این مقاله را به اشتراک بگذارید
در تاریخ یکصد و اندی ساله هنر هفتم تعداد اندکی کارگردان مولف بعنوان استاد مسلم و پایه گذار قواعد یک ژانر شناخته شدهاند . اگر علاقمند به آثار دلهره آور هستید ، قطعا فیلم های آلفرد هیچکاک را دوست دارید.
کارگردان انگلیسی تباری که در عصر بازیگر سالاری ؛ نه تنها به هیچ ستارهای باج نداد که حتی آنان را در یک اظهار نظر تاریخی و جاودان یک مشت گاو میخواند. با این همه هیچ بازیگر و ستاره سینمایی را قدرت آن نبود که با او هم کلام شود. طرفه اینکه هیچ ستارهای نیز یافت نمیشد که آرزومند بازیگری در فیلمهای این مرد بداخلاق چاق اما کاربلد نباشد.
از پلیس و تخم مرغ میترسم/ کارگردانی که سر صحنه فنجان پرت میکرد
«آلفرد هیچکاک» فیلمساز صاحب سبک سینماست که با داشتن ابهتی خاص میان سینماگران و مخاطبان، ویژگیهای جالبی هم داشت؛ از تخممرغ و پلیس میترسید و بسیار خجالتی بود، گاهی هم سر صحنه فنجان قهوه را به پشت سرش پرت میکرد.
در این گزارش ضمن نگاهی مختصر به زندگی خصوصی و حرفهای «آلفرد هیچکاک»، سعی شده تا با گردآوری برخی از مصاحبههای این کارگردان بریتانیاییالاصل هالیوود، کمی بیشتر با او آشنا شویم.
* زندگی خصوصی
«آلفرد هیچکاک» سال ۱۸۹۹ در خانوادهای فقیر و ۵ نفره متولد شد، پدرش سبزیفروش و مادرش خانهدار بود.
او در زمان حیات بیش از ۶۰ فیلم ساخت که از جمله آنها میتوان به «پرندگان»، «روانی»، «مرد عوضی»، «آقا و خانم اسمیت» و «مارنی» اشاره کرد.
هیچکاک
او سال ۱۹۴۰ وارد هالیوود شد و اولین فیلم هالیوودیاش با نام «ربکا» را ساخت.
به گفته خودش او انسانی خجالتی و شوخطبع و گاهی نیز غیرعادی بود، آنچنانکه عادت داشت هر گاه سر صحنه فیلمبرداری چای یا قهوه مینوشید، فنجان و نعلبکی را بدون توجه به عواقبش به پشت سرش پرتاب میکرد!
«هیچکاک» سال ۱۹۷۹ هنگام دریافت جایزه یک عمر دستاورد حرفهای با دوستانش مرتب در اینباره که به زودی خواهد مرد شوخی میکرد و کمتر از یک سال بعد نیز تسلیم مرگ شد.
هیچکاک
اظهار نظر هیچکاک در رابطه با موضوعات مختلف در مصاحبههای مختلف
* احساستان در رابطه با نسل جوان چیست؟
طبیعتا من یکی از طرفداران جوانان هستم. من اولین فیلمنامهام را در سن ۲۲ سالگی نوشتم و اولین فیلمم را ۲۵ سالگی کارگردانی کردم، بنابراین من متعلق به جوانان هستم. امروز زمانی که میبینم برخی مینویسند من ۷۰ سالهام، میگویم این یک دروغ نفرین شده است، من دو ۳۵ سال سن دارم.
* درباره صحنههای مربوط به مواد مخدر، چه عقیدهای دارید؟
خوب استفاده از چنین صحنههایی باعث میشود تا جوانان همچون ماریجوآنا از «ال اس دی» نیز بترسند.
* از فیلمهایی که ساختهاید، کدام را بیشتر از همه دوست دارید؟
همه را دوست دارم ولی «سوءظن» را بیش از بقیه فیلمهایم دوست دارم.
* در فیلمهای شما چه کسانی محکوم به مرگاند؟
انسانهای بد و گناهکار.
* درباره خشونت در فیلم «غریبهها در قطار»، در این فیلم آدمهای بد کشته میشوند ولی در کنار آن تعداد زیادی کودک نیز کشته میشوند؟!
این یک مورد بسیار نادر است.
