این مقاله را به اشتراک بگذارید
روزگاری در هر کتابفروشی قفسههایی بسیار به کتابهای جیبی اختصاص مییافت و یا اغلب دکهی روزنامهفروشی در کنار مجلات و روزنامهها قفسههایی فلزی برای عرضهی آنها داشتند و حتی برخی دکهها در سطح شهر تهران، تنها به فروش چنین کتابهایی میپرداختند، برخی ناشران تمرکز کار خود را روی انتشار کتابهای جیبی گذاشته بودند، اما آن دوران گذشت و بساط عرضه وسیع کتابهای جیبی جمع شد. تا دودههی پیش هم اگر به خیابان انقلاب میرفتی، با خیل بساط کتابفروشانی روبرو میشدی که کنار مغازههای کتابفروشی (روی پیادهرو) بقایای دوران طلایی کتابهای جیبی را به علاقمندان عرضه میکردند. امروز اما از آن روزگار چیزی جز یاد و خاطرهای باقی نمانده، و کتابهایی جیبی که شاید در کتابخانههای شخصی برخی از علاقمندان کتاب و یا در گوشه قفسههای کتاب کهنهفروشان هنوز هم بتوان رویتشان کرد، آنها برداشت، برگهای کاهی آنها را ورق زد، بو کشید و رفت به آن روزهای رنگین، اینبار قرار است به آن روزها سفر کنیم.
***
روزگار احتضار کتابهای جیبی
این سالها بسیاری بر این باورند که کتابهای جیبی دوران اوج خود را پشت سر گذاشتهاند و مخاطبان کتاب در این روزگار دیگر تمایلی به خرید این کتابها نشان نمیدهند، عقیدهای که چندان دور از واقعیت هم نیست، چه بسا بودهاند کتابهایی که به دلیل انتشار به صورت جیبی اصلا دیدهنشدهاند. در آن سوی مرزها نیز اگر چه همچنان کتابهایی که در قطع جیبی منتشر میشوند، سهمی را به خود اختصاص میدهند، اما با این حال اوضاع و احوال به هیچ وجه با آن دوران طلایی چند دهه گذشته خود قابل قیاس نیست. در ایران اما اگر نگوییم کتاب جیبی مرده، بیاغماض میتوان حکم بر احتضارش داد، کتابهای جیبی همچنان منتشر میشوند و سهم ناچیزی هم از تولیدات حوزه کتاب را به خود اختصاص دادهاند، اما به یقیین دیگر فاقد آن هویتی هستند که روزگاری از آن برخوردار بودند، آن هم به یک دلیل بسیار واضح: امروز اگر کتاب جیبی نیز منتشر میشود به دلیلی کاملا متفاوت با آن چیزیست که در سالهای دور باعث تولد کتاب جیبی، حیات، اوج گرفتن آن و کسب هویتی خاص برای آن شد…
کتابهای جیبی در آنسوی مرزها
انتشار کتاب در قطع جیبی قدمتی دیرینه دارد و اطلاع دقیقی در دست نیست که نخستین بار در کجا و توسط چه کسی برای اولین بار کتابی در این قطع منتشر شد. برخی بر این باورند که نخستین با اصحاب کلیسا، چند قرن پیش جزوههایشان را برای این که در جیب دعاخوانان روز یکشنبه جای گیرد، در قطع جیبی منتشر کردند. در قرن بیستم اما ظاهرا این فرانسویها بودند که به سال ۱۹۲۷ مجموعه داستانهای پلیسی «ماسک» را در این قطع منتشر کردند و این سری از قدیمیترین کتابهای جیبی موجود هستند. اما ظاهرا پیش از آن و بعد از آن هم حرکت های جسته گریختهای در این زمینه بوده. اما آن کسی که با رویکردی ابتکاری به کتابهای جیبی هویت داد و باعث شد سهم قابل توجهی از تولیدات بازار کتاب در این قطع منتشر شوند، «هانری فیلیپاچی» بود، هم او بود که عنوان «کتاب جیبی» را برای این سری از کتابها برگزید، در سال ۱۹۵۳ وقتی ایدهی او به اجرا در آمد، باعث شد که قیمت کتابها در این قطع نو ظهور (۵/۱۱*۱۶ سانتی متر) به یک چهارم قیمت پیشین آن برسد، این ایده با چنان اقبالی روبرو شد که سالانه ۳۰ درصد بر تیراژ کتابهای جیبی افزوده میشد و در سال ۱۹۶۱ که او در گذشت، سالانه قریب به ۱۴ میلیون نسخه کتاب جیبی منتشر میشد.
ایدهی فیلیپاچی بدین دلیل تا این اندازه موفق شد که در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، مردم اروپا بهخاطر دست و پنجه نرم کردن با مشکلات عدیده اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، رغبتی به مطالعه از خودنشان نمیدادند، اما انتشار کتابهایی با بهای ارزان می توانست، زمینهای برای اقبال مخاطبانی که قدرت خرید کمتری را داشتند به همراه بیاورد. مخصوصا این که سری کتابهای جیبی – لیوق دو پوش (livre du pouche) – منحصر به کتابهای یک ناشر نمیشد، بلکه ناشران مختلف پذیرفتند که کتابهای خود را در این سری به چاپ بسپارند و این یعنی علاقمندان کتاب میتوانستند مجموعه کاملی از آثار نویسندگان مختلف را در این سری آرشیو کنند، کتابهایی که از چاپ خوب، طراحی جلدهای زیبا و شکیل برخوردار و بسیار هم خوش دست بودند..
به هرحال ارزان بودن، راحتی حمل و نقل و استفاه از آنها و در نتیجه اقبال از این نوع کتابها، رفته رفته دیگر ناشران را نیز به این عرصه کشاند تا در دهه شصت و به خصوص هفتاد کتابهای جیبی انقلابی را در صنعت انتشار کتاب پدید آورند. مخصوصا انتشارات پنگوئن با پیوستن به این جریان سهم به سزایی در اوج گرفتن این جریان داشت تا آنجا که به قولی در دهه هفتاد قریب به ۱۲۰ ملیون نسخه کتاب جیبی در انگلستان منتشر شد.
