این مقاله را به اشتراک بگذارید
تلاش برای پیچیده بودن
نیره رحمانی/ مد و مه
اعترافات ذهن خطرناک من فیلمی است بلند پروازانه (یا به قول برخی جاهطلبانه) از فیلمسازی که باوجود کارنامه نهچندان بزرگش چهرهای مستعد نشان داده است. کنار هم گذاشتن آفریقا، فیلم نخست هومن سیدی در کنار اعترافات ذهن خطرناک من بهروشنی از فاصله این دو فیلم به لحاظ پرداخت سینمایی حکایت دارد، سیدی در فیلم تازهاش بهمراتب مسلطتر و پختهتر از دو فیلم قبلی خود و چهبسا در میان فیلمسازان همنسل خود نشان میدهد. اما این همه ماجرا نیست.
نکته اینجاست که آفریقا،از پارهای جنبهها هم فیلم منسجم و شستهرفته تری به نظر میرسید و هم پر حس و حال تر، زندهتر. آدمها و هم فضای کلی حاکم بر فیلم آفریقا بیشتر از روح زندگی برخوردار است تا اعترافات ذهن خطرناک من. شاید بگویید که سیدی در فیلم تازهاش کوشیده فضای سرد و بیروح حاکم بر زندگی یک معتاد را به نمایش بگذارد و این نکته میتواند تعمدی بوده باشد. شاید! اما بحث در این است که بلندپروازی و جاهطلبی همیشه نمیتواند به نتایج بهتری ختم شود. به نظر اعترافات ذهن خطرناک من، بیش از هر چیز از این زاویه لطمه خورده که سیدی کوشیده دنیایی خاص و منحصربهفرد برای فیلم خود بسازد. دنیایی که قواعد و فلسفه خودش را دارد، دنیایی که نسبتهایش با واقعیت بیرونی، آنچه در مناسبات و روابط حاکم بر جامعه ایرانی شاهد هستیم اندک است که این درست برخلاف آفریقا بود که موقعیتهایش از واقعیتهای ساده جاری در زندگی مایه میگرفت؛ نکاتی آنقدر ساده که به همین خاطر نادیده میماندند و نشان دادنشان توسط فیلم سار جذاب مینمود.
اما در اعترافات ذهن خطرناک من، سیدی میخواهد دنیای فیلمش متفاوت و پیچیده به نظر برسد؛ چنین تلاشی فینفسه ارزشمند و شایان تقدیر است. بهخصوص اگر به بار بنشیند، اما اگر چنین فضایی بهعنوان دنیای درونی و خاص فیلم که مناسباتش منطق قائمبهذات خود دارد، به شکلی پذیرفتنی از کار درنیاید، این تلاش ارزشمند در مقام عمل بر پاشنه آشیل فیلم بدل میشود و این اتفاقی است که در اعترافات ذهن خطرناک من شاهد هستیم.
ایده اولیه فیلم بسیار بکر به نظر میرسد. شخصیت یک معتاد که دچار خودویرانگری است، با ذهنی آشفته که دنیا ازنقطهنظر او شکلی دیگر و قواعدی متفاوت دارد. شخصیتی که دچار فراموشی شده، کسی که زندگیاش را باخته و حالا هویت باختگی (از نوع شخصیاش) نیز بدان افزودهشده. کسی که تلاش میکند که در این دنیای آشفته ذهنیاش هویت خود و واقعیت زندگیاش را به خاطر بیاورد.
ماجراهای فیلم تا نیمه آنکه بدین شکل پیش میروند بسیار تکاندهنده و تأثیرگذارند، اما وقتی فیلمساز دنیای این آدم را وانهاده و دیگران را در آن دخیل میکند، ماجرا شکل دیگری میگیرد. این ایده بکر و جذاب زمانی کارکردی وارونه پیدا میکند که تماشاگر درمییابد آنچه بهعنوان توهمات ذهنی ناصر ( شخصیت اصلی فیلم) شاهد هستیم یک بازی ست که توسط زوج فرصتطلبی ترتیب دادهشده که به کشف بخشی از مواد مخدری بینجامد که در چندین ساک توسط ناصر پنهانشده.