* ولی در فیلم «پرندگان» نیز عده زیادی انسان به قتل میرسند؟
خوب بله، ولی قتل انسانهای بیگناه تنها در ۴ و یا شاید ۵ فیلم من دیده شود.
* اعتقادتان درباره تاثیر فیلمهایی از این دست بر افزایش خشونت در جامعه چیست؟
خوب به نظر من این فیلمها ممکن است بر روی افرادی با ذهن مریض تاثیر بگذارد ولی فکر نمیکنم بر افراد سالم و معصوم چنین تاثیری داشته باشد. یک بار در جایی خواندم که یک مرد که سه زن را به قتل رسانده، قبل از کشتن سومین زن فیلم «روانی» من را دیده است، خوب من میخواهم بپرسم او قبل از کشتن دومین زن چه فیلمی دیده بود؟ شاید قبل از کشتن اولین زن هم یک لیوان شیر خورده باشد، حتما آن وقت باید خوردن شیر را ممنوع کنیم؟!
زمانی که فیلم «روانی» به نمایش درآمد، پسر جوانی پیش من آمد که حدودا ۹ یا ۱۰ ساله بود و از من پرسید آیا در فیلمهایت از خون جوجهها استفاده میکنی و من در جواب گفتم نه از سس شکلات استفاده میکنم و او تشکر کرد و رفت. نکته قابل توجه این است که این کودک با تمام سن کمش به خوبی میداند که این یک فیلم است و آنچه که به تصویر کشیده میشود واقعیت ندارد.
* وضعیت سلامت شما چگونه است؟ گفته میشود که شما وزنتان را از ۲۹۰ پوند به ۱۹۰ پوند رساندهاید؟
نه دقیقا؛ وزن من حدود ۲۲۵ پوند است، البته قد من هم ۵ فوت و ۸ اینچ است. این در من جنبه روانی دارد و باید بگویم که از این نظر شبیه مادرم هستم.
* خوب نظرتان راجع به آقای هیچکاک چیست؟ انسانی تحت تاثیر پول، یا قدرت؟
به نظر من مهمترین چیز در مورد یک نفر، حرفه اوست؛ مهم این است که او از تمام قدرت فکری، استعداد و تجربیاتش استفاده کند.
* اوقات فراغتتان چه میکنید؟
فیلم میسازم ولی لذتبخشترین چیز برای من این است که ساعت ۶ به خانه بروم و همسرم را درحالی که منتظر من است، ببینم؛ سپس با یکدیگر یک لیوان نوشیدنی بنوشیم و او برای من مقداری شام آماده کند و من در آشپزخانه بنشینم و او را نگاه کنم. این همان چیزی است که باعث شده تا من اضافه وزن داشته باشم.
* شما که با فیلمهایتان مردم را میترسانید، خود به شخصه ترسیدن را دوست دارید؟
نه به هیچ وجه، خوب به یاد دارم که ۳ یا ۴ ساله بودم که مادرم به شوخی مرا ترساند و من مدت طولانی از ترس سکسکه میکردم.
* فیلمهای شما همیشه مردم را ترسانده، خود شما از چه چیزی میترسید؟
از خیلی چیزها، به عنوان مثال من همیشه از پلیس میترسم، خوب به خاطر دارم زمانی که تنها ۹ یا ۱۰ سال داشتم، پدرم با یک نوشته من را به اداره پلیس فرستاد و افسر پلیس مرا دستگیر کرد و برای ۱۰ دقیقه به زندان انداخت و گفت: این اتفاقی است که برای انسانهای بد میافتد.
از آن زمان به بعد من به شدت از هر چه پلیس است و هر آنچه که با قانون سر و کار داشته باشد گریزانم، به همین خاطر هیچگاه رانندگی نکردهام.
یکی دیگر از چیزهایی که خیلی از آن میترسم، تخم مرغ است، به نظر یک چیز سفید رنگ که میان آن تهی نیست و موجودی زرد رنگ ممکن است هر لحظه از آن بیرون بیاید.
* ظاهرا علاقه زیادی به پرندهها دارید؟
طبیعتا، این موجودات کوچک مرا به پول زیادی رساندهاند.