اما متاسفانه اوضاع همینطور نماند، رفته رفته انتشار کتابهای جیبی وارد فاز تازهای شد که دوران افول آن را رقم خورد، ظاهرا مهمترین مشکل هم کشیده شدن پای ناشران پراکنده به این میدان بود که اهداف دیگری را دنبال میکردند، این ناشران شروع به انتشار کتابهایی عشقی یا حادثهای مملو از رخدادهای جنسی و خشونت کردند که در قالب کتابهای جیبی با کیفیت چاپ و کاغذ بسیار نازل کردند که بخشی از مخاطبان جوان کتابهای جیبی را به سمت خود جذب کردند، ناشران حرفهای اما توان رقابت با آنها را نداشتند، چرا که نه تن به انتشار کتابهای بیمایه میدادند و نه اینکه نویسندگان جدی حاضر به انتشار آثارشان با کیفیت نازل بودند و از سوی دیگر حقالتالیف این نویسندگان در تیراژهای بالا، رقم قابل توجهی میشد و… به این ترتیب از دهه هشتاد به بعد، عوامل چندی دست به دست هم دادند و رفته رفته تیراژ کتابهای جیبی رو به کاهش گذاشت و سرانجام هم با پیدا شدن سر و کله وسایل ارتباط جمعی جدید تیر خلاص به این جریان شلیک شد تا توان کمر راست کردن و بازگشت به دوران اوج خود را نداشته باشد.
امروز اما به روشنی میتوان گفت شرایطی که حکایت از روبه احتضار داشتن کتابهای جیبی دارد، نه فقط خاص ایران که مسئله ای جهانی در صنعت نشر کتاب است، البته در ایران باشدتی بیشتر.
کتابهای جیبی در ایران
در ایران نیز روشن نیست اولین بار کدام کتاب، توسط کدام ناشر به صورت جیبی منتشر شده است. البته شاید بتوان به نمونههایی اشاره کرد که از قدیمیترین نمونههای کتابهای جیبی بوده و پیش از رونق گرفتن بازار این دست کتابها در ایران منتشر شدهاند.
از نمونههای معروف آن میتوان به سری داستانهای ح.م. حمید (حسینقلی مستعان) در سال ۱۳۱۹ اشاره داشت که داستانهایی با مضمون عاشقانه و حدودا ۸۰ تا ۱۰۰ صفحه در قطع جیبی بودند و به عنوان ضمیمه مجله راهنمای زندگی که مدیریت آن را خود مستعان به همکاری همسر دومش(ماه طلعت پسیان) به عهده داشتند، به صورت هفتگی و بهای ۵ ریال منتشر میشدند که تعداد آنها قریب به بیست عنوان بود. (۱) «کتابخانه ابن سینا» نیز از جمله ناشرانی بود که نزدیک به یک دهه بعد آثاری (رسالههایی از افلاطون ) را در قطع جیبی منتشر کرد، انتشارات امیرکبیر نیز تجربههایی جسته گریخته در این زمینه داشت که اغلب در حوزه داستانهای ترجمهای قرار میگرفت آثاری نظیر :«چمنزارهای بهشت» اثر جان اشتاین بک (ترجمه پرویز داریوش) و یا «داستانهای شگفت انگیز» اثر ادگار آلن پو (ترجمه صدر حاج سید جوادی) و…
رونق انتشار کتابهای جیبی در ایران نیز با جریانی کم و بیش مشابه همان چیزی که در دیگر کشورها شاهد بودیم صورت گرفت، بهخصوص اینکه مبتکر واقعی آن (مجید روشنگر) سابقه همکاری با انتشارات پنگوئن را نیز داشت. ضرورت انتشار کتابهای جیبی در ایران البته بیش از دیگر کشورها احساس می شد، چرا که عدم گرایش فطری ایرانیان به مطالعه و اختصاص ندادن بخشی از هزینههای سبد مایحتاج خانواده به کتاب، با بکار گرفتن ایده عرضه کتاب ارزان در قطع جیبی میتوانست، حوزه کتابخوانی را تا اندازهای متحول کند، به خصوص اینکه کتابهای جیبی به طور عمده نه در کتابفروشیها که در قفسههایی مشخص در دکه روزنامهفروشیها به مردم عرضه میشد. و مأموران مخصوصی هم وجود داشتند که در سطح شهر میچرخیدند و با سرزدن به این دکهها جای خالی کتابهای فروخته شده را پر میکردند، به این ترتیب انتشار کتابهایی جیبی با قیمتی ارزان میتوانست آنبخش از موانعی را که در زمینه وخرید اقشار طبقه متوسط یا کم درآمد وجود داشت مرتفع کرده و به یک عادت بدل سازد؛ چنان که قریب به پانزدهسالی نیز همینگونه بود.
سازمان انتشارات جیبی و تحول صنعت چاپ کتاب جیبی در ایران
اما این دوره طلایی در انتشار کتابهای جیبی چگونه آغاز شد؟ نخستین کسی که ایده انتشار کتابهای جیبی به صورت متداوم و در یک مجموعه بزرگ و با هدف پایین آوردن قیمت و افزایش مخاطب به ذهنش رسید، «همایون صنعتی زاده» بود، آن هم در در اواخر دهه سی، هرچند چنان که اشاره شد، پیش از آن تجربه انتشار پراکنده کتابهای جیبی وجود داشت، اما استفاده از این قطع چندان رایج نبود و همایون صنعتی زاده با بنا نهادن «سازمان انتشارات جیبی» زمینهساز گسترش آن شد، این موسسه البته در مقام عمل نتوانست حرکت مورد نظر موسس آن را محقق سازد. «سازمان انتشارات جیبی» اگر چه بهعنوان بخشی از انتشارات فرانکلین راهاندازی شده بود، اما در واقع کم و بیش مستقل بود و از اساسنامه آن تبعیت نمیکرد، اما این ایده در ابتدا با ناکامی همراه شد، به هر حال سازمان هنوز یکساله نشده، بدهی بالا آورد و ورشکسته شد. در اوایل دهه چهل مدیریت این سازمان که در آستانه تعطیلی قرار داشت، به مجید روشنگر که تجربه کار در انتشارات پنگوئن را داشت واگذار شد و او نیز با بکار بستن تجربیات و آموختههایش آن را به سود دهی رساند، روایت است که «سازمان انتشارات جیبی» در طول چند سال قریب به ۵۰۰ عنوان کتاب منتشر کرد، در حالی که کل موسسه ۱۵ نفر بیشتر پرسنل نداشت.
