابی به عنوان داستان نویس بیشتر شناخته می شود اما در همه این سالها پا به پای داستان نویسی شعر نیز سروده. در ادامه دو شعر منتشرنشده او از نظر شما می گذرد:
***
فقط تو
در کتابی خفتهام و
فکرهایم توی کتابی دیگر است.
گاهی بیدار میشوم در یک کتاب و
پی رویایم در کتاب دیگر میگردم.
قفسه چوبی شده قفس من
قفسی که آزادترین میپندارد خود را.
خفتهام در کتابی
با فصلهای شبیه به هم
که هر فصلی به اشتباه میاندازد
خواننده را در فهم فصل پیشین.
بودهام در کتابی که تو آن را از بری!
دو روایت از یک تصویر
بالاپوش پرنیاناش را آویخت به شاخ درخت
رفت بازی کنان با عیاشان باغ و تابستان
چه سالها که رفت و باز نیامد شاعر
پرنیان در باد ژنده گشته از غبار و باران
بند از بندش رها، پیچیده بر شاخهها و میوهها و مرغان
در فصلها و نگاه رهگذران
برمیگردند مستان و بیهشان
که جامه آویختهاند بر درخت و آن ساعت
ولو از غضب سعدی برگذشته روزهای بینهایت
زمان را به چیزی نمیگیرند و چیره نیست بر آنان مکان
از آن سپردهاند سرخوشان عنان به اسبان آسمان.
بهار / مد و مه / ۱۷ مهر ماه ۱۳۹۲
1 Comment
سعید
متاسفانه داستان های آقای مجابی رو مطالعه نکردم
اما این دو شعر واقعا سطح پایین هستن
و انتظارم از مد و مه بیشتر از این شعر هاست