* خوب استفاده از پرندگان به جای بازیگر در یک فیلم کار چندان راحتی نیست، خوب مشکلاتتان در رابطه با ساخت این فیلم چیست؟
خوب ما در این فیلم از بیش از ۳۰ هزار پرنده استفاده کرده بودیم که ۳ هزار تا از آنها تربیت شده بودند؛ آنها خیلی خیلی باهوش بودند، به طوری که زمانی که به عقب نگاه میکنم میبینم که کار با آنها نه چندان هم مشکل نبوده است.
* از چه تکنیک تربیتی برای دستآموز کردن آنها استفاده کردید؟
هیچ، فقط دانه. این پرندهها به حدی باهوش بودند که زمانی که دستور حرکت میدادیم همه به حرکت درمیآمدند. در اواخر فیلم بهگونهای شده بود که بدون آنکه به آنها فرمان حرکت بدهیم خودشان میدانستند که وقت آن رسیده که پرواز کنند.
* برخلاف چیزی که مردم درباره شما فکر میکنند، خودتان گفتهاید که انسان خجالتی هستید، آیا واقعا این طور است؟
بله، من به شدت خجالتی هستم، معمولا گوشهگیر هستم و با مردم قاطی نمیشوم، حتی در مواجهه با زنها کاملا گیج و سردرگم میشوم و حقیقتا نمیدانم که چه بگویم و یا چه بکنم؟
* چه چیزی بیش از همه چه در زندگی و چه سر کار، شما را عصبانی میکند؟
سر و کار داشتن با آدمهای احمق، اینکه مجبور باشم جزئیات یک چیز ساده را بارها و بارها برای یک نفر توضیح بدم.
* با توجه به پیشرفت تکنولوژی پیشبینی شما درباره سینما در آینده چیست؟
به نظر من به عنوان مثال در سال ۳۰۰۰ میلادی مردم همچنان به سرگرمی نیاز دارند و به سینما خواهند آمد؛ البته در این سال مردم به سینما میآیند و هیپنوتیزم میشوند و در پایان فیلم از خواب برمیخیزند، حتی آنها زمانی که برای خرید بلیت به گیشه میروند، میتوانند انتخاب کنند که جای کدامیک از شخصیتهای فیلم باشند و به جای آنها لذت ببرند، وحشت کنند و یا حتی قهرمانبازی دربیاورند.
* پس نقش کارگردان و بازیگر در این میان چه میشود؟
من عقیده دارم که نقش منِ کارگردان همیشه محفوظ است، بالاخره این کارگردان است که باید به داستان جهت دهد و آن را هدایت کند.
* و اما در آخر…
تعریف شما از خوشبختی چیست؟
یک افق شفاف پر از آرامش و به دور از هرگونه نگرانی؛ جایی که همه چیز پر از خلاقیت است و هیچ چیز مخربی وجود ندارد… من نمیتوانم جنگ و دعوا را تحمل کنم، نمیتوانم برخی احساسات چون تنفر که در بین مردم وجود دارد را تحمل کنم. تنفر یک احساس مخرب است و انرژی وجود انسان را هدر میدهد.
من انسان بسیار حساسی هستم، اگر کسی سخن تلخی به من بگوید، مخصوصا اگر آن شخص به من نزدیک باشد، آن حرف برای روزها مرا آزار میدهد.
زمانی که تمام این احساسات منفی از بین بروند و بتوانی بدون هیچ مشکلی به دوردستها بنگری و جاده مقابلت را کاملا صاف و شفاف پیش رو ببینی و چیزی را خلق کنی، این درست همان زمانی است که احساس خوشبختی میکنم.