با وجود این در اواخر دهه چهل این سازمان به صورت شرکت سهامی درآمد که انتشارات امیر کبیر با خریدن بخش عمدهای از سهام آن، سازمان انتشارات جیبی (موسسه فرانکلین) را به یکی از موسسههای زیر مجموعه خود بدل کرد. تقریبا تمامی کتابهای منتشرشده از سوی سازمان کتابهای جیبی، تجدید چاپ کتابهایی بود که قبلاً در قطعهای بزرگتر توسط خود امیر کبیر یا ناشران دیگر منتشر شده بودند.
شیوهیٔ کار هم تقریبا مشابه همان چیزی بود در دیگر کشوها تجربه شده و جواب داده بود، به این صورت که «سازمان انتشارات جیبی» کتابهایی را که مناسب این کار مییافت، انتخاب و طی قراردادی با ناشر اصلی اجازه انتشار آن را در قطع جیبی بدست میآورد و از سود حاصل نیز درصدی برای ناشر اصلی بود و درصدی را هم «سازمان انتشارات جیبی» برمیداشت. گاه سرمایه انتشار کتاب نیز توسط ناشر اصلی تامین میشد و این سازمان تنها نقش اجرایی کار را برعهده میگرفت، در چنین مواردی پشت جلد کتاب عنوان میشد که این کتاب با سرمایه کدام ناشر منتشر شده، اما به هرحال این آرم تجاری «سازمان انتشارات جیبی» بود که در شیرازه یا روی جلد و پشت جلد آن نقش میبست.
برای نمونه در پشت جلد برخی از آثار ژرژ سیمنون که در قطع جیبی و که توسط این سازمان منتشر شده، آمده «با سرمایه کانون معرفت». ابتکار مورد نظر باعث شد تیراژ کتابها که شکل متعارف دو هزار نسخه (کمی بالاتر یا پایینتر) بود، به حداقل ده هزار نسخه برسد که این تیراژ بسته به جذابیت کتاب تا سی هزار نسخه در یک چاپ هم میرسید.
صرف نظر از محتوای کتاب، آنچه در حوزه تولید و قابلیتهای سختافزاری کتابها به «سازمان انتشارات جیبی» برمیگشت، نشان از ارائه کتابهایی با کیفیت بسیار نزدیک به نمونههای خارجی داشت، یعنی اینکه اگر خلاقیت باشد ارائه کار در سطح استانداردهای جهانی کاری نشدنی نیست و جالب این که با وجود گذشت چهار دهه از آن زمان و تحولات و پیشرفتهای صنعت چاپ هنوز ناشری (حتی بقایای همین موسسه در سالهای پس از انقلاب) نتوانسته آثاری در همان کیفیت ارائه کند.
به هر روی از میانه دهه چهل به بعد، با توجه به اقبال مردم از این کتابها، ناشران دیگری نیز وارد گود می شوند، که برخی به صورت جسته گریخته آثاری را در قطع جیبی منتشر میکنند، اما هستند ناشرانی که به شکل متداوم و حرفهای در این زمینه فعالیت گرده و بخشی از تولیدات خود را به کتابهای جیبی اختصاص داده و حتی برخی به طور عمده در این زمینه فعالیت میکنند، از جمله پیگیرترین ناشران در این زمینه باید به «کانون معرفت» که توسط حسن معرفت بنیانگذاری شده و از ناشران باسابقه محسوب میشد، اشاره کرد که صدها عنوان کتابهای جیبی با کیفیت نسبتا مطلوب را منتشر کرد، حسن کار «کانون معرفت» در متمرکز بودن روی انتشار آثار برخی از نویسندگان ایرانی در کنار دیگر آثار داخلی و خارجی بود و البته همکاریهایی هم با «سازمان انتشارات جیبی» داشت. از جمله نویسندگانی که عمده آثارشان به طور متمرکز و در قطع جیبی توسط «کانون معرفت» منتشر میشد میتوان به محمد علی جمال زاده، جواد فاضل، ارونقی کرمانی، امیر عشیری و… اشاره کرد.
«کتابهای پرستو» سری کتابهایی از موسسهای زیر مجموعه امیرکبیر بود که همگی در قطع جیبی منتشر میشدند و در این زمینه نیز هم به لحاظ کمی و هم کیفی یکی از رقبای اصلی «سازمان انتشارات جیبی» محسوب میشد. تفاوت عمده این دو موسسه زیر مجموعه در امیر کبیر سیاستگذاری آنها در انتخاب آثاری بود که منتشر میکردند، اگر «سازمان انتشارات جیبی» آثار دیگر ناشران را انتخاب و منتشر می کرد، کتابهای پرستو به طور مشخص به انتشار کتابهایی که امتیاز آنها به «امیر کبیر» تعلق داشت میپرداخت. کتابهای پرستو اگرچه تولیداتی به مراتب کمتر داشت، اما از حق انتشار آثاری برخوردار بود که به لحاظ نوبتهای چاپ و البته تیراژ بیرقیب بودند. برای مثال کتابهای پرستو علاوه بر رمانهایی ترجمه شده از نویسندگانی چون گی دوموپاسان، الیا کازان و.. ، تعدادی از معروفترین پاورقیهای «حسینقلی مستعان» را در قالب کتاب عرضه کرد (نظیر آتش که به جان شمع افتد، استخوان زیر پی، نقطههای شراب و… ) یا مجموعه آثار صادق هدایت را نیز به صورت جیبی به بازار داد که از جمله پر مخاطبترین کتابهای روزگار خود محسوب میشدند و گفته می شد که آثار هدایت در قطع جیبی در هر نوبت چاپ، تیراژی از ده تا پنجاه هزار نسخه داشت.
