این مقاله را به اشتراک بگذارید
شیطنت کلبیمسلکانه
گریگوری شالوویچ چخارتیشویلی، علاقه عجیبی به نوشتن با نامهای مستعار دارد. زاده زستاپونی جمهوری گرجستان به سال ١٩۵۶ است و از دو سالگی در مسکو زندگی میکند. اشتهار جهانیاش را مدیون رمانها و داستانهای پلیسی و تاریخی است که به نام بوریس آکونین مینویسد. او همچنین متخصص و مترجم ادبیات ژاپنی است. رمان «عزازیل» با زیرعنوانِ «راز توطئه» از رمانهای پلیسی او است که نام بوریس آکونین را بر خود دارد. داستان این رمان در دهه ١٨٧٠، در مسکو و پترزبورگ و لندن اتفاق میافتد. اراست فاندورین، کارآگاه تازهکار پلیس خیلی زود پی میبرد که خودکشی یک دانشجوی ثروتمند در باغهای آلکساندر مسکو از آن پروندههایی نیست که باز نشده بسته میشوند بلکه این پرونده اوج توطئهای جهانی است که عواقب مرگباری دارد. رمان در هفده فصل روایت میشود و هر یک از این فصلها عنوانهایی نسبتا طولانی دارد که خطمشی فصل را در یک خط یا کمتر توضیح میدهد: «فصل اول؛ که در آن روایتی از یک شیطنت کلبیمسلکانه ارائه میشود»، «فصل دوم؛ که تماما متشکل از گفتوگو است»، «فصل سوم؛ که در آن سروکله یک دانشجوی قوزی پیدا میشود»، «فصل چهارم؛ که در باب نیروی ویرانگر زیبایی میگوید»، «فصل پنجم؛ که در آن ماجراهای ناخوشایند جدی در انتظار قهرمان است»، «فصل ششم؛ که در آن آدم آینده سروکلهاش پیدا میشود»، «فصل هفتم؛ که در آن تصریح میشود علم تعلیم و تربیت مهمترین همه علمهاست»، «فصل هشتم؛ که در آن سرباز پیک بیموقع رو میشود»، و فصلهای دیگر با عنوانِ کوتاهشده آنها «آتیه شغلی»، «کیف اسناد آبیرنگ»، |«شبی بسیار دراز»، «هاله دور سر»، «وقایع بیستوپنجم ژوئن»، «چرخش مسیر داستان»، «اهمیت تنفس صحیح»، «آینده الکتریسیته» و «بدرود گفتن جوانی» است. آکونین پیش از این رمان نیز چندین رمان دیگر از مجموعه «اراست فاندورین» منتشر کرده و همچنین نویسنده دو مجموعه رمان دیگر است. او در روسیه از محبوبیت افسانهای برخوردار است و هماکنون در روسیه زندگی میکند.
عزازیل/بوریس آکونین/ترجمه رضا علیزاده/ انتشارات نیلوفر
نسل گمگشته
«هنگامی یک ملت رو به نابودی میرود که از نظر فیزیولوژی رو به تباهی گذاشته باشد.» این آغاز پیشگفتارِ رمان «و آفتاب طلوع میکند» نوشته ارنست همینگوی است که بهتازگی با ترجمهای جدید منتشر شده است. ابتدای چاپِ جدید رمانِ مطرح همینگوی، دو نکته بهچشم میآید که مدتهاست از نکاتِ از یادرفته و مغفولمانده در چاپ کتابهای تجدیدچاپی یا ترجمه مجدد بوده است. یکی اینکه، ابتدای پیشگفتار به دو ترجمه پیشین از این کتاب اشاره شده، و مترجم بر خود لازم دانسته است تا درباره دلایل ترجمه دوباره این کتاب توضیح بدهد. «پیش از این، دو ترجمه از این رمان به فارسی چاپ شده است: خورشید همچنان میدمد، ترجمه ر.