هیچکاک از نگاه دیگران
“او پرتوقع ترین، بیمنطقترین، از خود راضیترین و مسخره ترین کارگردانی بود که با او همکاری داشتم. با همه این حرفها او جزو بهترین و خلاقترین کارگردانان سینما نبود. هیچکاک با فاصله بسیار نسبت به دیگر کارگردانها، بهترین فیلمساز دنیا بود”
-اینگرید برگمن
“او موقعی که از انگلستان به آمریکا آمد و اولین فیلم مهمش ربکا را در سال ۱۹۴۰ ساخت، من یک جوان ۲۴ ساله بودم. سال بعدش که من همشهری کین و یکسال بعد از آن که آمبرسونهای باشکوه را ساختم، شنیدم که گفته بود: این پسرک! اورسون ولز چند سری عکس را سرهم میکند و اسمش را فیلم میگذارد . من از فیلمهای این پسرک و فیلمهای مشابه آن بیزارم.بعد از آن بود که من از هیچکاک به شدت میترسیدم اگرچه دلم میخواست کلک این مرد مغرور و چاق را بکنم. من تا وقتی او مرد از آلفرد میترسیدم. اصلا برای همین است که وقتی او مرده اینچنین میتوانم در بارهاش حرف بزنم”
-اورسون ولز
****
هیچکاک چه کرده که هنوز فیلمهایش اینقدر جذاب جلوه گری میکنند؟
آلفرد هیچکاک به احتمال فراوان اولین کارگردانی است که به معنای واقعی کلمه تعلیق و سوسپانس را به سینما تزریق کرد. کار او جدای بهره گیری از هنر و تکنیک تدوین بود. سوسپانس هیچکاک اصیل و کار آمد جلوه گری کرد و مدام و به جا در آثار متعددش از این تکنیک بهره ها برد. برای مثال شاید داستان فیلم روانی (محصول ۱۹۶۰) ابتدا به ساکن شما را درگیر نکند اما وقتی فیلم را ببینید بعید است از ترس سکته نکنید. فیلم پرندگان (محصول ۱۹۶۳) او نیز مثال خوبی در این رابطه است . جایی که دسته های بزرگ پرندگان مهاجر دمار از روزگار ساکنین محل در می آورند. فیلم های اکشن و معمایی او نظیر شمال از شمال غربی ( محصول ۱۹۵۹) نیز دارای سوسپانس های خاص خود هستند . تعلیقی که باعث می شود بیننده از همان ابتدای داستان به روند شکل گیری فیلم علاقه مند شود و تا آخر آن را دنبال کند. بی جهت نیست که منتقدان قدیمی در باره او می گفتند : حتی اگر داستان یک فیلم هیچکاک به دل تماشاگر ننشیند، معلوم نیست چرا هیچ کس از سالن سینما بیرون نمی آید؟ شاید بدین دلیل که تماشاگر منتظر است حتی در ثانیه آخر یک جسد و یا یک چاقوی خون آلود از آسمان به زمین بیفتد!
هیچکاک در تمام دوران حرفهایاش در آمریکا سعی داست تهیه کننده آثارش نیز باشد اگرچه عمدتا در نگارش آثارش از فیلمنامه نویسان دیگر کمک میگرفت.
هیچکاک در یک نگاه
آلفرد جوزف هیچکاک متولد سیزدهم اوت ۱۸۹۹ کارگردانی بریتانیایی بود که فعالیت عمده هنری اش را در ایالات متحده آمریکا انجام داد. هیچکاک که بیشتر در زمینه های معمایی و دلهرهآور فیلم می ساخت، سال ۱۹۱۵ کارش را از یک استودیوی فیلمسازی در انگلستان، با سمت طراح تیتراژ فیلم شروع کرد. او که در آلمان تحت تاثیر سبک هیجاننمایی قرار گرفته بود، در بریتانیا کارگردانی را آغاز نمود و از سال ۱۹۳۹ در ایالات متحده آمریکا به فعالیت پرداخت. در کارنامه سینمایی ۵۳ سالهاش، ۶۴ فیلم صامت و ناطق را کارگردانی نمود. آلفرد در سال ۱۹۴۰ با فیلم «ربکا» وارد هالیوود شد و فعالیت خویش را با تولید کننده بزرگ هالیوود به نام دیوید سلزنیک شروع کرد و بعد از ساخت ۹ فیلم با وی در فیلم «طناب» کارگردانی مستقل را در آمریکا اغاز کرد.
هیچکاک طی شش دهه در ساخت بیش از پنجاه فیلم شرکت داشت (از فیلمهای صامت تا فیلمهای تکنیکالر) تا به امروز به عنوان یکی از سرشناسترین و محبوبترین کارگردانان فیلمهای سینمایی شناخته میشود. از فیلمهای معروف او میتوان به «سرگیجه»، «پنجره عقبی»، «شمال از شمال غربی»، «روانی» و «پرندگان» اشاره کرد.
یکی از ویژگیهای بارز فیلمهای هیچکاک این است که خود او در همهٔ فیلم هایش در یک صحنه، حتی بسیار کوتاه به عنوان بازیگر حضور دارد.