«انتشارات آسیا» در خیابان شاه آباد نیز ازجمله ناشران پرکار در حوزه کتابهای جیبی بود که امروزه اگرچه همچنان دایر است، اما متاسفانه به ندرت کتابی منتشر کرده و بیشتر به کتابفروشی میپردازد. «انتشار آسیا» نیز در سری آثار جیبی خود که البته تعداد آنها در قیاس با «سازمان انتشارات جیبی» یا کانون معرفت بسیار کمتر بود، آثار گوناگونی را منتشر کرده که معروفترین و پرمخاطبترین آنها، سری آثار «پرویز قاضی سعید» بود که پس از چاپ در قالب پاورقی در مجلهی دختران و پسران، توسط انتشارات آسیا به صورت جیبی عرضه میشدند. (۲)
کتابخانه ابن سینا نیز از جمله ناشران فعال در زمینه کتابهای جیبی بود گه حتی قبل از دوران رونق آن نیز در این زمینه صاحب تجربههای بود. این ناشر امتیاز آثار محمد حجازی (مطیع الدوله) را در اختیار داشت و اگر چه آثار دیگری را هم در منتشر میکرد، اما بیشترین تمرکز را روی آثار این نویسنده گذاشته بود که در قطع وزیری نیز آنها را منتشر کرده بود. البته کتاب «زیبا» معروفترین و بهترین اثر محمد حجازی را برای چاپ در قطع جیبی به «سازمان انتشارات جیبی» هم سپرده بود.
از اواسط دهه چهل تا اواسط دهه پنجاه اما ناشران دیگری هم پا به میدان گذاشتند و اگر چه برخی در قیاس با «سازمان کتابهای جیبی» و یا «کانون معرفت» و «کتابهای پرستو» چندان پرکار نبودند، اما این تنوع ناشران نشان از رونق کتابهای جیبی و کشش بازار داشت، از جمله این ناشران میتوان به «انتشارات مرجان» با چاپ ترجمه داستانهای عاشقانه نویسندگان اغلب درجه دو خارجی نظیر: فرانسواز ساگان ( بازهم خداحافظ)، ویلیام اینک (شکوه علفزار) میپرداخت، اشاره کرد؛ انتشارات گلچین (ناشر کتابهای پلیسی و جاسوسی) هم از اوایل دهه چهل کارش را آغاز کرد که سری آثار جیمز باند اثر «یان فیلیمینگ» معروف ترین کتابهای انتشارات گلچین بود؛ «انتشارات دنیای کتاب» با انتشار آثاری پلیسی که ذبیح الله منصوری در جوانی ترجمه کرده بود، در این زمینه فعال بود؛ «انتشارات جاویدان» از از اواسط دهه پنجاه با چاپ آثار صادق چویک در قطع جیبی و همچنین با انتشار مجموعه آثار هدایت (۳) وارد گود شد؛ «انتشارات شهریار» (واقع در لاله زار) با سری کتابهای پلیسی به اصطلاح ترجمهای میکی اسپلین در قطع جیبی مشتریان بسیاری داشت (۴)، «انتشارت بامداد» (در شاه آباد) با انتشار گزیدهای از اشعار شاعران نوپرداز و ترجمه آثار آلبرتین سارازان (قوزک پا)، هروه بازن (افعی در مشت) و… از دیگر ناشران فعال در این حوزه بود، «انتشارات نو» نیز با چاپ سری پاورقیهای ر. اعتمادی که ابتدا در مجله جوانان منتشر شده بودند در میانه دهه پنجاه اعلام حضور کرد؛ «انتشارات شهاب» در قطع جیبی سری داستانهای آرسن لوپن نوشته موریس لبلان با ترجمه عنایت الله شکیباپور را منتشر میکرد و…
البته به این سیاهه ناشران دیگری نظیر گلشایی، سعدی، فریدون علمی، صبحگاه، رواق، هدایت، ارغنون، پیروز و.. را نیز میتوان افزود که هر یک به صورت جسته گریخته دست به انتشار کتابهای جیبی زدهاند. انتشار کتابهای جیبی و استقبال از آنها تا سالهای پیروزی انقلاب ادامه داشت، در دهه پنجاه البته برخی ناشران نه چندان حرفهای کتابهای جیبی، به دلیل اطمینان از استقبال مخاطب، بدون سلیقه و با کیفیتی بسیار نازل آنها را منتشر میکردند، نمونهاش «انتشارات نو» که آثار ر.اعتمادی را منتشر میساخت و خیل مخاطبان داستانهای عشقی این نویسنده بیتوجه به کیفیت چاپ پایین برخی از این کتابها همچنان از آنها استقبال میکردند.
بنابراین در ایران افت کیفیت یا دلایلی نظیر آن را نمیتوان دلیل از میدان به در شدن کتابهای جیبی دانست، چرا که قبل از هر اتفاقی در این زمینه، تغییر و دگرگونیهای ناشی از انقلاب در سال پنجاه و هفت پرونده کتابهای جیبی را از همان سالهای نخستین دهه شصت بست و هر آنچه بعد از آن در دست مردم یا فروشندگان دیده میشد همان کتابهایی بود که پیش از انقلاب منتشر میشدند.