مقدم، سازمان کتابهای جیبی… و خورشید همچنان میدرخشد، ترجمه همایون حنیفهوند مقدم، نشر سرنا… در ترجمههای فوقالذکر، کاستیهایی دیده میشود؛ از جمله اینکه هیچیک از مترجمان گرامی، صفحه نقلقولهای رمان را ترجمه نکردهاند…» و مترجم دلایل دیگری هم آورده است که جدا از مقبولیت آنها نزد اهل فن، نفسِ این کار خود جالب توجه است. دوم اینکه، کتاب مقدمهای کوتاه دارد با عنوان «بهجای مقدمه» نوشته صالح حسینی، مترجم مطرح و استاد ادبیات، که در آن درباره این اثر همینگوی و داستاننویسی او نوشته است و اینطور که از این متن برمیآید مترجمِ «و آفتاب طلوع می کند»؛ محمد حیاتی چند سالی شاگرد صالح حسینی بوده است و البته در ترجمه رمان هم نشانههایی از حضور و نظارت او بر ترجمه دیده میشود و خلاصه اینکه ایندست اتفاقها در وضعیت ترجمه ادبی اینروزهای ما ضرورت بسیار دارد. صالح حسینی در «بهجای مقدمه»اش آورده است که «و آفتاب طلوع میکند» گزارش حال عدهای مهاجر آمریکایی و انگلیسی به پاریس است که عمر به هرزه میگذرانند. جیک بارنز، راوی و قهرمان رمان، روزنامهنگاری آمریکایی است که در جنگ جهانی اول معلول یا عقیم شده است و دیگر نمیتواند به زندگی عاشقانهاش ادامه دهد. خود همینگوی البته زمین را قهرمان اصلی رمان میداند و صالح حسینی نیز برای روشنشدن این مطلب سراغ عنوان رمان رفته است، اینکه عنوان مأخوذ است از کتاب جامعه -از کتب عهد عتیق، باب اول. و رمان با این جمله گرتورد اشتاین شروع میشود که «شما همه نسلی گمگشتهاید».
و آفتاب طلوع میکند/ ارنست همینگوی/ترجمه محمد حیاتی/ انتشارات نیلوفر
با ترس آغاز شده بود
«امیلی اِل»، رمان کوتاه مارگریت دوراس در میان دیگر آثارش، سرنوشتی متفاوت دارد. مارگریت دوراس خود در مقدمهای بر امیلی ال، نوشته است که «… نوشتن یک کتاب، مثل بچه به دنیاآوردن است، چیزی است که از وجود شما زاده میشود. در آرزوی بچهدارشدن، که بعضی اوقات میتواند زنی را به مرز جنون برساند، نیازی مبرم به فراتر رفتن از زندگی وجود دارد؛ ولی در نوشتن کتاب تنها هستیم، تنهای تنها. سرنوشت کتاب هم با سرنوشت یک کودک متفاوت است. من در زمان جنگ نوزادی را از دست دادم، دکتر به علت نبودن بنزین نتوانست خودش را به من برساند. خاطره وحشتناکی است.» امیلی اِل بیشک یکی از کتابهایی است که من آن را در نهایت هیجان و اضطراب نوشتهام، و در شوقی که مرا میترسانید، از اینکه موفق میشدم آن چیزها را درباره امیلی ال بنویسم. در آن دوران خیلی بد میخوابیدم، تقریبا غذا نمیخوردم. فقط یکی از دوستان هر روز به من سر میزد و دستنوشتها را میگرفت و روز بعد تایپشده تحویلم میداد. در آن تابستان، گویی من و آن دوست و کتابی که در حال شکلگرفتن بود، در این دنیا تنها بودیم. فکر میکنم روزی داستان کتاب امیلی ال را بنویسم، بعد از آن انتقادهای تند، پشیمان شدم از اینکه گذاشته بودم کتاب منتشر شود… آن ماجرا دیگر تمام شده بود که بیمار شدم و ٩ ماه در حال اغما بودم. بعد که حیات دوباره یافتم، برایم خبرآوردند که امیلی ال حتی بدون هیچگونه تبلیغ در مطبوعات با اقبال عام روبهرو شده…» امیلی ال با این جمله آغاز میشود، «با ترس آغاز شده بود.»
امیلی اِل/ مارگریت دوراس/ ترجمه شیرین بنیاحمد/ انتشارات نیلوفر
1 Comment
صالح كریمی
با احترام اسم این انتشارات “انتشارات نیلوفر” است نه “نشر نیلوفر” و کتاب عزازیل ترجمه “رضا علیزاده” است نه “علی علیزاده”.