در زیر به مرور و بررسی مهمترین فیلم های او پرداخته ایم.
سرگیجه (۱۹۵۸)
از نظر بسیاری از منتقدان «سرگیجه» بهترین فیلم هیچکاک است. در سال ۲۰۱۲ درآخرین نظر سنجی مجله معتبر sight & sound که هر ۱۰ سال یکبار ۱۰ فیلم برتر تاریخ سینما را با نظر خواهی از منتقدان و کارگردانهای مشهور انتخاب میکند فیلم «سرگیجه» به عنوان اولین فیلم برتر تاریخ سینما دست یافت. و این نشان میدهد سرگیجه از آن دست فیلمها ییست که به مرور زمان بیشتر از سوی منتقدین مورد توجه قرار می گیرد و به اصطلاح کشف میشود.
داستان فیلم در مورد مردی ست که ترس از ارتفاع دارد و رابطه میان او و دو زن با مشکلات روانی که به شدت شبیه هم هستند تعریف می شود.
سرگیجه براساس رمان «از میان مردگان» نوشته بواآلو- نارسژاک ساخته شده اما تفاوتی اساسی در رمان و فیلم وجود دارد. هیچکاک با تغییر در داستان از بین دو عنصر غافلگیری و دلهره دومی را انتخاب میکند تا بیننده که خود حقیقت ماجرا رامیداند تا آخر فیلم این دلهره را داشته باشد که وقتی جیمز استوارت حقیقت را بفهمد چه عکس العملی نشان خواهد داد؟ شاید به همین دلیل است که این فیلم نسبت به سایر آثار هیچکاک ریتمی کندتر و ضرباهنگی ملایمتر دارد. از نکات دیگر فیلم فرمول زن بلوند-زن مو مشکی است که سالها بعد توسط دیوید لینچ در «بزرگراه گمشده» و «جاده مالهالند» مورد استفاده قرار می گیرد.
با این حال یکی از صحنه های آن به بزرگترین خطای سینمایی جهان مشهور است، صحنه ای که مادلین وارد کلیسا شده و در را باز می گذارد، در صحنه بعد که اسکاتی می خواهد وارد ساختمان شود در بسته شده است.
سرگیجه دادگاهی برای روح انسان ها است. دادگاهی متعالی که متهمین آن وجدان های ما انسانهاست. هیچکاک در این فیلم وجدان ما را به چالش می خواند و بعید است کسی از این چالش موفق بیرون آید. هیچکاک قاضی بی رحمی است برای کوچکترین گناه اشد مجازات را در نظر می گیرد.
این فیلم هم مثل بسیاری دیگر از آثار هیچکاک مورد بی مهری آکادمی قرار گرفت و فقط در دو رشته طراحی صحنه و صدا کاندیدای اسکار شد جالب است بدانید در آن سال اسکار را به دور دنیا در هشتاد روز دادند! و این از بزرگترین خطاهای تاریخ اسکار بود.
سرگیجه همچنین جوایز مهمی از انجمن منتقدان فیلم نیویورک وجشنواره سن سباستین گرفت.
اما همانطور که نوشتم با گذشت زمان منتقدان به ارزش این فیلم پی بردند به طوری که سالها بعد فرانسوا تروفو از آن به عنوان یکی از بهترین آثار کلاسیک سینما یاد کرد.
روانی (۱۹۶۰)
فیلمنامه روانی را جوزف استفانو بر اساس رمانی از رابرت بلاک نوشته است. فیلم در مورد دختری به نام ماریون است که به امید تسهیل کار ازدواجش پولهای کارفرمایش را می دزدد و از شهر محل سکونتش خارج می شود و بین راه در هتلی به استراحت می پردازد. نورمن بیتس هتلدار به او می گوید که همراه مادر از لحاظ روانی نامتعادلش در خانه کنار هتل زندگی می کند. شب هنگام که ماریون از کار خود پشیمان شده، پیش از خواب به حمام می رود و زیر دوش – ظاهرا به دست مادر نورمن- به قتل می رسد..