علت اینکه با پیروزی انقلاب نقطه پایان بر دوران رونق کتابهای جیبی گذاشته شد را در چند نکته میتوان خلاصه کرد: اول آنکه عمده کتابهای جیبی منتشر شده در سالهای قبل از انقلاب را آثار پلیسی و عشقی تشکیل میدادند که عدم انطباق آنها با سیاستهای فرهنگی جدید مانع از امکان تجدید چاپ آنها میشد. دوم اینکه همزمان با انقلاب و تغییرات ناشی از آن، برخی از ناشران پراکنده که صرفا هویت حرفهایشان با چاپ چنین آثاری تعریف میشد، کرکرهها را پایین کشیدند، برخی از ایران مهاجرت کردند، برخی تغییر شغل دادند و در مجموع با حذف امکان انتشار کتابهای جیبی عشقی و جنایی از یک سو و ممنوعیت انتشار پارهای دیگر از کتابهای جدی، حتی آن ناشرانی که به کار خود ادامه میدادند نیز کاری برای ارائه در این قطع نداشتند، برای نمونه انتشارات جاویدان که صرفا آثار صادق هدایت و صادق چوبک را منتشر میکرد، بعد از انقلاب هر دو این نویسندگان آثارشان ممنوعالچاپ شد، کانون معرفت که به کل تعطیل شد و تنها تابلو کوچکی از آن تا اوایل دهه هفتاد در ابتدای خیابان لاله زار دیده میشد، حتی اگر تعطیل هم نشده بود هم تنها میتوانست تعداد بسیار اندکی از خیل کتابهایش را تجدید چاپ کند، چراکه نه آثار امیر عشیری امکان تجدید چاپ داشت، نه ارونقی کرمانی، نه جواد فاضل و نه حتی محمد علی جمالزاده…
تنها ناشری اگر میخواست می توانست این را را ادامه بدهد، سازمان انتشارات جیبی بود که چون رمانهای جدی و بسیاری از شاهکارهای ادبی را منتشر کرده بود که کمتر مسئلهدار بودند و هم اینکه تعداد آنها آنقدر زیاد بود که اگر بخشی از آنها نیز منتشر نمیشدند بازهم تعداد زیادی برای انتشار باقی میماندند. اما در این جا نیز اتفاق دیگری مانع ادامه کار شد، باوجود اینکه عبدالرحیم جعفری با زحمت و تلاش موسسه خودرا به بزرگترین قطب انتشاراتی ایران بدل کرده بود و دین بزرگی نیز بر گردن فرهنگ، کتابخوانی و همچنین ارتقاء و پیشرفت صنعت چاپ در ایران داشت، متاسفانه انتشارات امیرکبیر و موسسههای زیر مجموعهاش مصادره شده و تحت مدیرتی دولتی بعد از انقلاب تقریبا اکثریت قریب به اتفاق زحمات جعفری به باد رفت که سازمان انتشارت جیبی و تولیدات انبوهش نیز جزو آن بود. بنابراین بزرگترین ناشر کتابهای جیبی تقریبا فعالیتهایش به صفر رسید و به این ترتیب روزهای خوش و طلایی کتابهای جیبی نیز به آخر رسید.
در سالهای بعد از انقلاب هیچگاه کتابهای جیبی دوباره به روزهای رونق خود باز نگشتند، اگر چه برخی از ناشران تلاش کردند با انتشار کتابهای جیبی و کاستن قیمت کتاب رونقی به بازار این گونه کتابها بدهند، اما این تلاشها راه به جایی نبرد و پیگیری چندانی هم نشد. نه تنها به خاطر اینکه کتابها در قطع جیبی فاصلهی قیمت آنچنان زیادی با قطعهای بزرگتر نداشتند، بلکه گویی آن روزهای رونق و شکوه، هوایی بود که از سر مخاطبان کتاب پریده بود، مخصوصا این که در سطح جهانی نیز آمار ارقام حکایت از افت شدید تعداد چاپ این کتابها داشت و هم اینکه نسل جدید هم تعلق خاطری به این قبیل کتابها نشان نمیداد، بدین ترتیب کتابهای جیبی امروز همچون دیگر گونههای دیگر کتاب اگر کم و بیش هنوز هم رویت میشود اما، بیشتر از سر تزئین و برخورداری از شکل و شمایل متفاوت است تا آن اهداف پیشین.
جالب اینکه انتشارات امیر کبیر و موسسات زیر مجموعه آن در سالهای اخیر تعدادی از کتابهای جیبی قدیمی خود را تجدید چاپ، گرده است، اما استقبالی از این کتابها صورت نگرفت، که با توجه به قدیمی شدن ترجمه و البته از دست رفتن شهرت نویسندگانشان در این دوره دور از انتظار نبود. (۵)
پی نوشت:
۱- این کتابها را انتشارات گوتنبرگ در دهه سی به صورت سری بارها تجدید چاپ کرد.
۲- جالب اینکه همین سری چند سال پیش در همان قطع و با طرح جلد سابق و صرفا با حذف نام نویسنده از روی جلد (به دلیل مشکلات سیاسی قاضی سعید)، با ویرایش تازه و روی کاغذ سفید (به جای کاغذ کاهی قدیم) منتشر شد، اما روی دست ناشر باد کرد که به خوبی نشان دهنده تغیر سلیقه و زمانه است.
۳- در اوایل دهه پنجاه وراث صادق هدایت که به دلایل خاص خودشان از نحوه انتشار آثار او توسط انتشارات امیرکبیر ناراضی بودند، بعد از کمی کشمکش آن را پس گرفته وبه انتشارات جاویدان واگذار کردند. جهانگیر هدایت در کتابی که به اسناد اداری مربوط به هدایت اختصاص دارد، شرح مفصل ماجرا را شرح داده.
۴- انتشارات شهریار اغلب آثار جیمز هادلی چیز و به خصوص میکی اسپلین (مایک هامر) را منتشر میکرد، البته عمده این کتابها آثاری جعلی بودند که برای جذب مخاطب با نام این نویسندگان، منتشر میشدند اما در واقع توسط نویسندگان ایرانی نوشته شده بودند. برای نمونه فرزان دلجو ( که نام مستعار امیر مجاهد را همواره در کنار خود یدک میکشید) نویسنده بسیاری از آثار پلیسی بود که با شخصیت مایک هامر و با درج نام میکی اسپلین به عنوان نویسنده، منتشر میشدند، معدودی از این داستانها البته با درج نام خود فرزان دلجو – امیر مجاهد و با شخصیت مایک هامر منتشر شدند!