وارونگی کارکرد این ایده تنها در این نیست که پس از تماشای فیلم و رو شدن قصه اصلی دیگر کل ماجرا لطف خود را از دست میدهد، بلکه با در نظر گرفتن چنین ساختاری برای مضمون فیلمنامه منطق روایی همه آنچه بهعنوان توهمات ذهنی ناصر قابلقبول بودند، در دید مخاطب ازدسترفته و منطق قابلقبول دیگری جایگزین آن نمیشود. هرچند که باید پذیرفت ایده فعلی فیلم که توسط سیدی اتخاذشده بسیار سینمایی و بهنوعی هالیوودیتر به نظر میرسد اما وقتی در کلیت فیلم جا نمیافتد به بلندپروازی و جاهطلبی سیدی بهجای اینکه جلوه هنرمندانه بدهد، شکلی تصنعی میبخشد.
با همه این احوال فیلم تازه سیدی لحظههای خوب کم ندارد که کماکان هومن سیدی را از چهرههای مستعد نسل خود نشان میدهد.
****
اعترافات ذهن خطرناک من
پوریا ذوالفقاری
هومن سیدی فیلم به فیلم قصه گوتر می شود. قدم به قدم با امکانات سینما آشناتر می شود و بیشتر می آموزد آنها را چگونه و تا چه حد به کار بگیرد. اعترافات ذهن خطرناک من طرح پیچیده ای دارد. می توانست به راحتی مخاطب را پس بزند. ولی نریشن های دقیق که بدون آزاردادن مخاطب همزمان با توصیف وضع روحی و روانی شخصیت اصلی، اطلاعات لازم برای ورود به مرحله بعد را به مخاطب می دهد، فیلم را از این خطر رهانیده است. یک درام روانی تحسین برانگیز. مبتنی برای ایده فراموشی و تلاش برای یادآوری. بدون اعتماد به اطلاعات اطرافیان. یک جورهایی یادآور دو ساخته نخست کریستوفر نولان: تعقیب و یادآوری. البته اشتباه نشود. غرض مقایسه نیست. نشان دادن مسیری است که فیلمی در آن پیش می رود. با موسیقی و فیلمبرداری جان دار و فضاساز. فیلمی درباره اعتیاد که برخلاف سایر نمونه های مشابه مضمونی شعار نمی دهد و صرفا از بد بودن اعتیاد نمی گوید. اعتیاد و فلاکت های بعدی اش را بهانه ای کرده برای قصه گفتن. برای خوب قصه گفتن / اعتماد
*****
نگاهی به فیلم هومن سیدی
اگر ذهن خطرناک هر یک از ما اعتراف کند…
«اعترافات ذهن خطرناک من» به کارگردانی هومن سیدی با تصویری از صورت سرد و مات مردی مرده با چشمان باز در وسط گندمزاری شروع می شود که صدای او را می شنویم که درباره حضورش در برزخی میان مرگ و زندگی حرف می زند. مردی که همه چیز را فراموش کرده و حتی یادش نمیآید که مرده یا زنده است. پرسه زنیهای او در میان شهر به خوابگردیهای کسی میماند که انگار سالهاست به مردن خود عادت کرده است و دیگر از آن ترسی ندارد و حالا فقط به دنبال این است تا بفهمد در زمان زنده بودنش چه جور آدمی بوده و چرا سرانجامش به چنین مرگی کشیده است.
تعلیق و غافلگیری و چرخشهای ناگهانی فیلم از حضور چنین راوی نامطمئنی برمیآید که در دنیای پیرامونش به هیچ چیز جز غریزهاش نمیتواند اعتماد کند و نمیداند آنچه را به یاد میآورد، داستانی ساخته ذهن متلاشی شده خودش است و یا داستانی که دیگران به ذهن او تلقین کردهاند. پس ما نیز در همراهی با راوی اول شخصی که قصه را برایمان تعریف میکند، در فضای مبهم و گیج آوری غرق میشویم که در آن هیچ مرزی میان واقعیت و دروغ وجود ندارد.
فیلم نوعی اعترافات و واگویههای ذهنی مردی به حساب میآید که میکوشد از طریق به یاد آوردن و بازشناسی آدمهای اطرافش خود از یاد رفتهاش را به خاطر بیاورد و بشناسد و از دل چنین رویکردی است که از میان یادآوریهای ناقص و پراکنده و مبهم مرد که به تدریج کامل و واضح میشود، مروری بر گذشته و سرنوشت شخصیتهای دیگر میکنیم و آرامآرام بهشناختی متفاوت از مردی میرسیم که از ماهیتی دوگانه برخوردار است که بطور همزمان میتواند قربانی باشد که دست به جنایت زده یا جنایتکاری که قربانی شده است.