فیلم «روانی» یکی از به یادماندنی ترین نقش آفرینی های آنتونی پرکینز به حساب می آید. آلفرد هیچکاک در این فیلم یکی از معروف ترین شخصیت یا قهرمان تاریخ سینما را خلق می کند. «نورمن بیتس» حتی در آخرین صحنه جنون آمیزش، بسیار عجیب است.
«روانی» قابل توجه ترین دستاورد هیچکاک در روند شرکت دادن تماشاگر در ساختار دراماتیک فیلم است. به عبارتی تماشاگر، تبدیل به شخصیت اصلی داستان می شود و تمام شخصیت های دیگر را در خود جمع می کند.
بزرگترین شوک و نکته قابل توجه در فیلم همان شوک اولیه است؛ در هیچ فیلمی بازیگر زن نقش اول بیش از ۴۰ دقیقه که از شروع فیلم می گذرد کشته نمی شود.
سبک تاثیر خشونت فیلم غیر عادی است و به شکلی استثنایی و سریع اتفاق می افتد. صداها و تدوین بصری در فیلم با موسیقی برنارد هرمن به گونه ای تنظیم شده که شدت خشونت را بالا می برد. فیلم «روانی» چندین صحنه قابل توجه دارد که یکی از آنها صحنه قتل در حمام است، که یکی از مشهورترین صحنه های تاریخ سینماست.
پرندگان ( ۱۹۶۳)
ایوان هانتر فیلمنامه این فیلم را بر اساس داستان پرندگان اثر دافنه دوموریه نوشته است. داستان اصلی فیلم حملات ناگهانی و وحشیانه تعداد وسیعی از پرندگان به دلایل نامشخصی، به ساحل بودگا در کالیفورنیا میباشد.
پرندگان پرهزینهترین فیلم هیچکاک و ضمنا یکی از موفقترین فیلمهای او بود و هیچکاک پس از آن نیز تیپی هِدِرن را بار دیگر
در فیلم دیگرش «مارنی» (۱۹۷۴) شرکت داد که همچون «سرگیجه» دربارهٔ مردی است که گرفتار عشق زنی با اختلال روانی شده (قهرمان زن در این فیلم جنون دزدی دارد)، و میکوشد او را درمان کند. فیلم مارنی با وجود فیلمبرداری غیرعادی و استفادهٔ تمهیددار و مصنوعی در چاپ عکس و پسزمینههای نقاشی شده در برخی صحنهها دارای فصلهایی است که از زیبائی خیالانگیزی برخوردار هستند و همچنان همطراز بهترین آثار هیچکاک شمرده میشود. حداقل فرانسوا تروفو آن را «بزرگترین فیلم معیوب هیچکاک» ارزیابی کرده است. به هر حال این فیلم شکست مالی سنگینی نصیب هیچکاک کرد و در واقع آخرین فیلمی شد که هیچکاک با همکاران همیشگی خود ساخت – رابرت بورکس فیلمبردار و جرج تومازینی تدوینگر، که هر دو مدت کوتاهی پس از پایان فیلم درگذشتند؛ و برنارد هرمن آهنگساز، که کمپانی یونیورسال او را مسئول عدم موفقیت فیلم دانست و هیچکاک به اشتباه او را اخراج کرد.
«پرندگان» نامزد جایزه اسکار برای بهترین جلوه های ویژه (۱۹۶۴)، نامزد جایزه ی ادگار آلن پو برای بهترین فیلمنامه برای ایوان هانتر (۱۹۶۴)، برنده ی جایزه ی گلدن گلاب بهترین بازیگر تازه کار زن به تیپی هدرن (۱۹۶۴) شد.
شمال از شمالغربی (۱۹۵۹)
یکی از سرگرم کنندهترین و سرخوشیآورترین فیلمهای هیچکاک است. دو روایت در مورد نامگذاری آن وجود دارد. یکی اینکه به نمایی از فیلم برمیگردد. راجر تورنیل (یا همان کاپلان ساختگی)، برای رفتن به پناهگاه جاسوسان، سوار هواپیمایی میشود که بر روی تنه آن نام Northwest نوشته شدهاست. همین نام، دستاویز آنانی است که میپندارند نام درست فیلم، نه شمال از شمالغربی، بلکه شمال با هواپیمایی شمالغربی است!
روایت دیگر که منطقی تر به نظر می آید، برداشتی از تکه ای از هملت شکسپیر است: « من مگر به گاه وزش شمال – شمالغربی دیوانه باشم: آنگاه که باد رو به جنوب میوزد، من خردمندم و خوب و بد را ازهم بازمیشناسم».