۵- اگر چه کتابهای جیبی در سالهای پس از انقلاباقبالی نداشته اند، اما وضعیت آنها در این سالها قابل بررسیست که البته مجالی دیگر را طلب میکند.
***از خوانندگان و همکاران تقاضا می شود، در صورت بازنشر مطلب در فضای مجازی حتما از لینک مستقیم استفاده کنند، در صورت بازنشر در نشریات چاپی حتما با اجازه مولف بوده و به هنگام نقل بخش هایی کوتاهی از آن ذکر منبع را فراموش نکنند.
28 نظر
الهام
سلام ممنون از مطالبی که تهیه کردید.استفاده کردم.خواهشی ازتون داشتم اینکه اگر براتون مقدوره تصاویر جلدهای داستانهای مجموعه ی۳قطره خون هدایت که چاپ دهه ی۶۰ هست روبه من برسونید.خیلی احتیاج دارم.بازم ممنون.راستی دیدگاهی ننوشتم چون صاحب نظرنیستم.
omidi
خواننده محترم ممنون از ابراز لطفتان!
لازم به ذکر است که نه کتاب سه قطره خون و نه دیگر کتابهای هدایت در دهه شصت مجوز نداشتند، این کتاب ها از اوایل دهه هفتاد با جرح و تعدیل هایی دوباره منتشر شدند!
الهام
ممنونم.امادهه ی۵۰ انتشارات پرستوو یک نشر دیگه که خاطرم نیست ۳ قطره خون رو چاپ کردند.اینرواز طریق پرسوجو متوجه شدم.در هر صورت متشکرم
omidi
دوست عزیز ممنون که مطالب «مد و مه» مورد توجه شما قرار گرفته و باز هم به این دفتر سر می زنید. شما فرموده بودید که دهه شصت، نه دهه پنجاه! اگر منظور شما دهه پنجاه بوده، باید اشاره کنیم که علاوه بر چاپ «سه قطره خون» در سری کتابهای جیبی پرستو (که بطور عمده به دهه چهل برمی گردد) در دهه پنجاه این کتاب در قطع جیبی (و هم چنین رقعی) توسط «انتشارات جاویدان» منتشر شده، که سعی می کنیم آن را یافته و در آینده به مناسبتی آن را منتشر کنیم.
این توضیح را اضافه کنیم که وراث هدایت در سالهای ابتدایی دهه پنجاه که از نحوه انتشار و پرداخت حق التالیف کتابهای او ناراضی بودند، امتیاز آن را از انتشارات امیر کبیر گرفته و به انتشارات جاویدان واگذار کردند که در نوع خود جالب توجه و بررسی ست که شایددر آینده به این ماجرا هم پرداختیم!
آسیه
و به این ترتیب روزهای خوش و طلایی کتابهای جیبی نیز به آخر رسید.
جناب امیدی سرور دستتان درد نکند. مقاله ی جامع و خواندنی بود.
محمد برفر
با تشکر از مقاله خوبتان. متاسفانه از یکی از ناشران پرکار در این زمینه که عمدتاً به انتشار کتابهای میکی اسپلین و یا منسوب به میکی اسپلین می پرداخت نامی برده نشده؛ نام این انتشاراتی “البرز” بود و در لاله زار، کوچه باربد(ملی) سرای لاله زار استقرار داشت. من در سال ۱۳۵۳ زمانی که نوجوانی بیش نبودم، نخستین کتاب خود را که یک اثر جنایی موسوم به “راهی به سوی جهنم” بود، در این انتشاراتی به چاپ رساندم. امیر مجاهد و محمد(فرزان)دلجو نیز چند کتاب را به عنوان ترجمه از میکی اسپلین و از عملیات مایک هامر در این انتشاراتی چاپ کردند. هنوز حال و هوای آن روزهای لاله زار در من زنده است. و حال و هوای آن کتابهای ارزان قیمت که دنیایی پر از شور و هیجان را برما گشودند.
اسماعیل
می خواستم بدانم آیا تصاویر دیگری هم از این کتابها دارید و یا همان آرم شرکت کتابهای جیبی را دارید؟
…………………………………………………………………..
مد و مه:
متاسفانه متوجه منظور شما نشدیم، اما شاید جواب شما این باشد!
کتابهای سری جیبی بسیارند و با ناشران مختلف. در آرشیو «مد و مه» شماری از این کتابها وجود دارد. شاید روزی به ضرورت روی جلد برخی از آنها را منتشر کنیم. آرم شرکت کتابهای جیبی امیر کبیر همان آرم سابق است و بسیار هم در دسترس است، کافی ست یکی از کتابهای این انتشاراتی را بخرید!
منصوره
سلام، ممنون از مطلب بسیار مفیدتون.اگر ممکن است درباره تاریخچه چاپ در ایران مطلبی بنویسید یا کتابی معرفی کنید، بازم ممنون.
………………………………………………………………………………..
مد و مه:
ممنون از ابراز لطف شما. درباره سرگذشت چاپ در ایران مطلبی در گذشته منتشر کرده ایم، اگر در پست های قبلی جستجو کنید آن را خواهید یافت.
سینا گرگری
با سلام و خسته نباشید می خواستم بدانم چگونه می توان به این کتابها خرید باتشکر
……………………….
مد و مه:
باید به کتابفروشی هایی که کتاب قدیمی می فروشند مراجعه کنید. به خصوص در میدان انقلاب تهران.
بانو
با سلام و خسته نباشید.