سیامک صفری چنان این نقش را بازی میکند که در تمام مدت فیلم احساس میکنیم با مردهای روبرو هستیم که از میان گور به طرز هولناکی به ما نگاه میکند، طوری که انگار هر یک از ما را در همان برزخ شوم دیده است و حالا میخواهد به یادمان بیاورد. آن زن دیوانه در تیمارستان راست میگفت که ما همه آدمهای بدی هستیم.
«اعترافات ذهن خطرناک من» – که یکی از فیلمهای بخش سودای سیمرغ جشنواره فجر امسال است – ادامه همان نوع نگاه و سبک سینمایی سیدی در «آفریقا» و «سیزده» است که تحت تاثیر و وامدار سینمای مستقل امریکا و اروپا شکل گرفته است اما چنان لحن و جهانبینی و فضای خاص خود را دارد که دیگر مهم نیست چه فیلم هایی از سینمای جهان را به یادمان میآورد. حالا با اطمینان میتوان گفت سیدی هر چه جلوتر میآید به پختگی و تسلط بیشتری در ساختن فیلم هایی شخصی و متفاوت با شیطنت ها و بازیگوشی های فرمیاش در شکلی کاملا حرف های و مستقل دست می یابد. /هنر آنلاین
*****
نقدی بر سومین فیلم هومن سیدی
روشنفکران مخاطب گریز سینما
فیلمهای خاص! فیلمهایی که این چندساله توسط برخی کارگردانان رواج جدیتری گرفته و تک و توک آنان میتوانند یک جریانساز باشند. هومن سیدی پس از فیلمهای «آفریقا» و «سیزده» در سومین تجربه کارگردانیاش، جنس کارش را تغییر نداده که هیچ بلکه محکمتر قدم برداشته و موفق هم هست.
«اعترافات ذهن خطرناک من» خوشبختانه ایده دارد و یک چالش؛ مردی که گویا اعتیاد شدید دارد و یک روز کامل هیچ چیزى را به یاد نمى آورد!
ناصر یا فرهاد در دنیای اعتیاد همه چیزش را از دست داده از ذهن و مخیله گرفته تا … . روی بد ماجرا را هم نشانه گرفته نه آدمم مفلوکی که هیچ کاری از دستش برنیاید.
سیامک صفری بازیگر اصلی فیلم، فرم کارش تئاتری است از جنس فیلم هومن سیدی؛ پرحس با افکتهای لازم و کافی برای روایت خاص و تجربی «اعترافات ذهن خطرناک من».
فرم این فیلم جالب است چیزی بین تجربیات شخصی کارگردان و متود همیشگی سینما؛ مشخصا امضای هومن سیدی پای کار است. فیلم پر از سوال است همان چیزی که شخصیت اصلی به دنبالش میگردد و مخاطب هم او را همراهی میکند. بیننده را با این همه پرسش گیج میکند اما فیلمش اینقدر رنگ و لعاب دارد که کسی از آن خسته نشود.
فیلم از زمای که شروع میشود به سرعت خودش را تعریف میکند که از چه حرف میزند. با الصاق نریشن توسط شخصیت اصلی یعنی سیامک صفری شکل دیگری از فیلمسازی را رو میکند؛ هم خودش مشغول بازی است و هم نریشن میگوید و ماجرا را تعریف میکند البته هرجا که لازم باشد.
«اعترافات ذهن خطرناک من» با مقدمه جذاب به لحاظ روایت روبروست با کشش جالب و قصهگویی در فرمی تجربی و کاملا شخصی، مخاطب را درگیر میکند. ضرباهنگ و ریتم تندش تقریبا تا انتها جلو میرود البته شاید کمی در نیمه سوم درجا هم زده است.
به گمانم از آن دست فیلمهایی است که موسیقیاش کاربرد دارد و کارش را هم انجام میدهد؛ حذفش کنی نصف فیلم روی هواست. بامداد افشار انصافا موسیقیاش در خدمت فرم و قصه است. نه کم است و نه زیاد حداندازه را رعایت میکند.
شاید بتوان روی طراحی صحنه و تدوین حساب جدی باز کرد. برخی بازیها خوباند بویژه سیامک صفری که ناب است و شاید عباس غزالی و بعدتر کم و بیش بابک حمیدیان هرچد تنها در یکی دو پلان حضر دارد.