نام شمال از شمالغربی، پیوندی نهفته با این گفته دارد: هیچکاک، برای این فیلم، که رویدادهای آن، از راه شمالغربی، به شمال کشانده میشود (از نیویورک به شیکاگو؛ و از آنجا رو به شمال، به داکوتای شمالی و کوه راشمور که سردیس چهار رییس جمهور بر آن کنده شدهاست و واپسین بخش فیلم در آن میگذرد)، در آغاز انگارههایی، دیوانهوارتر از آنچه در فیلم آمدهاست، در سر داشت؛ اما در میانه کار از آنها چشمپوشید (برای جلوگیری از آسیبدیدن بازیگران) و قهرمانانش را واداشت که دست به کارهای دیوانهوار بزنند. به اینسان، کاراکترهای فیلم نیز، همانند با هملت، راهی نابخردانه را میپیمایند، پیشامدهایی باورنکردنی را از سر میگذرانند و در پایان، بازهم همانند با هملت، به راستی و درستی زندگی پیمیبرند.
این فیلم که از بهترین فیلم های اوست نامزد اسکاربهترین طراحی صحنه، بهترین تدوین، بهترین فیلمنامه اورجینال شده اما هیچکدام را به دست نیاورده است.
پنجره پشتی (۱۹۵۴)
یا پنجره عقبی یک فیلم سینمایی دلهرهآور است که توسط آلفرد هیچکاک کارگردانی شدهاست. این فیلم در ایران با نام «پنجره رو به حیاط» نمایش داده شد.
بسیاری از منتقدان این فیلم را از بهترین فیلمهای هیچکاک و بهترین فیلمهای دلهرهآور تاریخ سینما میدانند. تمامی نماهای این فیلم از درون یک اتاق گرفته شده که پنجرهای رو به چند آپارتمان دارد. یک عکاس خبری که با پای شکسته مجبور است در یک صندلی چرخدار باقی بماند از روی بیکاری به تماشای حرکات همسایههای آن طرف حیاط مشغول میشود. مشاهداتش باعث میشود که به یکی از همسایهها شک ببرد. این مرد همسرش را کشتهاست، ولی عکاس نمیتواند از این بابت دوست دختر خود ودوست کارآگاهش وندل کوری را قانع کند.
کار بهجایی میرسد که عکاس باید زندگی نامزدش (و سرانجام خودش) را از مرگ نجات دهد، و در این راه هیچ کاری هم از او ساخته نیست – همچون تماشاگران فیلم – جز آن که بنشیند و از چارچوب محدود پنجره و با نیروی عدسی دوربینش وقایع را دنبال کند.
«پنجره پشتی» فیلمی آزاردهنده و عمیقاً مدرن است: درونمایهٔ اخلاقی یک تماشاگر و چیزی که میبیند. این فیلم الهامبخش آنتونیونی در «آگراندیسمان» و فرانسیس فوردکوپولا و همچنین فیلم «روح» (۱۹۶۰) از خود هیچکاک شد.
در کارنامه حرفهای او ۶۷ فیلم در مقام کارگردان (اولین فیلمش محصول ۱۹۲۲ به نام عدد ۱۳ که اتفاقا ناتمام ماند و آخرین کار او توطئه خانوادگی محصول ۱۹۷۶ است)، ۲۹ فیلم در مقام تهیه کننده، ۲۲ فیلم در مقام سناریست و نویسنده و هم چنین ۳۳ فیلم در مقام بازیگر به ثبت رسیده که در جای خود یک رکورد به حساب میآید.
با این همه آلفرد هیچکاک علیرغم ۵ بار نامزدی جایزه اسکار هرگز موفق به کسب این جایزه نشد، اگرچه در یکسال مانده به فوتش یک اسکار افتخاری دریافت کرد. هیچکاک (با نام و لقب کامل: سر آلفرد جوزف هیچکاک) در ۱۳ اگوست ۱۸۹۹ در لندن بدنیا آمد و در ۲۹ آوریل ۱۹۸۰ در لس آنجلس بدرود حیات گفت.
سیمرغ / همشهری و… / مد و مه / مرداد ۱۳۹۳