به دنبال جستجویی برای اطمینان از هویت اصلی دو نام هنری “فرزان دلجو و امیر مجاهد” با مطلب ارزنده شما مواجه شدم. دست مریزاد. سوالی که برایم باقی می ماند: منبع مورد استناد شما در ذکر این امر که فرزان دلجو نام مستعار امیر مجاهد بوده (و یا به عکس) چه می باشد؟ جایی دیدم این دو نام را برادر ذکر کرده بود(ویکی پدیا!). و همچنان این علامت سوال برایم به جا مانده است که نسبت این دو نام با هم چیست….؟
با تشکر و درود
بانو
………………………………………………………
مد و مه:
سلام دوست عزیز
محمد دلجو نام مستعار امیر مجاهد نیست، بلکه ما روزنامه نگار ، پاورقی نویس و البته بازیگر و فیلمسار و این روزها مجری داریم به نام محمد فرزان دلجو (متولد ۱۳۲۹) که او را با نام محمد دلجو می شناسیم.
در بعضی منابع عنوان شده که آنها دو برادر بودند و بعضی نقل قول های شفاهی هم این گونه می گویند. اما تصور نگارنده این است که امیر مجاهد یا نام مستعار است و یا اگر فرزان دلجو با کسی (دوست یا برادری) به این نام را داشته در فعالیت های هنری مورد اشاره نقش چندانی نداشته (احتمالا – این تصور شحصی ست و حکم کلی نیست). علت چنین تصوری هم این است که تا به حال به شخصه هیچ عکس و یا شرح احوالی از این شخص ندیده ام جز همان نام کنار محد دلجو. جالب اینکه در نشریات سینمایی قدیمی در اوج شهرت فیلمهای ایشان، هیچ گفتگویی با امیر مجاهد نیست و فرزان دلجو در هر جا و یا هر گفتگویی حضور داشته تنها دیده میشود. درحالی که منطقا وقتی درباره فیلمهای شان گفتگو می شود باید هردو حضور می داشتند.
سرانجام اینکه آنطور که به خاطر می آورم در یک گزارش پشت صحنه از فیلمهای دلجو که در مجله ستاره سینما در دهه پنجاه منتشر شده نیز مشخصا ردی از امیر مجاهد ندیدم.
این تمام آن چیزی ست که به مدد حافظه و برداشت شخصی می دانم. اما تمام منابع موجود که از آنها به عنوان برادر نام برده اند هم به مدد شنیده ها نوشته اند و جالب اینکه خود دلجو هم با وجود اینکه هر روز چند ساعت برنامه در ماهواره دارد تاکنون اسمی از امیر مجاهد نبرده یا لااقل من نشنییده ام که برده باشد.
بانو
با تشکر بسیار از توضیح مفصل شما دوست گرامی
گفتۀ من براساس کتاب دانشنامۀ سینمای ایران- عباس بهارلو-صفحۀ ۱۷۷ بوده است و همین ایجاد شک کرده بود که کدام روایت صحیح تر است.
من نیز معتقدم این صرفا یک نام مستعار است و چنین شخصی (امیر مجاهد)وجود خارجی نداشته است.
باز هم سپاسگزارم
به کافه کلاسیک نیز سری بزنید
با احترام و سپاس
بانو
بیتا موسی زاده
سلام برای تهیه کتاب جیبی چشمها اثر پرویز قاضی سعید ، راهنمایی بفرمایید ممنون.
………………………………………………….
مد و مه:
تنها راهنمایی که می توانیم بکنیم جستجوی کتاب در کتابفروشی های میدان انقلاب است، البته آنها که کتابهای دست دوم می فروشند.
نسخه ای از این کتاب در کتابخانه مدو مه موجود است که اگربخواهید تنها روی جلد آن را می توانیم منتشر کنیم!
ضمنا نام درست کتاب «چشمهایش» است.
بزرگ علوی نیز کتابی به همین نام دارد.
فریبا
با سلام و خسته نباشید یه راهنمایی ازتون می خواستم اونم اینه که لیست چن تا از کتابهای که(رمان) زمان پهلوی مجوز داشتن اما الان ندارن رو بم بدین .با تشکر فریبا
…………………………………………………..
سلام دوست عزیز
روی جلد کتابهایی که در همین مطلب می بینید، به جز کتابهای ر. اعتمادی و پرویز قاضی سعید، بقیه کتابها مجوز انتشار ندارند.
محمد
با سلام وتبریک برای سایت خوبتون.من ازکتب جیبی
پلیسی-جنایی قبل ازانقلاب حدودصدجلدبرام باقی مونده که اینقدراوناروخوندم دیگه حفظم شده.از
کتابهایی که شما عکس جلدشونوگذاشتین لاوسون در
جزیره وحشت-سایه اسلحه وغزال رودارم.یکی از
کتبی که بچگی خوندم وبسیار ازاون لذت بردم
راهی بسوی جهنم نوشته محمد برفرانتشارات البرز
بود.برای من که یک پلیسی خوان وعاشق این کتب
بودم این اثرازیک نویسنده ایرانی حیرت اوربود.
کتب نوشته شده توسط امیرمجاهد ومحمددلجو با
محوریت مایک هامر سبک وسطح پایین بودند.
وقتی دیدم اقای برفر اینجا کامنت گذاشتن خوشحال
شدم وازهمین جا خدمتشون سلام عرض می کنم و می گم
کتاب زیباشونو دارم وهنوزم بالذت اونو می خونم.
انشاالله موفق و موید باشید.
آلاء
کتاب امیرارسلان تصحیح محجوب توسط انتشارات کتاب های جیبی منتشر شده آیا دوباره تجدید چاپ شده؟چون واقعآ نیاز مبرم دارم به این کتاب.متشکرم لطفآ پاسخ به ایمیلم بفرستید.متشکرم.
……………………..
در این سالها نسخه های چندی از امیر ارسلان منتشر شده است
مد و مه
محمد برفر
سلام آقا محمد، دوست عزیز. از لطف شما کمال سپاس را دارم.
نوشین
جالب بود دوست من چقدر من کتاب جیبی دوست داشتم
مهرداد
یک – آقا عجب تارنمای پرملاط و به درد بخوری دارید!حظ وافر بردیم.