«اعترافات ذهن خطرناک من» هم طنز است هم تراژدی؛ همه چیز را تلفیق کرده که مخاطب را پای فیلم نگه دارد و این را میکند.
روایت کمی گیج میزند چون از زبان و ذهن روانپریش کارکتری است که خودش قرار است گیج باشد- پررنگی این خصلت میتواند ضعف باشد- شیرینی بازیها و دیالوگ و نریشن فیلمنامه کمی از بار روایت گم فیلم میکاهد اما در تایمهای انتهایی مبهم میشود. شاید به نظر همه اینها هم عمدی است تا قصه واقعی باشد.
اما اشاره به برخی شخصیتها که در فیلم نیستند ولی در داستان بارها مورد اشاره هستند، به این ظلمات فیلمنامه اضافه کرده و کمی فیلمنامه را پریشان کرده است. خوشبختانه هومن سیدی فینال «اعترافات ذهن خطرناک من» را ساده نگرفته و در اجرا و در یک نمای جالب توجه، قصهاش را کات میدهد.
صحبت از این نوع فیلمهای تجربی کمی سخت است آنهم با یک بار دیدن چون پر از جزئیات است؛ در هرحال «اعترافات ذهن خطرناک من» مخاطب را پس نمیزند اتفاقا جذب میکند. در اکثر تایم فیلم، با ریتم تند جلو میرود چیزی که تماشاگر در سینما به آن نیاز دارد.
ساختن این نوع فیلمها که حتی یک کپی اصل و ارجینال از فیلمهای خارجی – مثل «ممنتو»- هم باشد ایرادی ندارد چون کپی بیخاصیت نیست.
بقیه فیلمسازانی که ادعای سینمای روشنفکری و مخاطبگریز دارند حداقل نگاهی به «اعترافات ذهن خطرناک من» داشته باشند تا معنی دیگر فیلمسازی به شکل غیرکلاسیک و تقریبا جذاب را هم بفهمند!/ نسیم
******
هذیان
محمد شکیبی
در عالم سینما اینکه فیلمی بینندگانش را بخنداند، بگریاند، شگفتزده و غافلگیرکند، به هیجان بیاورد، بترساند، بهفکر فروبرد، آموزش و عبرت بدهد و یا احساساتش رابرنگیزد؛ از کارکردهای طبیعی و ذاتی آن است اما گمان نمیکنم اذیت و آزار تماشاگر و ایجاد حس چندش و اکراه در او نیز از کارکردهای مقبول و معمولِ سینما باشد. به هر حال همگان برای لذتبردن به سینما میرویم و نه آزاردیدن که با آزردهشدن فرق میکند. اعترافات ذهن خطرناک من سومین فیلم بلند سینمایی هومن سیدی تصویر مطول و مکرری از روایت مجموعهای از هذیانها و خلجانهای ذهنی و روحی شخصیتی برزخی است که نه کاملاً زنده است و نه قطعاً مرده که انگار نه برای هدایت احساسات مخاطب فیلم به یک یا چند مؤلفه از همان کارکردهای ذاتی سینما که صرفاً به منظور خراشیدن روان و آزار رساندن به او ساخته شده. این درست که در دنیا فیلمهایی که ساختار ودرونمایهشان پر از شخصیتهای ناهنجار و تصاویر چشمآزار و صداهای گوشخراش باشد، کمنیستند اما به هرحال در جایی فیلمساز کوتاه میآید و هنگام خاتمه دادن به اثرش بیننده را به سمت یک نتیجهگیری که درون مجموعه کارکردهای طبیعی سینما میگنجد، رهنمون میکند. در اعترافات… یک دایرهی بسته از کنشهای روانپریشانه و چهرهپردازیهای چشمآزار و فضاسازی بیرنگ و روح از آخر به اول و خلاف عقربههای ساعت به راه میافتد و دوباره با رجعت به همان نقطهی آغاز- پایان انگار این دورِ بیمقصد و مقصود دوباره آغاز میشود. درست مثل عالم برزخ. حالا اینکه نمایش این عالم برزخی قرار است تماشاگر را به کدام نتیجه برساند؛ فیلم ساکت و یا الکن است. و حتی گنجاندن مایههایی از قاچاق و اعتیاد و سوءمصرف مواد مخدر و روانگردان، کمکی به هضم و پذیرش هذیانهای مصور فیلم نمیکند. یعنی پردازش دو شخصیت مرد و زن نیممرده و نیمزندهی فیلم بهگونهای نیست که بشود برای آنها مابهازای بیرونی و انسانی (خوب یا بد و حتی خاکستری) فرض کرد و دربارهی اعمالشان داوری کرد و سنجهای برای خیر و شرشان پیدا کرد. / وبسایت مجله فیلم
