این مقاله را به اشتراک بگذارید
گابریل گارسیا مارکز پیش از فوتش با انتشار مجموعهای از سخنرانیهایش در یک کتاب موافقت کرده بود که نسخه انگلیسی آن چند ماهی پس از فوت او و در ماه نوامبر (آبان) به بازار آمد.
به گزارش مد و مه، مهر به نقل از ایندیپندنت، مکس لیو منتقد این نشریه درباره کتاب سخنرانیهای مارکز مینویسد:
من از خواندن مجموعه کوتاه سخنرانیهای گابریل گارسیا مارکز لذت بردم اما مطمئن نیستم که چیزهای زیادی در آنها گفته شده باشد که اطلاعی از آنها نداشتم. این حرف ممکن است از خود راضی به نظر برسد – چون به هر حال مارکز نویسنده برنده جایزه نوبل شاهکارهایی مانند «صد سال تنهایی» محصول سال ۱۹۶۷ و «عشق دوران وبا» محصول سال ۱۹۸۵ است – اما حتی با وجود اینکه سخنان او بسیار روشن و واضح هستند، به نظر نمیرسد که بینشهای او به اندازه صحنههای ماندگار رمان آخرش یعنی «خاطرات دلبرکان غمگین من» نوشته سال ۲۰۰۵ ماندگار باشند.
بیشتر گفتههای مارکز در سخنرانیهایش بین سالهای ۱۹۴۴ و ۲۰۰۷ تا حدی خردمندانه هستند که ممکن است بدیهی به نظر برسند. به طور مثال او به رهبران آمریکای جنوبی میگوید: تحصیلات خصوصی تاثیرگذارترین نوع تعصب اجتماعی است. او در هنگام دریافت یکی از جایزههای ادبی اش گفت: نویسندگی هر چه بیشتر انجامش میدهید سختتر میشود.
این سخن با توجه به سالها تجربه و به خوبی بیان شده است، اما اگر صحبتهای نویسندگان دیگر مانند توماس مان را درباره حرفهشان بخوانید میبینید که آنها هم انواع دیگری از آن را ارایه میدهند. این یکی از دلایلی است که میتواند این کتاب را مناسب حال خوانندگان جوان و جدی کند که گرسنه نوری روشنگر طی سالها سردرگمی هستند. بعضی از سخنرانیها اگر با همان روحیه «نامههای فرستاده شده به یک شاعر جوان» نوشته رینر ماریا ریلکه در سال ۱۹۲۹ خوانده شوند تاثیر بیشتری میگذارند.
مانند سخنرانی دریافت جایزه نوبل ویلیام فاکنر که از مردان و زنان جوانی سخن گفته بود که به گفته خودش روزی همانجایی که او ایستاده خواهند ایستاد، مارکز هم با در نظر گرفتن آینده در ذهنش سخن میگوید. سخنرانی سال ۱۹۸۲ خود او هنگام دریافت جایزه نوبل، نقطه عطف این کتاب است که از چالشهای یک نویسنده اهل آمریکای لاتین هم نسل او سخن میگوید. او درباره راههای سنتی موجود برای قابل باور توصیف کردن نحوه زندگی این ملت میگوید و از آرمان شهری صحبت میکند که مردم در نهایت به صد سال تنهایی محکوم میشوند و یک شانس دوم روی این زمین خواهند داشت.
ظاهرا مارکز که در ماه آوریل در سن ۸۷ سالگی درگذشت، فن سخنپردازی و فصاحت را یکی از «ترسناکترین تعهدهای انسانی» میدانست، که با توجه به اینکه او از بیمیلی خود برای سخن گفتن به عنوان راهی برای اظهار خود و ایجاد رابطهای نزدیک با مخاطبانش استفاده میکرد نکته جالبی به نظر میرسد. در آخرین سخنرانی این کتاب که مربوط به سال ۲۰۰۷ میشود، او محبوبیت داستانهایش را به بینشهای خودش مربوط نمیکند، بلکه آن را وامدار عطش و کنجکاوی خوانندگان اسپانیایی زبان میداند.
او در آثار خود یک نوع وسواس موضوعی نسبت به انواع مختلف قدرت را شناسایی میکند، اما زبان عشق اوست و او دوبار با نقل قول از لویز کاردوزا ای آراگون نویسنده اهل گواتمالا میگوید: شعر تنها مدرک حقیقی موجودیت بشر است. در حالی که مارکز نابودی به وجود آمده توسط قاچاق مواد مخدر در کلمبیا را توصیف میکند، از «خلاقیت بی حد و مرز» هموطنانش تجلیل میکند و خوشبینی خود را نیز نشان میدهد. او حمایت خود از شهروندان آمریکای لاتین که به خاطر جنگ و تعصب در سراسر جهان پراکنده شدند نشان میدهد، اما سه سخنرانی خود او در کوبا انجام شدهاند و از دوستی خود مارکز با فیدل کاسترو باید چه نتیجهای گرفت؟ اگر همانطور که چینوآ آچبه میگوید نویسندگان باید طرف افراد بیقدرت را بگیرند، پس از نظر مارکز تکلیف قربانیان رژیم کوبا چیست؟
ترجمههای ایدیت گروسمن عموما از آشوبهایی که بعضی از منتقدان نسخههای انگلیسی رمانهای مارکز از آن میگویند دوری میکنند، اما در عین حال وقتی صحبت از کتابی به این کوچکی میشود، حتی با وجود اینکه تنها چند تکرار طی سخنرانیهای انجام شده در عمر این نویسنده انجام شدهاست، این تکرارها در کتاب میتوانند زیانوار باشد. مارکز میگوید: باور دارم که اگر تک تک شما یک کتاب در کیفهایتان داشته باشید زندگی همهمان بهتر میشود.
«اینجا نیستم تا سخنرانی کنم» کتابی از گابریل گارسیا مارکز است که نوامبر ۲۰۱۴ به بازار انگلیسی زبان آمد. این کتاب مجموعهای از سخنرانیهای مهم این نویسنده فقید است که در یک جلد و در ۱۶۰ صفحه گردآوری شدهاند.
ترجمه: مازیار معتمدی