دو – با این کتاب های جیبی یک دنیا خاطره دارم. به خصوص داستان های عزیز نسین و خسرو شاهانی و …
سه – روی جلد کتاب سه قطره خون صادق هدایت رو به صورت اسکن شده دارم. لطفا ای میل من را به خانم الهام که خواستار این طرح بود، بدهید.
mehrdatcom@yahoo.com
سیروس
مطلب زیبایی بود. حیف که از غلطهای املایی و انشایی در امان نبود:”ممنوع الچاپ”(=ممنوع النشر یا جلوگیری از چاپ)، “با این وجود”(=با وجود این)، “از جمله این ناشران میتوان به «انتشارات مرجان» با چاپ ترجمه داستانهای عاشقانه نویسندگان اغلب درجه دو خارجی نظیر: فرانسواز ساگان ( بازهم خدا حافظ)، ویلیام اینک (شکوه علفزار) میپرداخت”(فعل اصلی از قلم افتاده) و… . امیدوارم مطالب زیبایی از این دست، با ویرایش بهتری در این سایت ارزشمند منتشر شود.
محمد
با سلام حضور اقای امیدی سرور و دیگر دوستان
سئوالی دارم که امیدوارم تو این سایت خوب به جوابش برسم.من سه جلد کتاب جیبی قدیمی دارم به اسامی هیولای نیمه شب – اسکلت خون الود و گورستان وحشت که دو تای اولی ترجمه سیروس هستن و کتاب سوم ترجمه قاسم جهاندار.نویسنده هر سه کتاب راونس دونس عنوان شده اما چون تلفظ لاتین اسم این نویسنده رو ندارم هر چی تو سایتهای خارجی می گردم هیچی با این اسم پیدا نمیکنم. امیدوارم این کامنت اخری همان اقای سیروس مترجم این کتابها باشن. در هر حال چه ایشون چه هر کدام از دیگر دوستان خصوصا” اقای برفر عزیز اطلاعاتی راجع به راونس دونس داشتن خیلی ممنون میشم .موفق باشید.
…………………………..
دوست عزیز
وضعیت انتشار آثار ترجمه ای در سالهای دور خصوصا توسط ناشران متفرقه و عموما لاله زاری یا شاه آبادی چنان آشفته بوده که با نام و نشان مخدوش این کتابها نمی توان به نتیجه ای که شما دنبال آن هستید رسید. چون مترجمان ویا ناشران این کتابها را با عناوین غالبا من در آوردی و جعلی و با نامهای غالبا مخدوش منتشر می کردند.
به هر حال آرزو می کنیم به نتیجه دلخواه برسید!
مد و مه
مجید
سلام محمد جان
منم دقیقاً مشکل شما رو دارم و در به در به دنبال راونس دونس میگردم چون با کتاب هیولای نیمه شب زندگیها کردم وقتی ۷-۸ سالم بود. من بدنبال خود کتاب هم میگردم اما نمیتونم پیداش کنم. کتابخانه ی مجلس فقط عنوانش رو داره اما جایی برای دانلود پیدا نکردم.
محمد
دوست عزیز تصویر یکی از کتب راونس دونس را در وبلاگی که تازگی زدم وادرسش در زیر اومده قرار دادم.اگه قسمت بشه از کتاباش به اشتراک هم میذارم.موفق باشی.
http://nayabfilm.blogfa.com
مهدی
سلام.
من همه کتابهای قاضی سعید با مضمون داستانهای لاوسون و سامسون و ریچارد رو دارم فقط در به در دنبال کتاب قطره های خون می گردم. تموم کتاب فروشیهای انقلاب رو هم بدون استثنا گشتم ولی پیدا نکردم. اگه بتونید برام تهیه کنید، هزینه اش هم هر چی باشه، تقدیم میکنم.
قبلا از محبت شما سپاسگزارم.
محمد
مهدی جان منم تموم کتابهای لاوسون رو دارم از جمله کتاب قطره های خون که ماجراش تو قطب اتفاق میافته.تنها کتابی که ناقصه شبهای پرماجراست که اونم داشتم ولی متاسفانه سالها پیش از دستم رفت. اگه دستت شد سری به وبلاگ من بزن .با وجود اینکه درباره فیلم های قدیمیه اما میخوام جلد برخ از کتابهای جیبی پلیسی و وحشتناک اونموقع رو توش قرار بدم.
http://nayabfilm.blogfa.com
افشین
سلام و خسته نباشید دوست عزیز من اگر بخواهم کتابهای لاوسون را بخونم چه کار باید بکنم یا سایتی برای دانلود هست اگر ممکن است به ایمیلم جواب دهید. با تشکر
sorush
با سلام ممنونم دوست عزیز راستش منم قبلا سری کتابای لاوسون و خوندم خیلی باحاله میخواستم اگه میشه یه جایی رو معرفی کنی یا ادرسشو اگه داری واسم میل کنی تا تهیه کنم بازم ممنونم ازت.
……………………………
سلام دوست عزیز این کتابها را انتشارات آسیا چند سال پیش مجدد تجدید چاپ کرد. می توانید سری به این انتشارات در خیایان جمهوری بزنید شاید هنور مانده باشد
kuhyar
با سلام از دوستان عزیزی که سری کتابهای قاضی سعید بخصوص سری داستانهای لاوسون را دارند خواهش میکنم در صورت امکان لطف کرده و آنها را به شکل اسکن شده و آنلاین در اختیار بقیه علاقمندان بگذارند من سالهاست دتبال این کتابها هستم ولی متاسفانه چون در ایران نیستم امکان تهیه آن را از مکانهایی مانند میدان انقلاب ندارم در ضمن از این کتابها خاطرات بسیاری دارم و اگر کسی از دوستان این زحمت را متقبل شود لطف بزرگی به دوستداران این آثار کرده است.
Ataie
سلام، با تشکر از استقبال شما این کتاب چاپ انتشارات آسیا می باشد در صورت خرید می توانید به این انتشارات مراجعه کنید
آدرس: خیابان جمهوری,نرسیده به میدان بهارستان,روبروی سینما حافظ
تلفن:٣٣٩٠٢٠١۴