****
نگاهی به اعترافات ذهن خطرناک من
بهنام شریفی
تصویر زیبا و تقطیع درست و فضای کابوس گونه هولناک اگر در خدمت یک داستان درست نباشند، نمی توانند معنا تولید کنند. سومین فیلم سیدی فضایی هولناک دارد و با توجه به امکانات سینمای ایران در پاره ای از صحنه ها هم موفق شده است فضای مورد نظر خودش را بسازد. برزخی که فرهاد در آن گیر کرده است چه حاصل توهمات شخصی او در اثر مصرف مواد مخدر باشد و چه حاصل توطئه های اطرافیانش، به سرانجام مشخصی نمی رسد. انگار کارگردان این فیلم را ساخته تا توانایی اش در صحنه های کلیپ گونه فیلمش را به رخ بکشد. نکته دیگر هم اینکه فیلم از الف تا ی تقلیدی از فیلم های خارجی است. کپی کردن و وصله پینه بستن چند صحنه فیلم هایی که دوست داریم نمی تواند یک فیلم سر پا و درست بسازد. می ماند بازی خوب سیامک صفری و نکته پایانی: این فیلم چه ربطی به فضای پیرامونی خودش دارد؟ کاش فیلمسازان ما از خانه های شان بیرون بیایند و مردم و جامعه شان را بشناسند و بعد فیلم بسازند.
3 نظر
نیما
با نظر شما موافقم
نیما
با نظر شما موافقم
ف امین
امروز پس از مدتها حس کردم که فیلم دیده ام؛ نه یک سلسله تصویر متوالی که معلوم نیست چه حرفی برای گفتن دارند یا حتی اصلا حرفی برای گفتن ندارند!
کارگردانی و تصویر برداری کم نظیر این فیلم، اولین دید مثبت مرا ایجاد کرد؛ اتفاقی که طی چند سال اخیر تعداد انگشت شماری از فیلم ها موفق به بهره برداری از آن شدند.
دومین موضوع و از دید من مهم ترین موضوع جسارت فیلم نامه نویس و کارگردان آن است؛ نو آوری در عین قابل فهم بودن. متاسفانه در طی چند سال اخیر در اکثر فیلم های سینمای ایران دو فاکتور «مفهوم داشتن» و «تازگی» همواره در تقابل بوده اند. به جرئت این فیلم از اولین فیلم هایی ست که در این زمینه تعادل لطیفی ایجاد کرده است.
شروع و پایان داستان هم عوامل بسیار موثری بر نتیجه گیری بیننده دارند؛ اینکه شروع داستان عجیب، مرموز و نا آشناست و حتی کمتر ملموس و قابل درک است و در انتها پایانی که در اصل همان آغاز است و آنجاست که متوجه این چرخه ی بی انتها میشویم، از انتخاب تحسین برانگیز نویسنده ی آن حکایت میکند.
در مورد موضوع فیلم، از دیدگاه من نویسنده مفهومی را به تصویر کشیده که این روزها کمتر متوجه آن میشویم: برزخ؛ زندگی امروزی ما.
انسان این روزها پر از روزمرگی هایی ست که تماما حاصل انتخاب های خودش هستند و صبح روز بعد بی آنکه به خاطر آورد، از نو همان روزمرگی ها را تکرار میکند و روز را در تلاشی بی حاصل برای نتیجه گیری به پایان میبرد و در نهایت صبح هنگام، بی تکلیف، همان انسان تکراری دیروز و روزهای گذشته است که تمام روز را صرف بازی های دیگران کرده است.
البته مفهوم دیگری که به طور ضمنی از این فیلم برداشت کردم، اندکی عجیب و برای خودم جالب توجه بود که شخصیت اصلی فیلم در انتها، به نظرش « ۶ روز » عددی آشنا می آمد و چه تشابه تلخ و وهم انگیزی ست بین این عدد و درازای خلقت این جهان…